17 May, 2008

روز بزرگداشت خیام

برخیز بتا بیا ز بهر دل ما

حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم

زآن پیش که کوزه ها کنند از گل ما

امروز 28 اردیبهشت، روز یزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری، فرخنده باد.

13 May, 2008

عشق راستین

از لحظه اي که در يکي از اتاق هاي بيمارستان بستري شده بودم، زن و شوهري در تخت روبروي من مناقشه ي بي پاياني را ادامه مي دادند. زن مي خواست از بيمارستان مرخص شود و شوهرش مي خواست او همان جا بماند.

از حرف هاي پرستارها متوجه شدم که زن يک تومور دارد و حالش بسيار وخيم است.در بين مناقشه اين دو نفر کم کم با وضيعت زندگي آنها آشنا شدم. يک خانواده روستائي ساده بودند با دو بچه. دختري که سال گذشته وارد دانشگاه شده و يک پسر که در دبيرستان درس مي خواند و تمام ثروتشان يک مزرعه کوچک، شش گوسفند و يک گاو است. در راهروي بيمارستان يک تلفن همگاني بود و هر شب مرد از اين تلفن به خانه شان زنگ مي زد. صداي مرد خيلي بلند بود و با آن که در اتاق بيماران بسته بود، اما صدايش به وضوح شنيده مي شد. موضوع هميشگي مکالمه تلفني مرد با پسرش هيچ فرقي نمي کرد :گاو و گوسفند ها را براي چرا برديد؟ وقتي بيرون مي رويد، يادتان نرود در خانه را ببنديد. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشيد. حال مادر دارد بهتر مي شود. بزودي برمي گرديم...

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را براي انجام عمل جراحي زن آماده کردند. زن پيش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالي که گريه مي کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحني مطمئن و دلداري دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «اين قدر پرچانگي نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمي درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زيرسيگاري جلوي مرد پر از ته سيگار شده بود، پرستاران، زن بي حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحي با موفقيت انجام شده بود. مرد از خوشحالي سر از پا نمي شناخت و وقتي همه چيز روبراه شد، بيرون رفت و شب ديروقت به بيمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب هاي گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشاي او شد که هنوز بي هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمي توانست حرف بزند، اما وضعيتش خوب بود. از اولين روزي که ماسک اکسيژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن مي خواست از بيمارستان مرخص بشود و مرد مي خواست او همان جا بماند. همه چيز مثل گذشته ادامه پيدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ مي زد. همان صداي بلند و همان حرف هايي که تکرار مي شد. روزي در راهرو قدم مي زدم. وقتي از کنار مرد مي گذشتم داشت مي گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ يادتان نرود به آنها برسيد. حال مادر به زودي خوب مي شود و ما برمي گرديم.

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب ديدم که اصلا کارتي در داخل تلفن همگاني نيست. مرد درحالي که اشاره مي کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا اين که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش مي کنم به همسرم چيزي نگو. گاو و گوسفندها را قبلا براي هزينه عمل جراحيش فروخته ام. براي اين که نگران آينده مان نشود، وانمود مي کنم که دارم با تلفن حرف مي زنم.

در آن لحظه متوجه شدم که اين تلفن براي خانه نبود، بلکه براي همسرش بود که بيمار روي تخت خوابيده بود. از رفتار اين زن و شوهر و عشق مخصوصي که بين شان بود، تکان خوردم. عشقي حقيقي که نيازي به بازي هاي رمانتيک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم مي کرد....

مرا به گریه میار

گیاه وحشی کوهم، نه لاله ی گلدان
مرا به بزم خوشی های خودسرانه مبر
به سردی خشن سنگ خو گرفته ام
مرا به خانه مبر
زادگاه من کوه است
ز زیر سنگی ،یک روز سر زدم بیرون
به زیر سنگی یک روز می شوم مدفون
سرشت سنگی من آشیان اندوه من است
جدا ز یار و دیار دلم نمی خندد
ز من طراوت و شادی و رنگ و بوی مخواه
گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار
مرا نوازش و گرمی به گریه می آرد
مرا به گریه میار...

سروده: ؟

10 May, 2008

سینمای ایران

در برنامه دیشب شباهنگ از صدای امریکا گفتگویی با فردی به نام بصیر نصیبی بنیانگذار و سرپرست سینمای آزاد ایران انجام شد. در این گفتگو نامبرده مدعی شد که موفقیت سینمای ایران بویژه در دهه گذشته و سپس عدم موفقیت آن در سالهای اخیر صرفا دلایل سیاسی داشته است که بنوبه خود نظر جالبی ست. او می گفت (نقل به مضمون) «عدم کسب جایزه در جشنواره های بین المللی در سالهای اخیر (دوران احمدی نژادی و مسأله هسته ای) حتی باعث بحث در محافل سینمایی داخل کشور شده و سبب اظهار دو دسته نظر شده است. آنهایی که متولی سازمانهای سینمایی دولتی هستند و کارگردانهایی که از جشنواره ها نصیبی برده اند، دلیل عدم موفقیت را رکود سینما در دوره احمدی نژاد می دانند زیرا میترسند که اگر بگویند عدم کسب جایزه از جشنواره های خارجی دلیل سیاسی دارد پس جوایز قبلی خود را بی اعتبار خواهند کرد. از سوی دیگر همه آن کارگردانهایی که چیزی از جشنواره ها نصیب شان نشده، می گویند انگیزه های سیاسی موجب اعطای جوایز در گذشته و عدم اعطای جوایز در دوره اخیر است.»

وقتی بهنود مکری از او ارائه مدرکی را خواستار شد که ادعایش را تأیید کند، نامبرده به نقل قولی از رئیس کانون کارگردانان، علیرضا رئیسان پرداخت که او خود به نقل از رئیس جشنواره کن گفته بود عباس کیارستمی با آثار سینمایی خود نقش شایانی به عنوان کلید در گشودن گره های سیاسی داشته است. خلاصه معنای این حرف اینکه مثلا کیارستمی مأمور رژیم جمهوری اسلامی ست و جایزه نخل طلا به طعم گیلاس صرفا برای تشویق یا گشودن باب گفتگو با جمهوری اسلامی بوده است. و لابد همین قضیه را به ابوالفضل جلیلی و رخشان بنی اعتماد و پوران درخشنده و بهمن قبادی و محمود کلاری و دیگرانی هم که در این سالها موفقیتی در جشنواره های خارجی داشته اند هم نسبت می دهند. اسم مجید مجیدی و محسن مخملباف را در اینجا نمی آورم چون خودم هم نسبت به آنها ظنین هستم.

در مجموع به نظر من نظرات آقای نصیبی "چرند" و "خاله زنکی" به معنای دقیق کلمه است. اول از همه اینکه اگر چنین ادعایی صحت داشته باشد نخستین چیزی که زیر سؤال می رود استقلال و شایستگی فستیوالهای خارجی ست آن هم فستیوالی مثل کن که در سطح دنیا به عنوان محل عرضه سینمای هنری مطرح است؛ چون در اینصورت که دیگر آب روی آب بند نمی شود و لابد هر جایزه ای هم که به هر فیلمی اعطا می شود انگیزه سیاسی دارد از چین و ویتنام گرفته تا رومانی و ایران و بقیه.

جالب است که همین پارسال و بدنبال نمایش انیمیشن "پرسپولیس" ساخته مرجانه ساتراپی در جشنواره کن و اعتراض مسخره دولت اسلامی نسبت به نمایش آن در جشنواره، ژیل ژاکوب اعلام کرد که جشنواره اش هیچ ربطی به دولت و روابط دولتی ندارد و حتی از بررسی درخواست جمهوری اسلامی معذور است.

دلیل دیگر آقای نصیبی هم جالب است و آن اینکه اساسا چون در ایران تنها دویست سینما وجود دارد، ظرفیت لازم برای گرفتن بیش از هزار جایزه وجود ندارد. شاید ایشان این را به عنوان جوک تعریف کرده است!

در اینکه جمهوری اسلامی تمام همت خود را برای بهره برداری از همه ابزارهای رسانه ای از جمله سینما در جهت اهداف خود صرف کرده، شکی نیست. اما اینکه کسی بخواهد اینگونه همه را مأمور دولت خطاب کند بواقع مسخره است.

چرا حتی در همین دوران رکود سیاسی، باز هم کسانی مثل کیارستمی یا قبادی همچنان در جشنواره های معتبر خارجی و در کنار بزرگان سینمای جهان، شاید نه به عنوان فیلمساز اما به عنوان میهمان ویژه یا عضو هیأت داوران پیوسته حضور دارند و حتی با سرمایه گذاری تولیدکنندگان خارجی اقدام به ساختن فیلم می کنند؟ این حضورها و حمایتها اگر گواه بر شایستگیهای شخصی ایشان و تأییدی بر صلاحیت آنان برای اخذ جایزه های پیشین نیست پس چه دلیلی دارد؟

اگر جایزه های پیشین برای گشودن گره های سیاسی بوده، امروز که این گره بسیار بیشتر درهم تنیده و بیش از هر زمانی به کلید نیاز دارد و کشورهای غربی بصراحت از اعطای مشوقهای گوناگون برای گشودن آن سخن می گویند، چرا دیگر از "مشوقهای سیاسی-سینمایی" خبری نیست؟

برای دانستن شایستگی هر کس باید آثار او را دید و با نگاه منطقی و هنری و قیاس با ساخته های دیگران ارزیابی کرد نه اینکه به گمانه زنی های "خاله زنکی" پرداخت. احتمالا آقای بصیر نصیبی خود جزو آن دسته از فیلمسازانی ست که علی رغم برخورداری از فرصت حضور در فضای باز خارج از کشور نتوانسته اند به موفقیتی در جشنواره ها دست پیدا کنند و اکنون فرصتی برای باز کردن عقده خود پیدا کرده اند.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: