27 June, 2009

ناخشنودي از حکومت دینی

ترجمه از مقاله اي نوشته فرید ذکریا / نیوزویک، 20 ژوئن 2009

عنوان اصلي:

"Theocracy and its Discontents"

By Fareed Zakaria NEWSWEEK, Published Jun 20, 2009

From the magazine issue dated Jun 29, 2009

ما امروز شاهد سقوط حکومت دینی اسلامی در ایران هستیم. منظور من از این گفته آن نیست که رژیم ایران در حال فروپاشی‌ست. البته چنین احتمالی هست و البته امیدوارم چنین شود اما رژیمهای خودکامه ممکن است تا مدت طولانی به حیات خود ادامه دهند. بلکه ما شاهد شکست آن ایدئولوژی هستیم که حکومت ایران بر آن پی‌ریزی شده است. بنیانگذار این حکومت، آیت الله روح الله خمینی، تفسیر ویژه خود را از اسلام سیاسی در مجموعه ای از سخنرانی ها در 1970 مطرح کرد. طبق این تفسیر از اسلام شیعی، فقهای اسلام از قدرت الهی برای حکومت به عنوان نگهبانان جامعه و ولی امر برخوردار هستند نه تنها در امور معنوی بلکه در امور سیاسی. هنگامی که خمینی، جمهوری اسلامی ایران را پایه‌گذاری کرد، ایده ولایت فقیه در مرکز آن قرار داشت. در هفته گذشته به این ایدئولوژی ضربه سهمگینی وارد شد.

وقتی رهبر کنونی، آیت الله علی خامنه ای، انتخاب محمود احمدی نژاد را «ارزیابی الهی» دانست، در حقیقت از سلاح اصلی ولایت فقیه یعنی تقدس آسمانی بهره گیری کرد. اما این سخن در میان میلیونها ایرانی که معتقدند رأی آنها یکی از معدود حقوق دنیوی که نظام مذهبی ایران برای آنها قائل شده است - دزدیده شده، خریداری نداشت. طولی نکشید که خامنه ای مجبور شد به ضرورت تحقیق درباره صحت انتخابات تن دهد. شورای نگهبان، متعهد شد ضمن تحقیق، با کاندیداها ملاقات و بخشی از آراء را بازشماری کند. خامنه ای فهمیده است که نظام در معرض خطر قرار گرفته و اکنون موضع خود را سخت تر کرده اما این راهکار اوضاع را بهبود نخواهد بخشد. امروز آشکار شده است که در ایران، مشروعیت حکومت نه از آسمان بلکه از اراده ملت نشأت می گیرد. در طول سه دهه، رژیم ایران قدرت خود را با توسل به مذهب، اعمال و مخالفان خود را منکوب کرده است؛ این روش دیگر کارایی ندارد و ملاها این را بخوبی می‌دانند. برای میلیونها تن و احتمالا اکثریت جامعه ایرانی، رژیم، مشروعیت خود را از دست داده است.

علت این اتفاق چیست؟ چنین اعتراضاتی پیش از این نیز در ایران رخ داده و در آنها همواره خیابان (street) در مقابل دولت (state) قرار گرفته و معممین همیشه جانب دولت را گرفته‌اند. وقتی رئیس جمهور اصلاح طلب، محمد خاتمی در قدرت بود، در جریان قیامهای دانشجویی 1999 و 2003 نشان داد که امکان جانبداری از «خیابان» هم وجود دارد اما در نهایت حفظ نظام را ترجیح داد. خیابان و دولت دوباره در برابر هم قرار گرفته اند؛ تفاوتی که این بار وجود دارد این است که طبقه روحانیت دچار انشقاق شده است. خاتمی و روحانی اصلاح طلب، آیت الله حسینعلی منتظری صریحا از میرحسین موسوی حمایت کرده‌اند. حتی رئیس مجلس، علی لاریجانی که خود آخوند نیست اما ارتباطات نزدیکی با طبقه روحانیون برجسته دارد، نتایج انتخابات را به دیده شک نگریسته است. گزارش می‌شود، در پس پرده، رئیس جمهور سابق، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان، یکی دیگر از نهادهای حکومتی، مبارزه ای را علیه احمدی نژاد و حتی احتمالا مقام معظم رهبری به راه انداخته است. اگر روحانیون برجسته، "ارزیابی الهی" خامنه ای را به چالش بکشند و نظر شورای نگهبان را نادرست بدانند، این نشان از ضربه ای مرگبار به مبانی جمهوری اسلامی ایران دارد. این وضعیت مشابه زمانی ست که یکی از مقامات ارشد شوروی سابق در 1980 گفته بود کارل مارکس پیشوای مناسبی در زمینه سیاست اقتصادی نیست.

جمهوری اسلامی ممکن است به حیات خود ادامه دهد اما مشروعیت نخواهد داشت. رژیم مطمئنا در این غائله، غالب خواهد شد؛ در حقیقت این محتملترین نتیجه است. اما چنین نتیجه ای با استفاده شدت عمل حاصل خواهد شد مثلا ممنوعیت هرگونه اعتراض، دستگیر کردن دانشجویان، مجازات رهبران اصلی و خاموش کردن جامعه مدنی. مستقل از اینکه جریان امور چگونه پیش رود- سرکوب یا مصالحه آشکار است که میلیونها ایرانی ایمان خود را به ایدئولوژی رژیم حاکم از دست خواهند داد. ماندن رژیم در قدرت تنها به روشهایی مشابه اتحاد شوروی در دوره برژنف امکانپذیر خواهد بود یعنی ارعاب نظامی. به گفته رضا اسلان، اندیشمند ایرانی تبار، ایران تبدیل به مصر خواهد شد یعنی رژیمی که در آن اسلحه و نه اندیشه، در پس پرده ای از سیاست، یکپارچگی را حفظ می کند.

جمهوری اسلامی در طول دهه گذشته شاهد از بین رفتن مشروعیت خود بوده است. ابتدا نوبت خاتمی اصلاح طلب بود که با پیروزی قاطع به قدرت برسد و قبل از آنکه توسط شورای نگهبان متوقف شود، دست به یک رشته اصلاحات بزند. آن تجربه، ملاها را واداشت تصمیم تازه ای درباره تنها عنصر دموکراسی که در ایران مجاز دانسته شده یعنی انتخابات نسبتا آزاد، بگیرند. روش کنترلی رژیم آن بود که نامزدهای واجد صلاحیت را خود، تعیین و از یک یا دو نفر از آنها جانبداری کند اما رأی گیری، به شکل واقعی و مخفیانه انجام شود. ولی در انتخابات نمایندگی مجلس در 2004، شورای نگهبان به این نتیجه رسید که روش جاری منجر به نتایج قابل قبول نخواهد شد، لذا 3000 کاندیدا را که شامل تعداد زیادی از نمایندگان دوره قبل مجلس بودند، بدون ذکر دلیل قانع کننده، رد صلاحیت کرد. این بار چون جلب حمایت عمومی باز هم بیشتر مورد تردید بود، رژیم پیشتر رفت و نتایج انتخابات را ظرف دو ساعت اعلام و احمدی نژاد را با اختلاف آرای زیاد بنحوی که جای هیچ شک و شبهه ای باقی نگذارد، به عنوان برنده معرفی کرد. خامنه ای این استراتژی را در خطبه خود در جمعه گذشته فاش کرد؛ او پرسید: "یک اختلاف 11 میلیونی- چگونه تقلب ممکن است؟"

ایالات متحده چطور باید با نسبت به این موضوع در ایران واکنش دهد؟ باید دانست واشنگتن پیش از این واکنش خود را آغاز کرده است. پرزیدنت اوباما به طور علنی و مکرر تمایل خود را نسبت به رابطه با ایران مطرح کرده است و این کار مانع از آن شده که رژیم ایران بتواند بسادگی ادعا کند در مقابل آمریکایی ایستاده که قصد حمله به ایران را دارد. در سالهای قبل، چنین ادعایی قابل قبول بود. جرج بوش مکررا ایران را یک دشمن جدی و بخشی از محور شرارت معرفی کرده بود و اینکه راهکار حمله نظامی را هم مد نظر دارد. اوباما به عکس عمل کرده است. او بوضوح نشان داده که به ایرانیان احترام می گذارد و حاضر است با هر رهبری که مردم ایران به عنوان نماینده خود برگزینند مذاکره کند. در سخنرانی مراسم تحلیف، در تبریک سال نوی ایرانی و سخنرانی قاهره، او تلاش مداومی را به عمل آورده تا نسبت به ایرانیان ابراز احترام و دوستی کند. به همین دلیل است که خامنه ای با خشم بسیار به تبریک سال نوی او واکنش نشان داد. این رفتار، تصویر شیطان بزرگ را که او همواره در سخنان خود ترسیم می کند، تخریب کرد. (البته او مثل هر مصلحتگرای ظالم دیگر، با زیرکی درهای مذاکره با ایالات متحده را باز گذاشت.)

در خطبه نماز جمعه، خامنه ای، دستهای امریکا، اسرائیل و بويژه انگلیس را در پس پرده اعتراضهای خیابانی دانست که تهران را به آشوب کشانده اند؛ اتهامی که مطمئنا از نظر بسیاری از ایرانیان مضحک خواهد بود. اما نه همه: بدگمانی نسبت به دخالت قدرتهای خارجی در عمق وجود هر ایرانی حتی غربزده ترین آنها رسوخ کرده است. این واقعیت که اوباما در واکنش خود بسیار محتاطانه عمل کرده است، کار خامنه ای و احمدی نژاد را برای پنهان شده در پس لوای ملی‌گرایی دشوار خواهد کرد.

نومحافظه کاران از هم اکنون تخطئه اوباما را به خاطر این رفتار محتاطانه آغاز کرده اند. پال ولفوویتز، معاون دانالد رامسفلد، وزیر دفاع، واکنش کاخ سفید را با سکوت رانلد ریگان زمانی که رژیم فردیناند مارکوس در فیلیپین با اعتراضات خیابانی روبرو شد مقایسه کرده اند. اما این تشبیه، معنادار نیست. مارکوس، عامل امریکا بود؛ او صرفا با حمایت امریکا به قدرت رسیده بود. اعتراض کنندگان خواهان آن بودند که ریگان دست از پشتیبانی مارکوس بردارد و مانع جریان طبیعی امور نشود. اما برعکس، ایران یک کشور مستقل و بشدت ناسیونالیستی با سابقه دخالت انگلیس و امریکا در اقتصاد و سیاست است. انگلیس در 1901 عملا صنعت نفت ایران را تصاحب و امریکا کودتای 1953 را طراحی کرد. مهمترین انتقاد نسبت به شاه ایران این بود که بازیچه دست امریکایی هاست. در اینجا همانند بسیاری از اینگونه کشورها هند مثال دیگریست احساسات ضدامپریالیستی بسیار قویست. ایرانیها بخوبی آگاهند این مبارزه متعلق به خود آنهاست و تمایل دارند اینچنین هم باشد.

در واقع مثال مناسبی برای این رفتار، پاسخ محتاطانه جرج بوش پدر به شکافهایی ست که در امپراطوری شوروی ظاهر شده بود. در آن زمان نیز مثل امروز در مقابل اوباما، نومحافظه کاران با خشم بسیار نسبت به بوش واکنش نشان دادند که با صدای بلند از مردمی که تلاش می کردند رژیمهای کمونیستی اروپای شرقی را سرنگون کنند، حمایت نکرده است. اما استدلال بوش این بود که آن وضعیت شکننده بود. احتمال زیادی وجود داشت که رژیمهای حاکم بسرعت به سرکوب معترضان بپردارند و اتحاد شوروی تانکهای خود را روانه آن کشورها کند. دادن بهانه به کمونیستها که شدت عمل به خرج دهند به کسی کمک نخواهد کرد، حداقل به معترضان. روشی که بوش در پیش گرفت، صحیح بود و تاریخ این را ثابت کرد.

اما اوباما حرفی زد که ای کاش نمی زد. ضمن اظهار نظر درباره حوادث ایران، او گفت تفاوت قابل توجهی میان احمدی نژاد و موسوی نمی بیند، زیرا هر دو از سیاستهای کلیدی جمهوری اسلامی از زیاده خواهی های هسته ای گرفته تا حمایت از سازمانهایی مثل حماس و حزب الله، دفاع می کنند. در حقیقت چنین دیدگاهی از سوی عده ای در جناح نومحافظه‌کار ابراز شده که آشکارا احمدی نژاد را ترجیح می دهند: یک دشمن تهدیدگر، خطرات رژیم را برای جهان آشکارتر خواهد کرد. اما اگر این نظرات تا پیش از انتخابات، درست به نظر می رسید، از این به بعد چنین نیست. امروز موسوی به سمبل تغییر، احساسات ضداحمدی نژاد و حتی خواستهای ضدرژیم تبدیل شده است. او آشکارا از این موقعیت خود آگاه است و از این حمایت استقبال می کند. پیروزی او، ایران متفاوتی را به دنبال خواهد داشت.

حتی در مبارزات انتخاباتی، موسوی چه گفت که سبب برانگیخته شدن خیل عظیم رأی دهندگان شد؟ این که او اقتصاد را بهتر خواهد کرد؟ این که فساد سر به فلک زده است؟ شاید، اما هر چالشگری اینگونه حرفها را می زند اما موسوی حقیقتا ایده های تازه زیادی مطرح نکرد یا آنکه سابقه ای در سالهای اخیر نداشت که چنین ادعاهایی را باورپذیر کند. موضوعی که موسوی پیوسته بر آن تأکید می کرد آن بود که احمدی نژاد کشور را منزوی کرده، سیاست خارجی خصمانه ای را در پیش گرفته و ایران به یک کشور بشدت منفور تبدیل کرده است. برای بسیاری از حامیان او، این مسأله اصلی بود. آنها به دنبال ارتباط بیشتر با دنیا بودند، نه کمتر. تقابل خودسرانه احمدی نژاد با غرب و دم زدن مداوم از سقوط امریکا، به منزله اهانتی به آنان بود که خواهان حضور دوباره در صحنه جهانی بودند.

پرزیدنت اوباما می توانست پس از مشاهده این وقایع، خیلی ساده بگوید، "ایران از سابقه ای درخشان و طولانی به عنوان عضوی فعال از جامعه جهانی و نه منزوی از آن برخوردار است. جهان همواره خواهان ارتباط با ایرانیان بوده است. مشاهده انتخابات و تظاهرات دیدنی و آرام جاری، نشانه آن است که مردم ایران نیز خواستار ارتباط با جهان هستند. ما صدای شما را می شنویم و برایتان آرزوی موفقیت می کنیم." در این صورت، اوباما می توانست با هشیاری ملی‌گرایی مردم ایران را علیه رژیم برانگیزاند.

اما مسأله اصلی در اینجا نه حرفهای اوباما بلکه حوادثی ست که در ایران جریان دارد. تزلزل جمهوری اسلامی، بازتابهایی در سراسر جهان اسلام خواهد داشت. اگرچه ایران شیعه است و اکثریت جهان اسلام سنی، اما به قدرت رسیدن خمینی به منزله هشداری به همه کشورهای اسلامی بود؛ نشانه ای از اینکه بنیادگرایی اسلامی به یک عامل درخور توجه تبدیل شده است. برخی کشورها مانند عربستان سعودی کوشیدند با این نیرو همراه شوند. بعضی دیگر مثل مصر، آن را با بیرحمی سرکوب کردند. اما همه جا، ایران، سمبل ظهور اسلام سیاسی بود که اگر امروز شکست بخورد، یک موج سی ساله فروخواهد نشست.

Michael Jackson Dies

Since Islamic revolution in 1979, over three decades, Iranian government has barred every form of foreign music, either Western or else to enter the country or be heard or spoken of, just on the grounds of being non-religious or non-Islamic. Censorship also included music produced by, as they call them, the Iranian opposition or non-Islamic artists. Despite all underground efforts of the nation to bypass those restrictions, the government was in general successful to deprive her people from elegant modern music especially before the days of Internet and satellite TV.

I do remember when I was a high school student, how the government fuelled a large scale propaganda to denounce Western art. On Jackson they provoked only the rumours such as skin bleaching or s.e.x.u.a.l transformation. What a shame! But fortunately, internet and satellite TV helped provide restricted nations like us to see the real world. Then I found out how exceptional he was in the pop music. Now with plenty of music TV channels, every body could see numerous pop artists presenting themselves. No need to make comparisons; they can’t even touch Michael’s shoes.

He has made a great impact on the entire world which will last forever. Surely, he was a great force in fight against racial discrimination and apartheid. Perhaps he has also had a major role in pushing the United States forward to see Barack Obama, as its black president in 2009.

Regretfully he is dead now. His legs will never move in that magical and legendry Moonwalk manner again. He will never “cry” again. It’s so sad, but he taught us to cry ourselves. The world had definitely lost one of its genius brilliant irreplaceable suns.

22 June, 2009

عزاي عمومي

به پاسداشت خون هم‌ميهناني كه در روزهاي اخير به شهادت رسيده‌اند و نيز اعلان عزاي عمومي از سوي علماي دين، به همه كارگران و كارمندان بويژه آنانكه در بخش دولتي شاغل هستند، پيشنهاد مي‌كنم با نشان سوگواري (جامه يا بازوبند سياه) در محل كار خود خود حاضر شوند.

21 June, 2009

اطلاعیه مهم واحد فن آوری اطلاعات ستاد مهندس میرحسین موسوی

به اطلاع هموطنان عزیز میرساند با توجه به مسائل پیش آمده در روزهای اخیر و خبرسازی های مختلف از رسانه های غیر رسمی در مورد اظهارات جناب آقای مهندس میرحسین موسوی، از این پس تا اطلاع ثانوی اخبار رسمی مهندس میرحسین موسوی تنها از وب سایت خبری قلم نیوز انتشار یافته و اعلام میگردد ستاد مهندس میرحسین موسوی در قبال اخبار غیر رسمی تولیدی توسط سایر سایتها - حتی سایتهای اعلام شده در زمان تبلیغات انتخابات - هیچ گونه مسئولیتی نخواهد داشت.

لازم به توضیح است در حال حاضر وبسایت قلم نیوز در اختیار ستاد مهندس میرحسین موسوی است و در صورتیکه مشکلی اعم از هک و یا ربوده شدن دامنه بوجود آمده باشد به سرعت از طریق همین وبسایت خبررسانی می گردد.

همچنین اعلام میگردد پایگاه خبری قلم نیوز از طریق دامنه های ghalamnews.ir و ghalamnews.org قابل دسترس بوده و دامنه ghalamnews.com غیر معتبر و متعلق به فردی ناشناس می باشد.

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

برای نخستین بار من هم همراه با همه ایرانیان و چه بسا جهانیان، گوش به خطبه‌های نماز جمعه تهران سپردم و ای کاش هرگز نکرده بودم. اگرچه انتظار آن می‌رفت که خطیب جمعه آنچه را بگوید که گفت اما به هر حال بدبین‌ترین آدم هم در این اوضاع امید داشت بلکه وی حداقل در این مرحله چشمانش را بگشاید و حقیقت را آنگونه که هست بپذیرد. خطبه‌های نماز جمعه دیروز به جای آنکه محملی برای تخفیف التهاب روزهای اخیر قرار گیرد با تأسف تمام به فجیع‌ترین شکل ممکن در جهت معکوس مورد استفاده قرار گرفت. آقای رهبر در این شرایط خطیر به جای آنکه لب خود را به سخنان پدرانه و آرامش‌بخش بگشاید به کودکانه‌ترین نحو نه تنها هیمه بر آتش ریخت که بر آن نفت پاشید چنان که شاید دیگر هیچ کس و هیچ جناحی از زبانه‌های آن در امان نماند. او عملا به همه کسانی که در جناح او نایستاده باشند اعلان جنگ داد از مردم عادی گرفته تا به قول خود او دوستان 52 ساله گرمابه و گلستانش.

بدتر از این نمی‌شد. به خدا پناه می‌برم از آنچه شاید در روزهای آتی شاهد آن شویم. این روزها شرایط کنونی را با قیام میدان تیان‌آن‌من در چین مقایسه می‌کنند و برخی هشدار تکرار سرکوب میدان تیان‌آن‌من را در تهران می‌دهند. پیش از این تاریخچه‌ای از قیام تیان‌آن‌من را در اینجا منتشر کرده‌ام. اما حتی در آن قیام نیز برخورد دولت چین که آن را بسیار مخوف ترسیم می‌کنند با معترضان در شروع قیام به این شدت نبود. اعتراضات تیان‌آن‌من قریب 20 روز به درازا کشید و تنها پس از مذاکرات متعدد و بی‌نتیجه افراد دولتی با معترضان و عدم سازش از سوی آنها بود که دولت دستور حمله شدید و مرگبار به مردم را صادر کرد. اما در اینجا شاهد هستیم، از همان نخستین روز شروع اعتراضهای کاملا مسالمت‌آمیز مردم، واکنش و برخورد دولت در برابر این اعتراضها که به آرام‌ترین شکل ممکن مطرح شده‌اند بنحوی عجیب و غریب، ددمنشانه، غیرمنتظره و بی‌تناسب بوده است.

شرایط بسیار مخوف و شکننده است. گزارشها حاکی‌ست تهران، عصر امروز بسیار ملتهب بوده است. با سخنان آشوب‌برانگیزانه رهبر در جمعه گذشته، نیروهای نظامی و لباس شخصی که در طی روزهای گذشته هم بسیار وقیحانه و وحشیانه به مردم غیرمسلح حمله کردند و زدند و دریدند و کشتند، قطعا در روزهای آتی، اقدامات خود را بسیار موجه‌تر خواهند دانست. تصاویری که از تهران امروز در شبکه‌های ماهواره‌ای مخابره می‌شود، نشاندهنده تداوم برخوردهای شنیع و فجیع نیروهای انتظامی و بویژه لباس‌شخصی‌ها و بسیجی‌ها با جوانان است. جالب اینکه صدا و سیمای ضرغامی چنان رفتار می‌کند که انگار نه انگار در گوشه‌گوشه این مملکت، سگهای هار خادم اقتدارگرایان، جوانان بیگناه و ناکام ما را به خاک و خون ‌می‌کشند؛ چنان با بیخیالی به پخش برنامه‌های آب‌دوغ‌خیاری خود ادامه می‌دهند که آدم را منزجر می‌کند. تصاویر کشتار و ضرب و شتم جوانان با گلوله و قمه و باتون در روزهای اخیر دل هر انسانی را درد می‌آورد.

خبر رسیده که مهندس موسوی در تظاهرات امروز در میان مردم، خود را آماده شهادت اعلام کرده است. حال که او جان خویش را در کف دست گذاشته، برماست که اورا تنها نگذاریم.

در این میان هیچ خبری از هاشمی رفسنجانی نیست. او که طبق اخبار رسیده از روز پس از انتخابات برای رایزنی به قم رفته، معلوم نیست اکنون کجاست و چه می‌کند. اصلا معلوم نیست زنده است یا نه؛ هیچ خبری از او نیست. اما به نظر می‌رسد او تنها کسی باشد که در این شرایط از توان و امکان لازم برای خاتمه این غائله بدون تلفات بیشتر برخوردار باشد. اگر براستی او از آنهمه قدرتی که همیشه با او نسبت داده‌اند برخوردار است و یا حتی بخشی از آن قدرت افسانه‌ای را داشته باشد باید پا در میدان بگذارد و کاری کند تا از ریختن خون این جوانان معصوم و بی‌توقع به دست این ازخدابی‌خبرها جلوگیری شود.

20 June, 2009

شعر خاك مرا به باد مده از سيمين بهبهاني

سیمین بهبهانی:
خاک مرا به باد مده!

• سیمین بهبهانی، تازه ترین سروده خود را با نام «خاک مرا به باد مده»، به ملت آزادیخواه ایران تقدیم کرد ...


آدينه
۲۹ خرداد ۱٣٨٨ - ۱۹ ژوئن ۲۰۰۹

گر شعله های خشم وطن / زین بیشتر بلند شود
ترسم به روی سنگ لحد / نامت عجین به گند شود

پر گوی و یاوه ساز شدی، / بی حد زبان دراز شدی
ابرام ژاژخایی ی تو / اسباب ریشخند شود

هرجا دروغ یافته ای / درهم چو رشته بافته ای
ترسم که آنچه تافته ای / بر گردنت کمند شود

باد غرور در سر تو، / کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین / حاشا دگر بلند شود

بر سر کله گشاد منه، / خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب / پابوس آبکند شود

بس کن خروش و همهمه را، / در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا / گریان و سوگمند شود

***

نفرین من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، / خاطر مرا نژند شود

خواهی گر آتشم بزنی / یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو / خاموش و بی گزند شود

سیمین بهبهانی
۲۵ خرداد ۱٣٨٨

اخبار روز: www.akhbar-rooz. com
منبع: سایت مدرسه ی فمینیستی

اثبات علمي دستكاري در نتايج انتخابات دهم

موضوع تقلب و دستکاری در نتایج انتخابات 22 خرداد توسط دانشمندان آمارشناس مورد تجزیه و تحلیل علمی قرار گرفته و تاکنون دست کم سه مقاله در این باره منتشر شده است. نخست مقاله‌ای نوشته رسول رستگاری محقق علوم اجتماعی تحت عنوان "مستندات علمی دستکاری در آراء دهمين دوره انتخابات" که در وب‌سایت entekhabnews منتشر شده است؛ دوم مقاله نوشته Walter R. Mebane, Jr. استاد دانشگاه میشیگان در امریکا (University of Michigan) با عنوان "یادداشتی درباره انتخابات ریاست جمهور در ایران" و سوم مقاله‌ای به نام "ناهنجاری نسبت به قانون بن‌فورد در انتخابات ریاست جمهور ایران" به قلم Boudewijn F. Roukema استاد دانشگاه نیکلاس کوپرنیک در لهستان (Nicolaus Copernicus University) که هر سه بلافاصله پس از اعلام نتایج انتخابات به تفکیک حوزه‌های رأی‌گیری از سوی ستاد انتخابات کشور، موضوع دستکاری در نتایج انتخابات را با روشهای متقن علم آمار مورد تجزیه و تحلیل قرار داده‌اند. قانون بن‌فورد که در هر سه پژوهش ملاک عمل قرار گرفته است با قوانین نیوتن در فیزیک مقایسه می‌شود (رستگاری). طبق قانون بن‌فورد، احتمال آنکه نخستین رقم یا دومین رقم سمت چپ از تعداد آرای یک نامزد هر یک از ارقام صفر تا 9 باشد یکسان نیست بلکه مقدار معینی دارد. هر سه پژوهشگر نامبرده مستقلا این نتیجه رسیده‌اند که تعداد آرای اعلام شده برای نامزدها با اختلاف زیاد از قانون بن‌فورد تبعیت نمی‌کند و به عبارت دیگر از نگاه علمی با قطعیت می‌توان گفت، نتایج اعلام شده برای انتخابات، ساختگی و فرمایشی‌ست.

پس از انتخابات دهم

انگشتانم را به زحمت روی صفحه‌کلید جابجا می‌کنم. این چند روز مدام حالم همین بوده؛ گویی عضلاتم از هر قوه‌ای تهی شده‌اند. چه بر سر ما آمده؟ در بهتی عجیب فرو رفته‌ایم. در اوج امید، چنان ضربه‌ای خوردیم که پس از چند روز هنوز گنجشکها دور سرم جیک‌جیک می‌کنند و در گوشهایم زنگی مدام می‌پیچد.

چه پرامید و خوش‌خیال و ساده‌دل بودم آن روز که مطلب «پیش از انتخابات دهم» را می‌نوشتم. اگرچه همه نشانه‌ها حاکی از آمادگی رقیب برای قتل عام ما با تیغه‌‌های پنبه‌ای بود، چه کسی باور می‌کرد تقلب تا این درجه از شدت، صورت واقع پیدا کند. باید اقرار کنم که در آزمون تجزیه وتحلیل خود از جریان انتخابات، مردود شده‌ام. ساده و سطحی نگاه کردم. اما نه! چرا مردود؟ من که منطقی و از روی حساب و کتاب اظهار نظر کردم. گمان ندارم هیچ کس دیگری هم فکر چنین چیزی را می‌کرد. چرا چنین شد؟ بی‌تردید آنچه روی داده، بدبینانه‌ترین و غیرمنطقی‌ترین پدیده‌ای بود که انتظار می‌رفت.

من در تقلب آشکار در اعلام نتایج انتخابات هیچ تردیدی ندارم. حداکثر تقلبی که ما انتظار آن را داشتیم و با توجه به حفره‌های موجود در سازوکار انتخاباتی کنونی ایران امکان آن وجود دارد در حد یک تا دو میلیون و حداکثر سه میلیون رأی بود. پس امید ما بحق این بود که با حضور حداکثری مردم در انتخابات و جلب رأی‌های خاموش، حتی اثر آن چند میلیون تقلب را خنثی خواهد کرد. اما این درصورتی بود که اساسا رأی‌های ریخته شده به صندوقها و رأی‌های خوانده شده ملاک اعلام نتیجه باشد. شخصا فکر می‌کردم در جمهوری اسلامی که اقدامات متعدد مانند نظارت استصوابی شورای نگهبان و گزینش بسیار محدود نامزدهای انتخاباتی و توزیع غیریکنواخت امکانات تبلیغاتی و بالاخره استفاده از ابزار فشار و ارعاب برای هدایت آرای مردم، برای رقم زدن نتیجه انتخابات به کار گرفته می‌شود، دست کم برای اثبات مشروعیت نظام، کاغذهای ریخته شده به صندوقها را، هرچه باشند، ملاک اعلام برنده انتخابات قرار می‌دهند؛ به عبارت دیگر هر کار می‌کنند تا قبل از وارد شدن برگه رأی به درون صندوق می‌کنند. اما حال شاهد هستیم که اقتدارگرایی از این مرحله گذشته و به جایی رسیده که اساسا نتیجه رأی‌گیری با استقلال کامل نسبت به رأی‌های گرفته شده، نوشته یا به عبارتی مهندسی می‌شود. پس مراسم رأی‌گیری صرفا یک نمایش مضحک و مسخره بوده است.

ما باید برای استیفای حق‌مان بایستیم. اما براستی برای احقاق حق زایل شده ملت در مقابل سرکوب بیرحمانه، بی‌تناسب و غیرمنتظره جاری تا کجا می‌توان پیش رفت؟ در همین چند روز گذشته آمار رسمی تلفات به هشت تن رسیده و با توجه به تجربه اینگونه اعداد و ارقام، آمار واقعی احتمالا چندین برابر است. گاه گفته می‌شود، گرفتن حق، هزینه دارد که باید آن را پرداخت. بله! درست است. اما هزینه را باید از جیب خود پرداخت، نه از جیب دیگران یا به اصطلاح از کیسه خلیفه. کسی می‌تواند در دفاع از آزادی و دیگر حقوق مدنی از پرداختن هزینه دم بزند که خود در خط مقدم ایستاده و سینه‌اش را سپر گلوله‌ها کرده باشد نه آنکه در آن سوی آبها در امن و امان یا در این سو اما پشت میز کارش نشسته باشد و مردم بویژه جوانان را به ایستادگی فراخواند.

تلفات جانی از نگاه من به هیچ عنوان قابل هضم نیست. آخر چگونه می‌شود خونی را که ریخت جبران کرد؟ هر اقدامی که به هر نحو، اگرچه ناشی از واکنش بی‌تناسب طرف مقابل باشد، منجر به تلفات شود از نظر من اعتبار ندارد و تحت هیچ شرایطی طاقت تحمل آن را ندارم. واضح است که اعتراض خیابانی کنترل نشده، این فرصت را به طرف مقابل می‌دهد که از آن سوءاستفاده کند. به نظر من سران این اعتراض‌، آقای موسوی و آقای کروبی، باید با علم به این موضوع و با دوراندیشی، اعتراضها را منحصراً به نحوی سازماندهی کنند که از هرگونه تلفات جانی احتراز شود.

19 June, 2009

رأی ما کجاست؟ رأی ما چه شد؟

طبق آمار رسمی در مرحله اول از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهور، مشارکت مردم به تعداد 28.095.102 رأی و حدود 62.5 درصد بوده است که در این صورت تعداد واجدان شرایط در سال 84 حدود 45 میلیون تن بوده است که از این تعداد، 16.593.478 رأی معادل 59 درصد آرای اخذ شده یا 37 درصد جمعیت واجد شرایط رأی دادن به چهار نامزد اصلاح‌طلب یا منتسب به اصلاح‌طلبان (هاشمی رفسنجانی، کروبی، معین و مهرعلیزاده) تعلق گرفته است. در مقابل 11.501.624 رأی معادل 41 درصد آرای اخذ شده یا 26 درصد جمعیت واجد شرایط رأی دادن به نامزدهای اصولگرا یا منتسب به اصولگرایان (احمدی‌نژاد، قالیباف و لاریجانی) داده شده است.

باز هم طبق آمار رسمی این مشارکت در دوره دهم به 85 درصد افزایش یافته است. با فرض آنکه جمعیت واجد شرایط رأی دادن نزدیک به 46 میلیون تن طبق اعلام وزارت کشور باشد (که خود از آمار اعلام شده توسط منابع دیگر چندین میلیون کمتر است)، جمعیت این 25 درصد اضافی مشارکت کرده در دوره حاضر حدود 10.35 میلیون تن است.

تردیدی ندارم کسانی که در دوره قبل انتخابات را تحریم کردند، در این دوره به خاطر چشم و ابروی دلبر احمدی‌نژاد راهی صندوقهای رأی‌گیری نشدند. بنابراین با قطعیت می‌توان گفت اکثر قریب به اتفاق این افراد به احمدی‌نژاد رأی نداده‌اند.

حال اگر فرض کنید از بین کسانی که در نهمین دوره انتخابات به اصلاح‌طلبان رأی دادند، نیمی از آنها یعنی بیش از 8 میلیون رأی دهنده به احمدی‌نژاد گرایش پیدا کرده باشند (که یک فرض محال است) باز هم تعداد رأی جبهه اصلاح‌طلب حدود 19 میلیون خواهد بود.

آقای محصولی! آقای دانشجو! آقای احمدی‌نژاد! آقایاین آماری را که شما اعلام کرده‌اید، حتی اگر خود موسوی یا کروبی هم در مقابل دیدگان همه ملت حاضر شوند و به صحت آن گواهی دهند، تحت هیچ شرایطی من یک حرف از آن را باور نمی‌کنم. نش… شب درازه. رأی ما را پس بدهید!

در سوگ سياوشان، هانيه بختيار

آقای احمدی نژاد! روزی را که پای صندوق رای آمدی يادت هست؟ آن چهره ترسان و رنگ پريده، آن چشم های پر هراس و بی اميد و هيبت آشفته. و چقدر حقير بودی آن روز، چه قدر به حقيقت ات نزديک بودی وقتی پاهای کاذب قدرت ات را لرزان و شکننده پنداشتی. چقدر ناچيز بودی بدون اين پشم و کلاه کدخدايی.

نشسته ام و خيره شده ام به بدن های جوانان گلوله خورده وطنم . دست می سايم و لب می گزم . بغض من آن قدر حقير و کوچک است رو به روی اين تنهای خونين که شرم می کنم . به چشم های بی حالت و لب های نيمه بازشان نگاه می کنم، به موهای مشکی و پيشانی های فراخ خونيشان، به بدن شکافته و اين دست های آويزان، به سر متلاشی شده و پاهايی که ديگر لازم نيست توی کوچه ها از هراس باتوم و گلوله بدوند. فکر می کنم صبح که از خانه بيرون زده اند، در جواب پرسشی گفته اند: "می روم رايم را پس بگيرم"، با سينه هايی پر اميد که حالا مهمان ناخوانده و شوم گلوله دارند . حتما سرهايشان پر از هوای آزادی و آرزوهای بزرگ بوده است .حتما برای فردا نقشه های سرخوشانه داشته اند. حتما خيال کرده اند اگر رايشان را پس بگيرند، ديگر گشت ارشادی ها توی سرشان نمی زنند، ديگر توی کلانتری محل کتک نمی خورند، ديگر پول ته جيبشان را جيره بندی نمی کنند. شايد فقط می خواستند اندکی کمتر تحقير شوند.

عکس ها را می بندم و به عکس آقای احمدی نژاد خيره می شوم. به چشم هايش، حالت افتاده لب هايش، به نيشخندش، به دست هايش نگاه می کنم. فکر می کنم پشت اين پيشانی چيست که او را اين گونه بی روح و وجدان کرده است.

راستی ، آقای احمدی نژاد! عکس اين جوان های گلوله خورده و بی جان را ديده ای؟ ديده ای آن سر پاشيده کف خيابان را؟ ديده ای سينه باز شده، روی دست های پر التهاب مردم را؟ ديده ای چشم هايی را که تشنه اندکی آزادی، بی فروغ و تاريک شدند؟

آقای احمدی نژاد! جای هر کدام اين گلوله خورده ها، می توانست پسر يا دختر تو باشد. فقط لحظه ای بدن فرزندت را آن گونه خونين کف خيابان تصور کن، فکر کن خبر مرگ ناگهانی اش را برای تو بياورند، فکر کن جای آن پدر و مادر درمانده و عزادار باشی.

می دانم وجدانت به درد نمی آيد چرا که تو با اين بدن های سرد، گرم قدرت شده ای. با اشک های ريخته شده مردمت، خنديده ای. با اسارت آن ها دست های دراز قدرتت را چرخانده ای. با خفقان آن ها دهانت را باز کرده ای. با نا اميدی آن ها اميدوار روزهای بالا نشينی شده ای.

آقای احمدی نژاد! روزی را که پای صندوق رای آمدی يادت هست؟ آن چهره ترسان و رنگ پريده، آن چشم های پر هراس و بی اميد و هيبت آشفته. و چقدر حقير بودی آن روز، چه قدر به حقيقت ات نزديک بودی وقتی پاهای کاذب قدرت ات را لرزان و شکننده پنداشتی. چقدر ناچيز بودی بدون اين پشم و کلاه کدخدايی.

و من تو را با همان چهره واقعی برای هميشه خواهم ديد. با همان حجم حقير روح و شانه های افتاده از ياس. با همان جسم در هم فرو رفته که کوه دروغ و ظلم، تپه ای پوشالی بيش نيست که با طوفان مردم فرو می ريزد.

13 June, 2009

تجزيه و تحليل نتايج انتخابات

نتايج اعلام شده از سوي ستاد انتخابات كشور به طرز حيرت آوري مهندسي شده، ساختگي و غير قابل باور به نظر مي رسد. كروبي در انتخابات دور نهم بيش از پنج ميليون رأي آورد و اين بار با اين مبارزه وسيع و حمايت گسترده مردمي و بزرگان كشور تعداد رأي هايش حتي به سيصدهزار هم نرسيده است. رضايي كه در جريان مبارزات انتخاباتي توانسته بود حتي نظر بسياري از اصلاح طلبان را به خود جلب كند نيز آمار فوق العاده پاييني دارد. احمدي نژاد كه در دور قبل با همه عوامفريبي حداكثر پنج ميليون در دور اول رأي كسب كرده بود و در دور دوم هم به لطف بغض مردم نسبت به رفسنجاني و نيز به لطف تحريم انتخابات از طرف اكثر اصلاح طلبان انتخاب شد تا كنون قريب بيست ميليون رأي به دست آورده كه با عنايت به روند مبارزات انتخاباتي با هيچ منطقي قابل توجيه نيست. از تهران خبر رسيده كه سه نامزد ديگر در بيت رهبري به اعتراض، بست نشسته اند و شوراي نگهبان دستور توقف شمارش آرا را صادر كرده و موضوع را در دست بررسي دارد. حداقل هنوز كورسوي اميدي هست وگرنه سرخوردگي ناشي از اين نتيجه فراگير خواهد بود. خدا به خير كند.







11 June, 2009

پیش از انتخابات دهم

پنج شنبه. 21 خرداد 1388.
فردا روز انتخابات دهمین دوره ریاست جمهور است و من امروز این را می نویسم تا پس از برگزاری و اعلام نتیجه انتخابات، تجزیه و تحلیل خود را از اتفاقات رویداده و پیش رو، محک بزنم.
پیشتر گفته بودم از اینکه در انتخابات دوره قبلی شرکت نکردم و به همراه دیگرانی مثل خودم که فکر کردیم رأی ندادن بهتر است یا گمان کردیم دادن یا ندادن رأی فرقی ندارد، بنحوی به انتخاب شدن احمدی نژاد کمک کردیم، کور و پشیمانم. کارمان نادرست بود و این دیگر امروز پس از چهار سال ثابت شده است. اکنون دیگر پرواضح است که خیلی فرق دارد چه کسانی زمام امور را در دست داشته باشند، حتی در جمهوری اسلامی، چه این حکومت را بپسندیم، چه نپسندیم؛ به حال همه ما که در این کشور زندگی می کنیم و حتی آنهایی که اینجا نیستند هم؛ چه در کوتاه مدت، در حیات روزمره ما و چه در درازمدت. اگر کسی از ما هنوز به این باور نرسیده باشد، حافظه تاریخی و درک درستی از اوضاع و احوال ندارد یا شاید لجاجت چشمانش را کور کرده باشد. برای فهمیدن این واقعیت لازم نیست انیشتین باشیم.
شاید آن زمان هنوز باور داشتم، که برای اصلاح و بهتر شدن امور راهی به جز دگرگونی نظام جمهوری اسلامی نیست. سرخوردگی پس از دوره خاتمی، ما را به این ذهنیت رسانده بود که راه اصلاحات بدون تغییر رژیم گشوده نخواهد شد. از سویی بخت انقلاب و قیام دوباره مردم را برای دگرگون کردن حکومت نزدیک به صفر دانسته و می دانم. دگر دهه 70-1960 نیست که گفتمان انقلابی جایگاهی در ذهن ملت ایران، بویژه جوانان، همانند دیگر کشورهای جهان داشته باشد. نه مردم چنان روحیاتی دارند و حاضرند چنان هزینه ای را برای دگرگونی بپردازند.
از سوی دیگر، امید عده ای، چه در میان ایرانیان داخل و خارج نشین و چه در میان امریکاییان، همواره تغییر از بیرون یعنی تهاجم خارجی بوده است و این بویژه همزمان با حمله امریکا به عراق به اوج خود رسید بنحوی که گفتگوی وسیعی در افواه عام درگرفته بود. به گمانم عده قلیلی بودند در داخل و خارج که علی رغم درک عواقب تهاجم خارجی، از فرط کینه نسبت به حکومت، حاضر به پرداخت چنان هزینه ای بودند. از دید من اما اینکه کسی بپندارد کشوری چون آمریکا یا اسرائیل پس از حمله برق آسا و سرنگون کردن جمهوری اسلامی، زمام امور را دودستی تقدیم او خواهد کرد و خود باروبنه اش را خواهد بست، خیال باطلی بیش نیست. علاوه براین و نخست، ایران، عراق یا افغانستان نیست که حمله و تصرف آن بسادگی قابل تصور و دسترس پذیر باشد. دوم، گرفتاری نیروهای ائتلاف و در رأس آنها، امریکا، در عراق و افعانستان، آنها به چنان صرافتی انداخت که بیگمان از این پس فکر چنین حملاتی را نخواهند کرد. سوم اینکه طبیعی ست، خارجی تنها در راستای تأمین منافع خود اقدام کند و نه برای تأمین خواستهای داخلی یک ملت دیگر، حال آنکه جمهوری اسلامی چه بسا برای خارجیان از فلسطینی گرفته تا اسرائیلی منفعت دربرداشته و بدیهای آن سهم ملت ما شده است. و چهارم، این کار آنقدر مضرات برای کشور دارد که اگر اوضاع را بدتر نکند، بی تردید بهتر نخواهد کرد. چنین خواستی به آشوب طلبی و دشمنی بیشتر نزدیک است تا به اصلاح طلبی. قولی از من در آن زمان این بود که حتی احمدی نژاد، هر چه باشد از جرج بوش، ایرانی تر است.
پس هر اصلاحی باید از درون و توسط خود ملت و طبعا با استفاده از راهکارهای مسالمت آمیز و بی‌زیان انجام پذیرد. اگرچه نقاط انتقادپذیر و منفی در ساختار نظام جمهوری اسلامی بسیار است، اما خوشبختانه در همین ساختار نیز عناصری وجود داشته و دارد که دست کم مانع از تبدیل شدن آن به دیکتاتوری مطلقه است و این شاید از بخت بلند ما یا حسن نظر طراحان و نویسندگان قانون اساسی بوده است. بر این باورم که طراحان نخستین قانون اساسی هرگز خواهان یک حکومت دیکتاتورمآبانه نبودند. چندگانگی ارکان قدرت و سازوکار اندرکنش آنها در ساختار جمهوری اسلامی، اغلب به عنوان یکی از علل نابسامانی اداره کشور قلمداد می شود. اما امروز به نظر می رسد همین چندگانگی راه کسانی را که بخواهند از قدرت خود سوءاستفاده کنند، تمام قدرت را قبضه کنند یا برای همیشه در قدرت بمانند را تا حدی بسته است. بنابراین با گذشت زمان، جابجایی و دگرگونی منافع و نیز تنوع در خواست و نگاه افراد، بخت اصلاح طلبی همچنان زنده بماند.
نخستین بار این فرصت در خرداد 76 و به دنبال آن ریاست جمهور آقای خاتمی پدید آمد. انتظار عمومی از دولت اصلاحات به دنبال رأی قاطع مردم به خاتمی بسیار بالا بود ولی عدم پیشرفت اساسی در تحقق اهداف اصلاح‌طلبانه، منجر به بروز دلسردی عمومی و روانه شدن سیل انتقادات به رئیس جمهور شد با این استدلال که از خواست عموم در برابر محافظه‌کاران دفاع کافی نکرده و حفظ پایه‌های نظام را بر پیشبرد اصلاحات ترجیح داده است. این دلسردی سبب تحریم انتخابات دور نهم توسط اکثر واجدان شرایط رأی دادن با این توجیه بود که به دلیل موانع ساختاری، اصلاح‌طلبی در چارچوب قانون اساسی کنونی راه به جایی نمی‌برد. بلندگوهای فارسی‌زبان برون‌مرز هم صدالبته این رویه را با آب و تاب تبلیغ می‌کرد. تحریم انتخابات بسادگی زمینه را برای پیروزی احمدی‌نژاد فراهم کرد و چندی نگذشت که با ابراز وجود مکرر و پرطمطراق وی، بسیاری گفتند احمدی‌نژاد جوهر اصلی نظام را نمایان کرده و افراط او بتدریج فاتحه نظام را خواهد خواند. اما همه اکنون شاهدند عملکرد چهارساله وی نه تنها به حساب نظام نوشته نمی‌شود بلکه او در راستای خواندن فاتحه بر قبر کشور حرکت می‌کند.
اشتباه کردیم؛ پرتوقع بودیم و راه را درست نشناختیم. امروز تفاوت مشارکت با تحریم و تفاوت خاتمی با احمدی‌نژاد اظهرمن‌الشمس است. قدر خاتمی را به جای خود نشناختیم اما امروز باید شناخته باشیم. شاید او آنقدر که باید قدرتمند و استوار نبود اما باز هم غنیمت بود. او در حد توان خود که براستی و به نسبت، کم هم نبود، اصلاحات را به پیش برد. در سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و وزارت امور اقتصادی، نخبگان اقتصاد ایران به کار گرفته شدند. سیاست خارجی بر تنش‌زدایی و تحکیم عزتمندانه روابط متمرکز بود. وجهه خاتمی در عرصه بین‌المللی، پیشاپیش حلال بسیاری مسایل بود. در وزارت علوم ضمن به کارگیری نیروهای توانا، جهشی در ارج‌گذاری و ارایه تسهیلات به دانشگاهیان و سرمایه‌گذاری و فعالیت پژوهشی رخ داد. در عرصه فرهنگی و به گواه هنرمندان و نویسندگان برتر کشور، علی‌رغم برآورده نشدن همه انتظارها در حد عالی، دوره‌ای درخشان در قیاس با دوره‌های دیگر و بویژه دوره نهم سپری شد. شاید پیشرفت اصلاحات کافی و در سطح مطلوب نبود اما بنوبه خود و بویژه در عرصه‌هایی که جنگ قدرت و سلطه‌جویی کمتر بود، در سطحی قابل قبول ارزیابی می‌شود.
انتخابات این دوره با دوره های قبل تفاوتهای اساسی دارد و بکلی قابل قیاس با نه دوره پیشین نیست. اینکه چرا این بار چنین شده، با اطمینان نمی توان گفت اما فکر می‌کنم مجموعه‌ای از شرایط، روند امور را، چه بسا ناخواسته به این سمت سوق داده است.
پس از آنکه تلاشها برای کشاندن میرحسین موسوی به عرصه انتخابات بی‌نتیجه و مبهم ماند، خاتمی اعلام کاندیداتوری کرد اما یک هفته نگذشته بود که موسوی نیز وارد میدان شد و بلافاصله به نفع وی اعلام انصراف کرد. این جریان گمانه‌زنیهای بسیاری به دنبال داشت اما بتدریج موسوی توانست مردم حامیان اصلاحات را راضی کند. رد گسترده صلاحیتها از سوی شورای نگهبان قابل انتظار بود. سخنان خامنه‌ای تا پیش از شروع تبلیغات به معنای حمایت از احمدی‌نزاد تفسیر می‌شد و البته لحن و فحوای کلام وی این تفسیر را توجیه می‌کرد.
پشیمانی مردم حامی اصلاحات از نتیجه انتخابات دور پیشین آشکار است. اذعان به اینکه تحریم راه به جایی نخواهد برد و اوج‌گیری سوء ریاست جمهور احمدی‌نژاد مردم را دوباره به شور انداخت. از سویی به جرأت می‌توان گفت رقابت انتخاباتی در این دوره بسیار داغ‌تر است. از یک سو چنته نامزدهای غیر از احمدی‌نژاد آنقدر از انتقاد نسبت به دولت نهم پر است که هر چه بگویند پایانی بر آن نیست؛ بخصوص آنکه چون دولت در این چهارساله متکلم وحده بوده، همه صداهای مخالف را منکوب کرده و هرگونه اعتراض حتی نظرات کارشناسی را در نقد یا مخالفت با برنامه‌ها و عملکرد خود را رد کرده، هر صدایی که از یک تریبون عمومی نسبت به وضع موجود اعتراض کند، شنوندگان را به خود جلب می‌کند.
راه‌اندازی مناظره تلویزیونی کاندیداها مهمترین تفاوت این دوره با سایر دوره‌ها از نظر مبارزه انتخاباتی بود. تا قبل از شروع برنامه مناظره‌ها، حرف و حدیث درباره حذف یا فرم مناظره‌ها بسیار بود اما بالاخره به اجرا رسید. درحالی که صدا و سیما در قبضه جانبداران دولت است، به تصور من واضعان این طرح، با تکیه بر قابلیت احمدی‌نژاد در برانگیختن احساسات عامه و سفسطه‌بازی، در ابتدا می‌پنداشتند مناظره‌ها به نتیجه‌ای یکجانبه آن هم به نفع احمدی‌نژاد منجر خواهد شد اما واقعیت غیر از این بود. احمدی‌نژاد که از یک سو نخستین بار پس از چهار سال آماج حملات و انتقادهای دیگر نامزدها قرار گرفته بود و از سوی دیگر شاهد شور انتخاباتی عامه مردم در مخالفت با خود بود، کوشید در مناظره‌ها به تخریب و هتک حیثیت حریفان بپردازد اما این رویه نه تنها کمکی به او نکرد بلکه وی را از چشم بسیاری از طرفداران خود او نیز انداخت. عوامفریبی پیاپی و اعلام آمارهای پوچ او در مناظره‌ها بهتر از پیش برملا شد. او به همه حمله کرد از هاشمی رفسنجانی و پسران و وزیران او گرفته تا ناطق نوری و روحانی و کروبی. همه را یا دزد و فاسد نامید یا خائن. حتی به طور ضمنی آیت‌الله خمینی را که جام زهر نوشید و رهبر را که در دوره نخست‌وزیری میرحسین موسوی، رئیس جمهور بود و بنا بر اقوال به قضیه شهرام جزایری مرتبط بوده، نیز زیر سؤال برد. البته به نظر می‌رسد گزافه‌گوییهای او به مذاق عشاق سینه‌چاک او خوش آمده است، چنانکه انتظار نیز می‌رفت.
اگرچه حضور محسن رضایی و مهدی کروبی کم‌وبیش صوری یا نمایشی قلمداد می‌شد اما روند تبلیغات جز این را اثبات کرد. محسن رضایی برنامه‌های اقتصادی نوین و جذاب و خلاقانه‌ای را مطرح کرد و با تکیه بر دولت ائتلافی، جوانگرایی، نخبه‌گرایی و ایده‌هایی مانند اتاق فکر یا دولت درسایه و احیای علایق ملی، توانسته نظرات بسیاری را به خود جلب کند. در مناظره با احمدی‌نژاد، او تنها کسی بود که اسیر لفاظی‌های وی نشد و در حقیقت توانست او را اداره کند. انتظار داشتم در آن مناظره، احمدی‌نژاد بحث نوشاندن جام زهر به امام و پایان دادن جنگ و فرار پسر رضایی به امریکا را بهانه تخریب او قرار دهد اما پس از دنبال کردن سیاست تخریب و هتک حیثیت در مناظره با موسوی و کروبی، او که نتیجه مثبتی نگرفته بود از راه دیگری وارد شد. ضمن آنکه با توجه با جایگاه و سابقه پیشین و کنونی محسن رضایی احتمالا او از حمله به وی ترسیده است هرچند در پایان مناظره وقتی پاسخی در برابر آرامش و تسلط و استدلال رضایی نداشت، کوشید به سفسطه‌بازی و لفاظی بچگانه‌ای روی آورد که با هوشمندی رضایی بی‌نتیجه ماند. بویژه بسیاری از پاسداران سپاه و اصولگرایان دیگر که از بنیادشکنی و افراط احمدی‌نژاد به تنگ آمده‌اند به سوی او گرایش پیدا کرده‌اند. حتی بسیاری از تحصیلکردگان و طبقه متوسط نیز به شایستگی و برتری برنامه‌های اقتصادی رضایی اذعان دارند اما با توجه به ضعف مبارزات (به اصطلاح کمپین) انتخاباتی او بخت بالایی را برای او قایل نیستند.
کروبی اما این‌بار با قوت وارد انتخابات شده است. او قبل از همه اعلام آمادگی کرد. نقطه قوت او حمایت عده زیادی از سران اصلاح‌طلبی دوره خاتمی از اوست مانند مهاجرانی، کدیور و ابطحی. علاوه بر این غلامحسین کرباسچی در کنار او قرار گرفته و بسرعت به عنوان معون اول کروبی معرفی شد که خود بتنهایی وزنه بسیار سنگینی‌ست و با توجه به سابقه درخشانش در شهرداری تهران و جلسات دفاعیات دادگاهش، جبهه کروبی را بشدت تقویت کرد. تأکید کروبی در مبارزاتش بیشتر بر ریش‌سفیدی و کدخدامنشی‌ست. او ادعا می‌کند که در پیشبرد برنامه‌هایی که اعلام می‌کند مصمم است و با روابط و نفوذی که در ارکان قدرت دارد از توان لازم برای تحقق بخشیدن به آنها برخوردار است. دکتر مهاجرانی وزیر ارشاد در دولت اول خاتمی، در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی گفت به خاطر جلوگیری از تضعیف خاتمی استعفا داد و اگر به جای خاتمی، کروبی رئیس جمهور بود، هرگز استعفا نمی‌داد. اگرچه کروبی در قضیه قانون مطبوعات یکی از مقصران اصلی شناخته شد که با تفسیر نامه رهبر به عنوان حکم حکومتی، آن را از دستور کار مجلس خارج کرد؛ اما الحق از هم‌اکنون در گفتارش شفاف و صریح است. او به صراحت از لزوم اصلاح در قانون اساسی یا نظارت استصوابی شورای نگهبان سخن گفت. به اصطلاح توانسته مردم را قانع کند که مرد عمل است و اگر حرفی زده پای آن ایستاده است. ضعف بزرگ او در بیان، سخنوری و لهجه است که نه تنها جذابیتی ندارد بلکه دافعه قدرتمندی‌ست که وجاهت ریاست جمهور را از او می‌گیرد.
اما کمپین سبز میرحسین موسوی با قدرت در سراسر کشور به راه افتاده است. او به مدد ذهنیت مثبت مردم از نخست‌وزیری در دوره جنگ، اعلام درک شرایط زمان، حمایت جدی سیدمحمد خاتمی، همراهی همسرش دکتر زهرا رهنورد و بسیاری از وزیران عملگرای دولتهای پیشین و با تأکید بر اصلاح‌طلبی اصولگرایانه، احیای اخلاق در سیاست، قانون‌گرایی و اعتدال و اصلاح اوضاع اقتصادی در کنار جذابیت ظاهر و بیان خود و استفاده از روشهای نوین و خلاقانه تبلیغاتی توانسته مجموعه‌ای از قابلیتها را عرضه نماید که قشر وسیع و متنوعی از مردم بیزار از دولت احمدی‌نژاد را به او جلب کند.
به دنبال اتهامات سنگین احمدی‌نژاد به رفسنجانی و رد تقاضای او برای پاسخگویی در تلویزیون و تداوم اتهام‌زنی احمدی‌نژاد، وی دو روز پیش نامه‌ای به رهبر فرستاد که حاوی مجموعه‌ای از گلایه‌ها، هشدارها و شاید اخطارهای ضمنی بود و از او خواست به جای سکوت، وارد معرکه شود و به قول او سرچشمه را با بیل بگیرد تا تبدیل آن به سیلابی خطرناک جلوگیری شود. به نظر من رهبر اکنون چوب دوسر طلا شده است. همواره از دوره انتخاب احمدی‌نژاد در دور نهم و پس از آن علت حمایت رهبر از وی را تقویت موضع خود در مقابل سایر جبهه‌های قدرت بویژه هاشمی رفسنجانی دانسته‌اند. اما به نظر می‌رسد احمدی‌نژاد دیگر چیزی برای دفاع کردن ندارد. در مناظره آخر با محسن رضایی، او بوضوح قافیه را حتی نزد خود باخته بود. رهبر دیگر نه راه پس دارد و نه راه پیش. وجود احمدی‌نژاد برای او به منزله دوست نادانی‌ست که زیان او بمراتب بیش از دشمن داناست. اگر رهبر تصور می‌کرد اصلاح‌طلبان، موضع او را تضعیف می‌کنند، احمدی‌نژاد با حماقتها و افراطی‌گری‌اش تیشه به ریشه او می‌زند. حال آنکه دولتهای اصلاح‌طلب پیشین نه تنها هرگز ضربه‌ای به او نزدند بلکه همواره جایگاه او را محترم داشتند. اعلام نظر او در تخطئه اتهام‌زنی و گزافه‌گویی احمدی‌نژاد موجب تضعیف موقعیت وی و زیر سؤال رفتن خود او در دفاع و حمایت از دولت نهم می‌شود. تداوم سکوت نیز از یک سو ممکن است در مجلس خبرگان رهبری که ریاست آن برعهده هاشمی رفسنجانی‌ست به معنای عدم کفایت رهبر در حل مسایل کشور تعبیر شود و از سوی دیگر به معنای تقویت موضع احمدی‌نژاد تفسیر خواهد شد که بیگمان دیگر سودی برای رهبر ندارد.
شاید بهترین کار این باشد که رهبر در این شرایط به جای هر گونه اظهار نظر علنی، در عمل با هشدار به دولت و جلوگیری از تقلب در انتخابات، موجبات صیانت از آرای مردم را فراهم آورد که دولت احمدی‌نژاد با تمام قوا در خلاف جهت آن حرکت کرده است از جمله تلاش ناموفق دولت برای کاهش حداقل سن قانونی رأی دهندگان، افزایش بی‌رویه تعداد صنوقهای سیار اخذ رأی، خبر اعلام غیرواقعی تعداد کل واجدان شرایط رأی گیری، چاپ شش میلیون تعرفه اضافی رأی‌گیری، محدود کردن اختیارات نمایندگان کاندیداها در حوزه‌های رأی‌گیری، خبر توزیع دو میلیون خودکار محوشونده، اخطار شورای نگهبان درباره ابطال صندوقها، تشکیل کمیته‌ای تحت عنوان تجمیع آرا با استفاده از نیروهای پیمانکاری در وزارت کشور و خبر به کار گیری تعدادی هکر (Hacker) مجرب در آن وزارتخانه.
چند روز پیش یکی از نظرسنجی‌ها که طبق ادعا به روش علمی انجام شده حاکی از مشارکت بیش از 80 درصد واجدان شرایط در رأی گیری و پیروزی قاطع میرحسین موسوی‌ست که چنین آماری در صورت وقوع بی‌سابقه است. امشب ساعت دوازده در یک خبر زیرنویس شبکه یک سیما، پاسخگویی رهبر به نامه هاشمی رفسنجانی بشدت تکذیب شد. از شدت این تکذیب می‌توان حدس زد که حتما خبری در میان هست درحالی که اخبار تأیید نشده حکایت از آن دارد که مقام رهبری دستوراتی را برای جلوگیری از تقلب در انتخابات صادر کرده است.

06 June, 2009

شيوه هاي تبليغاتي احمدي نژاد

دوشنبه. 11 خردادماه 1388. ساعت 17. فرودگاه اهواز.

برای پرواز ساعت 17.45 اهواز به تهران، هواپیمایی تابان بلیت داشتیم. کارت پرواز را گرفتیم و در سالن انتظار فرودگاه منتظر اعلان ورود به سالن پرواز شدیم. با نگاهی به اطراف متوجه شدیم در سالن انتظار تعداد بسیار زیاد و غیرمعمولی از اهالی عرب خوزستان با لباسهای فاخر عربی حضور دارند و اغلب آنها آدمهای مسنی بودند و البته با همراهی چند نفر جوانتر. ظاهر و پوشش آنها بسرعت این شائبه را تقویت می کرد که از خانواده های متمول عرب و احتمالا سران و به اصطلاح شیوخ قبایل عرب هستند.

اتفاقاً یکی از همکاران همراه ما هم، عرب و با یکی از آنها آشنا بود و با او گفتگو کرد. حدس ما درست بود. همگی آنها به دعوت احمدی نژاد راهی تهران بودند. بلیت پرواز برای همه آنها از قبل تهیه و به دستشان رسیده بود و در هتل استقلال تهران برای همه جا رزرو شده بود.

حضور همه این شیوخ در یک جا، آن هم آدمهایی که بعضی از آنها به خون یکدیگر تشنه اند و هرازچندی کشت و کشتارهای خونینی میان آنها درمی گیرد، از یک سو و از سوی دیگر گمانه زنیهایی که در سالیان گذشته درباره مخالفان نظام از طریق ساقط کردن هواپیماها و هلیکوپترها آن هم به شکل جدی مطرح بوده است و حادثه بمبگذاری اخیر در زاهدان و کشف بمب در پرواز دیشب اهواز-تهران، این ظن شدید در ذهن برانگیخته می شد که شاید این بار هم قرار باشد هواپیما تصادفا دچار نقص فنی یا خلبان سهوا خطایی مرتکب شود. از اقبال بد با هم همسفر بودیم.

خوشبختانه سفر به خیر گذشت و در فرودگاه مهرآباد پا بر زمین نهادیم. در بیرون ترمینال پروازهای ورودی، دو دستگاه اتوبوس تشریفات حاضر بود تا مهمانان احمدی نژاد را به هتل منتقل کند. جلسه آنها برای عصر فردا برنامه ریزی شده است.

واضح است که آنها را برای جلب آرای خود و افراد قبیله هایشان در انتخابات آتی ریاست جمهور دعوت کرده بودند. زمزمه هایی هست که اقدام مشابهی درباره استانها و اقوام دیگر هم صورت پذیرفته. جالب است که احمدی نژاد ادعا می کند اساسا هیچگونه تبلیغاتی برای انتخابات نمی کند و ستاد انتخاباتی هم ندارد اما چنین اقداماتی با کدام هزینه برای رئیس جمهور محترم انجام می شود؟ خدا می داند.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: