28 January, 2007

شوق زندگی

زندگی براستی تاريکی‌ست مگر آنکه شوقی باشد

و شوق هميشه کور است مگر آنکه دانشی باشد

و دانش هميشه بيهوده است مگر آنکه کاری باشد

و کار هميشه تهی‌ست مگر آنکه مهری باشد

و هرگاه با مهر کار کنيد خود را به خويشتن خويش مي‌بنديد

و به يکديگر

و به خداوند خود

« جبران خليل جبران »

27 January, 2007

درباره دکتر سید حسین نصر

نوشته حمیدرضا ابک/سایت کتاب نامه


سیدحسین نصر، متولد۱۳۱۲؛ تهران- فارغ التحصیل مدرسه پدى ایالت نیوجرسى آمریکا با رتبه و عنوان ممتاز ۱۳۲۹- اخذ مدرک لیسانس فیزیک از مؤسسه M.I.T ایالت ماساچوست آمریکا- اخذ مدرک لیسانس زمین شناسى و ژئوفیزیک از دانشگاه هاروارد ۱۳۳۵- اخذ دکتراى تاریخ علم از دانشگاه هاروارد تحت مشاوره برنارد کوهن، ویلیام گیب و هرى ولفسون- استاد دانشکده فلسفه دانشگاه تهران ۱۳۴۲ و تدریس در آن تا سال۱۳۴۷- معاونت و ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه تهران ۱۳۵۱ - ۱۳۴۷- یکى از مؤسسین اصلى دانشگاه صنعتى شریف و مدیر آن تا سال ۱۳۵۳- تأسیس انجمن فلسفه ایران در سال۱۳۵۳ که امروزه با عنوان انجمن حکمت و فلسفه به فعالیت خود ادامه مى دهد.- عامل اصلى برگزارى جلسات مناظره و مباحثه علامه طباطبایى و هانرى کربن- بانى اصلى انتشار نشریه «جاویدان خرد»- اولین سخنرانى پیش از کوفى عنان در اجلاس سالهاى مقابله با هراس از اسلام سازمان ملل ۱۳۸۳- اولین استاد مدعو مرکز مطالعات ادیان جهان در دانشگاه هاروارد ۱۹۶۲- اولین استاد مطالعات اسلامى در مؤسسه آقاخان (دانشگاه آمریکایى بیروت) ۱۹۶۴- تدریس در دانشگاه هاروارد و سخنرانى در دانشگاه پرینستون ویوتا آمریکا- استاد مطالعات اسلامى دانشگاه جورج واشنگتن

وصله پینه روشنفکری به معنای خاص با هیچ ضرب و زوری به کت و شلوار مادی و عبای معنوی دکتر سیدحسین نصر نمی چسبد. او اصلا به دنبال کسب چنین عنوانی نیست؛ خواه روشنفکری را پیروی بی قید و شرط از عقل دکارتی بدانیم و خواه به تبع کانت و فیلسوفان روشنگری، آن را جسارت ورزیدن برای فهم (البته به طریقی کاملا عقلانی) معنا کنیم. نصر، منصب و مقام دیگری را نشانه رفته است. او نه با روشنفکری دینی به معنای امروزین آن میانه خوشی دارد که اساسا ارائه قرائت های جدید و تازه از دین با استفاده از ابزارهای فلسفی نوین را بی معنا می داند و نه توجهی به روشنفکری لائیک دارد که پیوند دیرین و عمیقش با سنت، به معنایی که خودش از آن مراد می کند، میان او و هرچه نسبتی با لائیسیسم دارد جدایی و افتراق می افکند. از این روست که او را «سنتگرا» نامیده اند.

سنتگرایی به معنای عام (traditionalism) هرگونه عکس العمل نسبت به پدیدارهای دنیای مدرن را شامل می شود که داعیه و سودای بازگشت به جهان سنتی دارد. جهانی که روزگاری پیشاروی آدمیانی بوده است که قبل از ما می زیسته اند و در هوای آن تنفس می کرده اند. جهانی که امروز، به برکت علم، تکنولوژی و فلسفه مدرن، تنها یادگارش سفالینه های لعابی و حوض های آبی رنگ زهوار دررفته ای است که با اعجاز همان تکنولوژی مدرن، باز تولید و باز مصرف می شوند. حسرت بازگشت به جهان رویاها، ما را به قهوه خانه های سنتی می کشاند تا قلیان های مصور به تصویر اعاظم خاندان قجر را دود کنیم و پایمان را به تخت جمشید و مقبره دانیال نبی باز می کند تا با مترکردن ارتفاع ستون ها و شیب هرم ها، به خودمان دلداری بدهیم، که ای کاش زمان، این گونه دیوانه وار بر ما نمی گذشت. به همین خاطر است که نصر داعیه سنت گرایی به معنای عام ندارد که اگر داشت، مشهورترین و شناخته شده ترین متفکر ایرانی در مغرب زمین نبود.سید حسین نصر، متفکری سنت گرا به معنای خاص (Traditionalist) است. سنت برای او مجموعه عادت ها و رسوم گذشتگان و پیشینیان نیست بلکه «به معنای حقایق یا اصولی است دارای منشائی الهی که از طریق شخصیت های مختلفی معروف به رسولان، پیامبران، اوتاره ها، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال، برای ابنای بشر [...] آشکار شده و با به کار گیری این اصول در حوزه های مختلف، اعم از ساختار اجتماعی و حقوقی، هنر، رمز گرایی و علوم همراه است و البته معرفت متعالی، همراه با وسائطی برای تحصیل آن معرفت را نیز شامل می شود.» (نصر، معرفت و معنویت، ص 135)

سنت برای نصر و این دسته از سنتگرایان هنوز وجوددارد و همیشه وجود خواهد داشت، چرا که سرآغازی آسمانی دارد و بی هیچ واسطه ای متصل به منبعی الهی است. به همین خاطر است که اگر مفهوم دین را اندکی گسترده تر از مجموعه تعالیم وحیانی خداوند برای ابنای بشر کنیم و اطلاق و به کارگیری این دستورات توسط انسان ها را هم بدان بیفزاییم، سنت برای نصر، همان «دین» خواهد بود.به همین خاطر است که استاد فعلی مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن حتی به فیلسوف شدن هم علاقه چندانی ندارد. فلسفه برای او، بی آن که ارتباطی مستقیم و انداموار با مبداء هستی داشته باشد، نه تنها ارزشمند نیست که مرده ریگی به جا مانده از همان دنیای مدرنی است که چشم بر خالقش پوشانده است. به زعم نصر، تاریخ مابعدالطبیعه غربی، از ارسطو تا کانت و هگل، تلاش جانفرسا و نافرجامی است برای بنیاد نهادن جهانی که انسان در آن مبداء همه کائنات است. انسانی که پیوندهای خود را با امر مقدس گسسته است و همچون پرومته ای در زنجیر تلاش می کند به مدد عقل ناقص و جزوی منفصل از وحی، پاره های حیات خود را مستقل از همان امر قدسی بنا کند.

اما به راستی این پیرمرد هفتادساله، چه از جان دنیای ما می خواهد؟ او چه در چنته دارد که زمانی به عنوان اولین سخنران مشرق زمینی، برای ایراد سخن در رشته سمینارهای کیفورد در دانشگاه ادینبورو برگزیده شده است؟ چرا در میان این همه اندیشمند و عالم و دانش پژوه، او باید به عنوان نخستین استاد تتبعات اسلامی آقاخان در دانشگاه بیروت انتخاب شود؟ چرا هنوز هم پس از گذشت بیست و پنج سال از هجرت ناخواسته نصر به آمریکا، بسیاری از متفکران ایرانی، حضور دوباره او در سرزمین مادری را آرزو می کنند؟ در سال 1378 عبدالرحیم گواهی، مترجم و دولتمرد ایرانی، جسارت به خرج داد و در مقدمه کتابش نوشت: «بعضی از فرزندان انقلابی این آب و خاک ایراد و اعتراض نکنند که آخر آقای دکتر نصر در زمان شاه، رئیس انجمن شاهنشاهی فلسفه بوده اند و بعد رئیس دفتر فلان [فرح پهلوی] والخ. می دانم، اما مگر آن زعیم نفرمود: «میزان حال فعلی افراد است؟» و مگر بنده و شما معصوم و بدون خطا هستیم که هیچ خطایی را بر هیچ کس نمی بخشیم؟» گرچه، این قبیل عیب پوشی های کریمانه، بیش از آن که عنایتی بزرگوارانه به دکتر نصر باشد، ابزاری برای توجیه بازگشت مؤسس انجمن حکمت و فلسفه ایران به کشورش بود، اما با این حال بازتاب درخور توجهی پیدا نکرد. چرا که سیل دعوتنامه هایی که از سوی نهادهای ایرانی به دست دکتر نصر رسید، انعکاسی جز پاسخ منفی او نداشت. تلاش هایی از این دست، چه قرین توفیق باشند یا نباشند، ضرورت کوشش برای دستیابی به پاسخ این پرسش را نمایان می کنند که دکتر نصر چه سوغاتی برای ما به ارمغان خواهد آورد؟

سیدحسین نصر در نوزدهم فروردین سال 1312 هجری شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش دکتر سیدولی الله نصر، پزشکی مشهور و عضو خاندان سلطنتی بود و بعدها هم نماینده پارلمان، وزیر فرهنگ و رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. پدربزرگ نصر هم شخصیت برجسته ای بود که از سوی شاه ایران ملقب به لقب «نصر» شده بود. مادر نصر از نوادگان شیخ فضل الله نوری بود و ملا سیدمحمدتقی پشت مشهد، یکی از اقطاب صوفیه در کاشان، هم از نیاکان نصر بود. حضور و ظهور علم تجربی، فقه و عرفان به صورتی همزمان در زندگی این اشراف زاده نوجوان، مهم ترین علت رو کردن او به دریای معارف بشری و الهی از همان زمان کودکی بود.نصر تحصیلاتش را در تهران آغاز کرد. گرچه آنچه او را در حیاط خانه و حین مصاحبت با پدرش می آموخت، بسیار گرانقدرتر از درس های مدرسه بود. او تا پایان نیمه اول دوره متوسط در ایران ماند و زبان فرانسه و عربی را هم فراگرفت و در همین اثنا برخی مباحث فلسفی و کلامی را نیز نزد پدر آموخت.حضور نصر در آمریکا، دریچه آشنایی اش با غرب را گشود. او در سال 1950 از مدرسه پدی در ایالت نیوجرسی با عنوان شاگرد ممتاز فارغ التحصیل شد و جایزه وای کلیفت را که به دانش آموزان برجسته اعطا می شد هم برد. او در مدرسه پدی زبان انگلیسی را تکمیل کرد و با علوم تجربی، تاریخ آمریکا، مسیحیت و فرهنگ غرب هم آشنا شد. نصر در سال 1956 به مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (T.I.M) رفت و اولین ایرانی ای بود که از این مؤسسه فارغ التحصیل شد. او در T.I.M فیزیک می خواند چرا که هنوز، در پرتو آنچه در کودکی آموخته بود، در پی کشف ماهیت اشیا بود. اگر چه او به عنوان دانشجوی ممتاز فیزیک در موسسه ماساچوست شناخته شد، اما غور و تاملش در مباحث فیزیکی به او نشان داد که پرسش های بنیادین مابعدالطبیعی، نه تنها در علم فیزیک پاسخی نمی یابند، بلکه اساسا فیزیک، جایی برای طرح سئوالاتی از این دست نیست. در همان سال ها برتراند راسل، فیلسوف شهیر و برجسته انگلیسی برای ایراد یک سخنرانی به T.I.M رفت. این سخنرانی نقطه عطفی در زندگی دکتر نصر بود؛ چرا که نصر از راسل شنید: «ماهیت واقعیات خارجی، فی حد نفسه، موضوع و دلمشغولی علم فیزیک نیست».

نصر که تکلیفش را با فیزیک یکسره کرده بود تصمیم گرفت آموزش های منسجم و فشرده ای را در حوزه علوم انسانی برای خود تدارک ببیند. او به سراغ جورجیو، دی.سانتیلانا، فیلسوف و مورخ مشهور ایتالیایی رفت تا با کشمکش های درگرفته در تاریخ غرب میان فلسفه، علم و دین آشنا شود. تحت نظر سانتیلانا بود که نصر با فلسفه یونانی، فلسفه قرون وسطی، تفکر عرفانی دانته و هندوئیسم آشنا شد و مطالعات گسترده ای را در حوزه نقد تفکر و عمل غربی در دوران مدرن آغاز کرد.اما اصلی ترین ثمره ارتباط نصر با سانتیلانا، آشنایی با آرا و افکار برجسته ترین متفکر سنت گرا در قرن بیستم، یعنی رنه گنون بود. رشته مودت میان نصر و گنون هیچ گاه گسسته نشد و همین ارتباط بود که شالوده فکری نصر در سال های بعد را بنیان ریخت. نصر البته بخت دیگری هم داشت. او در همان سال های تحصیل این اقبال را یافت که به کتابخانه آناندا کی. کوماراسوامی متافیزیسین و مورخ هنر سیلانی الاصل هم راه پیدا کند؛ کتابخانه ای که نصر، هیچ گاه از آن خارج نشد. او در این کتابخانه گنجینه ای از آثار متفکران سنت گرا را یافته بود که همگی در پی پاسخ به همان پرسش بنیادینی بودند که در جان و جهان نصر رخنه کرده بود؛ متفکرانی چون فریتهوف شوان، تیتوس بورکهارت، مارکوپلیس و مارتین لینگز.

سنتگرایان معتقدند جهان ما در سیطره حقایق فراگیر و جهانی ای است که معرفت به آنها تنها در سایه فردی میسر می شود که به نور وحی الهی منور شده باشد. البته شاید نتوان ادعا کرد که این متفکران حقایق مورد نظرشان را به گونه ای کامل و منسجم احصا کرده اند و برشمرده اند، اما قدرمسلم این است که به طور کلی می توان دیدگاه سنتگرایان در باب حقایق جهان را در قالب سه دسته مدعیات مابعدالطبیعی، انسان شناختی و اخلاقی دسته بندی کرد.سنتگرایان به لحاظ مابعدالطبیعی قائل به ذو مراتب بودن عالم وجودند. بدین معنا که معتقدند، نظام وجودی عالم شامل سلسله مراتبی است که خداوند قادر و عالم و سرمد و بسیط و کامل و مطلق در رأس آن قرار دارد. در مراحل بعدی وجود دارد هم جمیع موجودات ممکن الوجود قرار می گیرند و جهان محسوسات، پائین ترین مرتبه از عالم وجود است. هر موجودی به تبع این که چه اندازه از جهان محسوسات فاصله بگیرد و به رأس هرم وجود نزدیک تر شود، از دیگران «موجودتر» است و به همین دلیل است که می توان سلسله مراتب وجودی سنتگرایان را مبتنی بر گونه ای نظام ارزشی در نظر آورد که در آن نزدیکتر بودن به رأس هرم وجود، مترادف با موجودتر بودن است. به زبان ساده تر، آن که سودای درک مراتب عالیه وجود دارد باید بتواند از صفات محسوس رهایی یابد و صفات الوهی را در خود متجلی کند.از خلال همین نظام مابعدالطبیعی است که ویژگی های انسان شناختی تفکر سنتگرایان آشکار می شود. از آنجا که جهان محسوسات یا عالم اصغر آینه ای از جهان معنا یا عالم اکبر است، انسان نیز همچون جهان، دارای سلسله مراتبی از «خودی» است که متناظر با همان مراتب وجودی عالم است. بدن، ذهن، نفس و روح چهار مرتبه از خودی انسان اند که به ترتیب از محسوس ترین و مادی ترین به نامحسوس ترین و معنوی ترین سیر می کنند.حال باید پرسید که با این احوالات کدام نظام اخلاقی می تواند این انسان ذومراتب را در طی طریق کمال در این جهان ذومراتب یاری کند؟ اخلاق برای سنتگرایان، مجموعه دستوراتی است که موجب تحول «خود» می شود؛ تحولی از دلبستگی محدود و زمانمند به امور محسوس به سوی دلبستگی مطلق و بی کران به عالم معنا. واضح است که این نظام اخلاقی، ارتباط وثیق و گسست ناپذیری با آن نظام مابعدالطبیعی و انسان شناختی دارد. از این روست که ملازمه «علم و عمل» و «دانایی و روش» در تفکر سنتگرا، یک آموزه اساسی و بنیادین است. علمی که مقدمات تبدل وجودی انسان را به بار نیاورد و موجبات رسیدن او به عالم معنا را فراهم نسازد، به تعبیر مولوی، علم بنای آخور است و عملی که فارغ از این دلبستگی فرجامین به انجام برسد، صد مرتبه نازلتر و بی ارزش تر از بی عملی است. هیچ علم یا عملی فی حد نفسه ممدوح یا مذموم نیست. باید دید که این علم و عمل خاص چگونه نقشی در مراتب کمال آدمی ایفا می کنند و آنگاه حکم به شایست و ناشایستشان داد.

مناقشه سنت گرایانی چون گنون، شوان با مدرنیته و شوائب آن از همین جا آغاز می شود. آنان معتقدند انسان مدرن با همه جلال و طمطراقش، نه تنها پا در جاده پیشرفت نگذاشته است، بلکه قدم در وادی فنای معنوی و ظلمت روحانی نهاده و با نهایت سرعت از هر آنچه بویی از معنویت و انسانیت برده است، فاصله می گیرد. کار این نزاع تا حدی بالا می گیرد که برخی معتقدند سنتگرایان اساسا با هرآنچه رنگ و بویی از مدرنیته دارد مخالفند. گرچه سنتگرایان معتقدند که این اظهارنظر افراطی درباره آنان نسبتی با حقیقت ندارد، اما وقتی کوماراسوامی به عنوان یکی از پیشگامان این نهضت می گوید: «هنر سنتی از هر جهتی مخالف تجدد است» پس باید به منتقدان این جنبش هم کمی حق داد.نصر گمشده دوران کودکی اش را باز یافته بود. علم و دین و فلسفه در تفکر سنتگرایان به هم می رسیدند و سه ضلع مثلث کمال را تشکیل می دادند. (کودکی نصر را که از خاطر نبرده اید؛ پدری از خاندان علم، مادری از قبیله دین ونیاکانی از دیار حکمت) او پس از فارغ التحصیلی از ام.آی.تی، به هاروارد رفت. وقتی در سال 1956 مدرکش در رشته زمین شناسی و ژئوفیزیک را از هاروارد اخذ کرد، تصمیم گرفت رساله دکتری اش را در رشته تاریخ علم بنویسد. تجربه آشنایی نصر با سنتگرایان به او آموخته بود که گونه های دیگری از علم تجربی در برهه ای از تاریخ وجود داشته اند که رشته های ارتباط با عالم قدس را حفظ کرده اند. به همین خاطر او به دنبال علمی به جز علم تجربی دوران مدرن بود. عنوان رساله نصر «مفهوم های طبیعت در تفکر اسلامی در قرن چهارم هجری: پژوهشی درباره مفهوم های طبیعت و شیوه های به کار برده شده در مطالعه آن به وسیله اخوان الصفا، بیرونی و ابن سینا» بود. استاد راهنمای نصر در آغاز کار، جورج سارتون بود که جایگاه برجسته ای در مطالعات مربوط به علوم اسلامی داشت. اما سارتون هاروارد را ترک کرد و نصر رساله اش را تحت نظر سه تن از بزرگترین متفکران آن زمان در حوزه تاریخ و فلسفه علم یعنی، برنارد کوهن، ویلیام گیب و هری ولفسون به انجام رساند. کوشش های نصر برای تدوین رساله، اعتماد به نفس شرقی را در او دمیده بود. «آشنایی با هند و تا اندازه کمتری با خاور دور، همراه با انتقاد نویسندگان سنتگرای غرب از جهان مدرن، بیش از هرچیز دیگر، به زدودن غبار الگوهای اندیشه مدرن غربی از ذهن و روح من کمک کرد.» به همین خاطر بود که جذابیت های پنهان و آشکار زندگی آمریکایی را رها کرد و به سرزمینی بازگشت که برای او یکی از خاستگاه های عظیم حکمت خالده یا جاویدان خرد بود: «یعنی آن خرد همیشگی که همواره بوده و همواره خواهد بود و در چشم انداز آن تنها یک واقعیت وجود دارد که می تواند بگوید «من». [...] در عمل، به این فرد جز با کمک تجلی جهانی عقل نمی توان دست یافت؛ یعنی با کمک سنت یا دین که تنها اوست که می تواند وسیله لازم را برای کارساز کردن عقل در درون انسان فراهم آورد و او را قادر سازد که از طریق دانش دگرگون شود تا آن که خود به تجسم این فرد تبدیل گردد».

نصر پس از بازگشت به ایران استاد فلسفه و تاریخ علم دانشگاه تهران شد. پنج سال بعد، نصر در سن سی سالگی به رتبه «استاد»ی دست یافت و جوانترین استاد دانشگاه های ایران شد. دانشگاه تهران در آن زمان، تا حد بسیار زیادی متأثر از تفکر فرانسوی بود، چرا که بسیاری از اساتید این دانشگاه فارغ التحصیلان دانشگاه های پاریس بودند. نصر تلاش بی وقفه ای را برای تغییر فضا و برنامه آموزشی در دانشگاه آغاز کرد. مانیفست فکری نصر برای انجام این تلاش ها در همان جمله مشهوری خلاصه می شد که همواره خطاب به دانشجویانش می گفت: «هیچ کس نخواهد توانست سنت فکری سرزمینش را از دریچه چشم انداز تفکری بیگانه، به درستی بنگرد، همان گونه که هیچ کس با چشم دیگری خودش را نخواهد دید.» در واقع نصر معتقد بود متدولوژی آموزش فلسفه و علوم انسانی در سرزمین ما باید از زاویه درون به بیرون شکل بگیرد. از همین جا بود که او با روشنفکران و آکادمیسین های امروزی که تلاش می کردند با ابزارهای مدرن فلسفه غربی به سنتشان بنگرند، اختلاف پیدا می کرد.

تلاش نصر باعث شد تا بخش عظیمی از دانشجویان دانشگاه تهران متمایل به تحصیل در حوزه فلسفه مشرق زمین شوند و از سوی دیگر هم موفق شد دانشگاه تهران را به اولین دانشگاه ایرانی تبدیل کند که بتواند در رشته فلسفه به دانشجویانش مدرک دکترا بدهد. کوشش های نصر محدود به حوزه فلسفه نبود. او برنامه ای را تدارک دید تا بتواند دانشجویان غیر فارسی زبان، ادبیات و زبان فارسی را آموزش بدهد و در این کار هم موفق شد. بسیاری از شاگردان آن روز نصر، هرکدام به یکی از محققان بزرگ امروز در حوزه تفکر شرق تبدیل شده اند. متفکران و محققانی چون ویلیام چیتیک و ساچیکو موراتا که البته جامعه آکادمیک امروز، باید رویای حضور چند ماهه آنان در دانشگاه های ایران را به خواب ببیند.

نصر در خلال سال های 1347 تا 1351 به سمت معاونت و ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزیده شد و از همان زمان بود که کوشید در کسوت یک مقام اجرایی، مقدمات انجام پروژه دراز مدتی را که در سر داشت فراهم آورد. در سال 1351 نصر رئیس دانشگاه صنعتی شریف شد. از دکتر نصر خواسته بودند تا بر مبنای الگوی حاکم بر مؤسسه تکنولوژی ماساچوست، دانشگاهی صنعتی مبتنی بر فرهنگ ایرانی بسازد. دانشگاه شریف، بی هیچ قید و شرطی، پیشرفته ترین دانشگاه آن روز و امروز ایران، نه تنها در مقایسه با سایر دانشگاه های فنی و صنعتی، که در مقایسه با تمام دانشگاه ها بوده و است و انضباط فکر و دانش گسترده سید حسین نصر، نه علت تامه، که لااقل علت معده این اتفاق فرخنده بوده است. در همان دانشگاه شریف هم، نصر دست اندرکار تدوین برنامه ای برای تحقیق و آموزش در حوزه تفکر و فرهنگ اسلامی شد و کوشید تا جایگاه فلسفه علم اسلامی را در آن دانشگاه تثبیت کند. (بیهوده نبود که دانشگاه شریف در سال های پس از انقلاب، اولین دانشگاهی بود که در رشته فلسفه علم دانشجو پذیرفت).

دکتر نصر در بهار سال 1353 «انجمن شاهنشاهی، فلسفه ایران» را بنیاد نهاد که در مدتی بسیار کوتاه تبدیل به یکی از مهم ترین مراکز آموزشی و پژوهشی در حوزه تفکر اسلامی در جهان شد. کتابخانه بسیار غنی و ارزشمندی برای انجمن تدارک دیده شد و از اساتیدی چون هانری کربن و توشی هیکو ایزوتسو برای تدریس و تحقیق در آن دعوت شد. یکی دیگر از برنامه های انجمن برگزاری منظم و هفتگی سخنرانی ها و سمینارهایی در حوزه فلسفه اسلامی و فلسفه تطبیقی بود. نشریه «جاویدان خرد» که از سال 1354 و زیر نظر دکتر نصر منتشر می شد، تنها نشریه تخصصی فلسفه در آن زمان بود که مقالاتش را برجسته ترین اساتید فلسفه اسلامی و تطبیقی به زبان های فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسوی می نوشتند. تا سال 1357، هفت شماره از جاویدان خرد منتشر شد و در سال های پس از انقلاب هم تنها یک بار در سال 1360، یک شماره از این نشریه به علاقه مندان عرضه شد. مجتبی مینوی، رضا داوری اردکانی، مدرس رضوی، احمد آرام، مهدی حائری یزدی، جلال آشتیانی، نصرالله پورجوادی، جلال الدین همایی، هانری کربن، فیلیپ شرارد، المیره زولا و ویلیام چیتیک نام های آشنای نشریه جاویدان خرد بودند. (کدام ایرانی را می شناسید که بتواند این همه نام را در کنار هم گردآورد؟) متولی این نشریه هم انجمن فلسفه ایران بود که بعد از انقلاب، انجمن حکمت و فلسفه ایران نام گرفت و امسال هم که موجودیتش را از حوزه دارایی های پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مستقل کرد، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران را به عنوان نام برگزید.

اما پروژه اصلی نصر در خلال سال های حضورش در ایران چیز دیگری بود. او تصمیم گرفته بود به سراغ آخرین حکیمان بازمانده از سنت صدرایی برود و مطالعاتش را در حوزه عرفان اسلامی تکمیل کند. سیدمحمدکاظم عصار، سیدمحمدحسین طباطبایی و سیدابوالحسن قزوینی اساتیدی بودند که نصر در تمام دوران حضورش از محضرشان کسب فیض کرد. نصر بانی سلسله جلسات گفت وگویی بود که میان علامه طباطبایی و هانری کربن برقرار می شد. این جلسات از سال 1337 آغاز شد و تا سال 1356 هم ادامه داشت. سید جلال آشتیانی، مرتضی مطهری، بدیع الزمان فروزانفر، داریوش شایگان و عیسی سپهبدی در این جلسات شرکت می کردند و محور بحث ها هم معمولا فلسفه اسلامی، رابطه علم و دین، برخورد شرق و غرب، اساطیر هندو و اسلامی و عرفان تطبیقی بود. در خلال همین سال ها بود که نصر تألیف کتاب هایش را به زبان های فارسی، انگلیسی و بعضا فرانسوی و عربی آغاز کرد. رساله دکتری اش را دوباره به فارسی تألیف کرد و جایزه سلطنتی کتاب به خاطر این تألیف به او اعطا شد. نصر در همین سال ها آثار فارسی سهروردی و ملاصدرا و همچنین آثار عربی ابن سینا و ابوریحان بیرونی را جمع آوری و تدوین کرد. در سال 1962 نصر به عنوان اولین استاد مدعو مرکز مطالعات ادیان جهان در دانشگاه هاروارد سخنرانی کرد که حاصل آن سخنرانی ها در قالب کتاب سه حکیم مسلمان منتشر شد. نصر در سال 1964 به دانشگاه آمریکایی بیروت رفت تا به عنوان اولین استاد مطالعات اسلامی در مؤسسه آقاخان، فرصت مطالعاتی یک ساله ای را در آنجا بگذراند. او در همان فرصت مطالعاتی اش با متفکران و مدرسان مشهور کاتولیک و شیعی دیدار کرد. سال های حضور نصر در ایران به هیچ وجه فارغ از توجه به جهان غرب نبود. او در همان دوران در هاروارد تدریس می کرد و سخنرانی هایی هم در دانشگاه پرینستون و یوتا ایراد کرد. همکاری مستمرش با هیوستون اسمیت و یاکوب نیدلمن، استادان برجسته ادیان و فلسفه تطبیقی، او را از آخرین تحولات صورت پذیرفته در این حوزه ها آگاه می کرد. پیش از آن که نصر ایران را در سال 1357 ترک کند دعوت نامه ای از سوی دانشگاه ادینبورو به دستش رسید.داستان از این قرار بود که نصر برای سخنرانی در مجموعه سمینارهای گیفورد این دانشگاه در سال 1981 دعوت شده بود. این سخنرانی ها برای اولین بار در سال 1889 آغاز شده بود و در نوع خود بی نظیر بود. نصر اولین متفکر شرقی ای بود که به این سخنرانی ها دعوت شده بود. او در جایی می نویسد: «وقتی اولین بار دعوت نامه ایراد سخنرانی های گیفورد به دستم رسید، در سایه سار دامنه های جنوبی رشته کوه های شکوهمند البرز اقامت داشتم. در آن موقع، کمتر به ذهنم خطور می کرد که متن خود سخنرانی ها نه در نزدیکی آن قلل رفیع، که در چشم انداز جنگل های سرسبز و آب های نیلگون ساحل شرقی ایالات متحده نگاشته شود.» نصر مجموعه این سخنرانی ها را جمع آوری و در قالب کتاب معرفت و امر قدسی منتشر کرد. به زعم نصر در مشرق زمین، معرفت همیشه با امر قدسی و کمال معنوی مرتبط بوده است. شناختن در نهایت به معنای متحول شدن در اثر خود فرآیند شناخت بوده، همان طور که سنت غربی نیز طی اعصار و قرون مدعی آن بوده است. یعنی پیش از آن که این سنت در اثر دنیا زدگی و انسان گرایی پس از قرون وسطی، که جدایی شناخت از هستی و قوه عاقله از امر قدسی را موجب شده است، رو به افول گذارد.

از سوی دیگر نیز او معتقد است در دو قرن گذشته، تعداد بیشماری از شرق پژوهان مغرب زمین، خواسته یا ناخواسته در فرآیند دنیوی کردن شرق مؤثر بوده اند. چرا که تعالیم قدسی جهان شرق را از طریق تاریخ گرایی، تکامل گرایی، علم پرستی و بسیاری ابزارهای دیگری تفسیر کرده اند که از طریق آنها امر قدسی به امر ناسوتی و زمینی تنزل یافته است.از این روست که نصر می کوشد تا در کتاب معرفت و امر قدسی، در پرتو همان آموزه نگاه از درون به بیرون، نسبت میان علم و معرفت و امر قدسی را بازکاود. او نشان می دهد که در تمدن های سنتی، امر قدسی والوهی همه جا متجلی است و حتی نیازی برای سخن گفتن درباره آن نیست. اما در دنیای جدید به تدریج فلسفه، علم، قوانین اجتماعی و سیاسی و بسیاری هنرها یکی پس از دیگری از قلمرو حقیقت قدسی جدا شدند و نسبت دین و معنویت اعلام استقلال کردند. مخاطبان متون علمی سنتی، خواه کتاب قانون مسعودی بیرونی را بخوانند و خواه با رساله حساب غیاث الدین جمشید کاشانی یا شواهد الربوبیه ملاصدرا سروکار داشته باشند، همواره در قلمرو علم قدسی سیر می کنند و اتفاقا مستشرقان، با نفی همین امر قدسی بوده است که با آثاری از این دست مواجه شده اند. در واقع تلاش نصر در این کتاب، که به تعبیری مهم ترین اثر اوست، در جهت پیوند دادن دوباره دانش ها با عالم معنا و حقیقت قدسی و زنده کردن علم تجربی امروز با اتکا به همین دیدگاه است. باید توجه کرد که این نظر نصر، تنها مربوط به نظام های مابعدالطبیعی و فلسفی نیست بلکه علوم تجربی و محض را نیز شامل می شود. نصر در این کتاب نشان می دهد که «قداست زدایی» از جهان مهم ترین خصلت و ویژگی تجدد است و بحران های موجود در جهان امروز بی واسطه و با واسطه از همین ویژگی برخاسته اند. مسئله محیط زیست، بحران اشتغال، از بین رفتن فضای خصوصی، منازعات اتمی، همه و همه از درون این خصلت دنیای مدرن برآمده اند. اما فیلسوفان اسلامی، برخلاف دکارت که به تعبیری پدر تجدد است، نه عالم را به فکر فردی داننده (سوژه) تقلیل داده اند و نه معلوم را به سطح کمیت صرف محدود کرده اند. متافیزیک سنتی، چه در مکاتب اسلامی و چه در تمدن های یونان باستان و هند، هم برای فاعل شناسا و هم برای موضوع شناخت قائل به مراتب و مراحل بوده اند و مدعی بوده اند که هم فاعل شناسا و هم موضوع شناخت از مبدائی الهی و حقیقتی قدسی سرچشمه گرفته اند. از سوی دیگر عقل در این مکاتب سنتی، یک جوهر نورانی و معنوی است که متصل به فیض الهی است.
از بین رفتن رابطه میان معرفت و امر قدسی در دنیای جدید، باعث به وجود آمدن همان پدیده ای شده است که آن را سکولاریسم می نامیم. این پدیده برای مثال در حوزه اقتصاد منجر به جدایی اخلاق از اقتصاد شده است. نصر در کتاب «جوان مسلمان و دنیای متجدد» نشان می دهد که چگونه اقتصادی که در گذشته در ارتباط با دیگر فعالیت های انسان معنی می داد، در غرب جدید اهمیتی تک بعدی یافت و موجبات جدایی اخلاق از اقتصاد را فراهم آورد. در حوزه حقوق هم تأکید اومانیسم غربی بر انسان مداری منجر به ظهور فردگرایی افراطی در زمینه قانونگذاری شده است. در جهان سنتی، واضع اصلی قانون، خداوند است و بشر تنها اعمال کننده قانون است در حالی که در جهان مدرن تمام اختیارات خداوندی به انسان محول شده است.دکتر نصر، واکنش های عالم اسلام در مواجهه با عالم مدرن غرب را به سه دسته تقسیم می کند: 1) تعدیل و نوسازی اسلام با عنایت به فلسفه و جهان بینی غربی؛ 2) گرایش به جبر تاریخی و این که حوادث مستحدثه در دنیای جدید، زمینه ساز عصر ظهورند؛ 3) بازگشت به سنت اسلامی و احیای دوباره آن. نگارش کتاب معرفت و امر قدسی در واقع آغاز تلاش نصر بود برای ارائه واکنشی از نوع سوم به جهان غرب و پاسخی به این پرسش بنیادین لنینی که «چه باید کرد؟».

نصر معتقد است مسلمانان در مواجهه با بحران های موجود در جهان غرب باید به چند نکته اساسی توجه کنند. اول این که جان و جوهر پاسخ اسلام به دنیای متجدد، به جهات دینی و معنوی تفکر باز می گردد. مسلمانان باید پیش از هرچیز، قوت ایمانی و تبعیت از شریعت را در خود افزایش دهند و سپس ابتدا به معارضه تجدد با خود دین بپردازند و بعد هم به معارضه آن با وحی اسلامی. در این حوزه نباید از مطالعه دیگر ادیان از منظری اسلامی غفلت کرد. در حوزه اقتصاد و اجتماع هم باید در ضمن توجه به عرف های اجتماعی، نهادهای اجتماعی جهان را براساس اسلام ارزیابی کرد، نه براساس اقتصادهای جدید. در حوزه سیاست هم باید بدین نکته واقف بود که هیچ دلیلی مبنی بر این نکته وجود ندارد که دموکراسی، خصوصا به معنای غربی اش، شکل آرمانی حکومت در همه جاست. در اسلام مشارکت عمومی بوده اما شکل دیگری داشته است، به همین خاطر باید به مسلمانان مجال داد تا نهادهای سیاسی خاص خود را با اسلام همسو کند.از سوی دیگر، مسلمانان باید به شدت مراقب تأثیرات مخرب هنر مدرن بر روح و روان خود باشند و به هیچ وجه از گنجینه عظیم هنر سنتی غفلت نکنند. البته نصر تأکید می کند که مقاومت در برابر جذابیت های زندگی مدرن، بسیار دشوار و طاقت فرساست.اما ایمان به خداوند تنها عنصری است که می تواند مسلمانان را در این مسیر یاری برساند. دکتر نصر به کرات یادآوری می کند که نباید از مواضع او تفاسیر بنیاد گرایانه ارائه کرد. بنیاد گرایی، از ظهورات مدرنیته و متاثر از مدرنیسم است و به همین خاطر باید میان سنت گرایی و بنیاد گرایی تفکیک قائل شد.

نصر دیگر به سرزمینش باز نگشت. او سال هاست که استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن است. او با همکاری اولیورلمان، تاریخ فلسفه اسلامی را تدوین کرده است و با کمک اورت کوزنیز، دانشنامه معنویت جهانی را بنیاد نهاده است. او در آمریکا «مرکز مطالعات سنت گرایی» را برای همفکری و گردهمایی سنتگرایان جهان بنیاد نهاده است و جمع کثیری از اساتید و اندیشمندان علاقه مند به این حوزه فکری را به دور هم گرد آورده است. از چند سال پیش هم به کمک یکی از شاگردان سابقش مهدی امین رضوی، دست اندرکار انتشار گزیده متون فلسفی ایرانی شده است. هفتاد سال از عمر این سنت گرای غیر بنیاد گرا می گذرد و او در سرزمین آرمانی مدرن ها، خانه ای سنتی برای خودش دست و پا کرده و آن را با نمادهای جهان آئینی دلخواهش زینت داده است. کتاب های او در سال های اخیر به زبان فارسی ترجمه می شوند و یک ناشر پرکار هم ترجمه مجموعه آثار او را در دستور کار خود قرار داده است. برخی از طرفداران سیاسی نصر معتقدند که حضور او در ایران می تواند جبهه مستحکمی در برابر موج اندیشه های نوگرایی دینی و تهاجم اندیشه های لائیک و سکولار ایجاد کند. وجهه جهانی نصر می تواند تفکر سنت گرایی ایرانی را از انزوا خارج کند و اتحادی دوباره میان او و تفکر دینی سنتی برقرار کند. تحلیل نصر به عنوان یک متفکر سنتگرا در مورد «وحدت متعالی ادیان» نزد طرفداران دکتر نصر، شق بدیلی برای تز مشهور به «پلورالیسم دینی» است. اتفاقا اقبال این افراد از مناظره ای که میان دکتر نصر و جان هیک در این باب برگزار شد، نشان از امیدواری طرفداران نصر برای ارائه راهبردی جدید برای حل یکی از مشکلات بنیادین هزاره سوم دارد.

اما مخاطبان نصر تنها طرفداران او نیستند. جنبش سنتگرا به معنای خاص آن، چه در جهان غربی و چه در کشور ما مخالفان و منتقدان فراوانی دارد. به زعم این منتقدان، آنچه نصر در سر می پروراند بیش از آن که جایگزینی برای تفکر مدرن باشد رویا پردازی وهم آلودی است که ریشه در حسرت زندگی سنتی دارد. جالب این که دکتر نصر کراوات می زند، سایت اینترنتی دارد، اتومبیل گران قیمت و فاخری برای خود انتخاب کرده است و حتی همان خانه سنتی اش را نه در مشرق زمین که در ناف ینگه دنیا بنا کرده است. منتقدان منصف تر البته پیش فرض های هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی نصر را زیر سئوال برده اند و معتقدند بنیاد تفکر نصر بر پیش فرض هایی ابطال ناپذیر مبتنی است.

از سوی دیگر آنها استدلال می کنند که سودای بازگشت به جهان گذشته بر این پیش فرض مبتنی است که اساسا چنین جهشی چه در حوزه فکر و چه در حوزه اجتماع، امکان پذیر است. گویا ما می توانیم در برهه ای از تاریخ، زمان را متوقف کنیم و با یک فلاش بک برگمانی همه چیز را به وضعیت آرمانی اش برگردانیم. البته سنتگرایان بارها تأکید کرده اند که قصد بر هم زدن دنیای مدرن را ندارند و تنها می خواهند آن را از شوائب شیطانی اش پیراسته کنند. نصر می گوید: «دیدگاه ما بر تحقیر و تنفر یا بر نوعی غرب شناسی، مبتنی نیست؛ غرب شناسی ای که در حقیقت صرفا نقش معکوس نوع معینی از شرق شناسی را ایفا می کند. [...] در تمام نقادی از آن چه از منظر سنتی اشتباه است، سعی شده است که از سنت دو هزاره غرب هم دفاع شود.» اما شاید این اظهارنظر لطف آمیز تنها گزاره ای برای گریختن از انتقادات منتقدان باشد. وگرنه کمتر کسی می پذیرد که می توان با بنیادها و مقدمات و نتایج یک پدیده مخالف بود و باز هم ادعای وفاداری به آن را در کوچه و بازار جار زد.

به هرحال وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران، راه به سویی نهاده است که مقدمات حضور نصر در آن فراهم شود. خبرگزاری مهر، هر هفته مصاحبه یا مقاله ای درباره نصر را به اولین خبر خود تبدیل می کند و انتشارات سروش هم آمادگی اش برای انتشار مجموعه آثار دکتر نصر را اعلام کرده است. حتی اگر انتقادهای اقامه شده علیه نصر را بپذیریم و حکم به صحت استدلال منتقدان دهیم، با هیچ معیار و ملاکی نمی توانیم منکر نقش و اهمیت او شویم. پرونده آثار فکری و مدیریتی او سرشار از موفقیت هایی است که هر کدامشان می توانند شأن و جلال یک ایرانی برجسته را به او ببخشند. شاید حضور دکتر نصر در ایران، برای ما که از سر ناچاری، فرهنگ و تمدن مان را با ستون های نصفه و نیمه تخت جمشید به رخ جهانیان می کشیم، نعمتی گرانقدر باشد.

09 January, 2007

ارزش زندگی

گمان نمی‌کنم زیستن در جهانی که همه چیز آن بر ما روشن و آشکار است ارزش و لذتی داشته باشد. چه جهانی پس از مرگ باشد و چه نباشد، زندگی در آن بی‌ارزش خواهد بود اگر چالشی را روبروی انسان برنیانگیزد هرچند آکنده از لذتهای ظاهری اینجهانی باشد؛ چشمهایی که همه چیز را می‌بیند… انسان بی‌درد…

آیا نخستین نشانه مرگ سکون نیست؟ پس آیا سکون، پذیرفتن مرگ زودهنگام نیست؟

خوشا بر جهان ما! جهانی سرشار از هستی‌های ناشناخته، آکنده از پرسشهای بی‌پاسخ مانده و مملوّ از تردیدها و دودلی‌ها. هستی‌هایی که ذهن ما را برمی‌انگیزند؛ پرسشهایی که ما را به جنب‌و‌جوش وامی‌دارند و دودلی‌هایی که خواب از چشم ما می‌ربایند.

زیبایی و لذت زندگی در مبارزه است و مبارزه زاییده برخورد است و برخورد بیگمان از سکون حادث نمی‌شود.

« زنده آنهایند که پیکار می‌کنند؛ آنان که جان و تنشان را عزمی راسخ آکنده است؛ آنان که از فراز تند سرنوشت بالا می‌روند و روز و شب، پیوسته در خیال خویش یا وظیفه‌ای مقدس دارند یا عشقی بزرگ. » [ویکتور هوگو]

06 January, 2007

آثار اجتماعی اجرای احکام در ملاء عام

همسر یکی از اقوام نزدیک چند سال پیش به دنبال مشاهده یک صحنه اعدام، دچار شوک روحی و روانی شدید شده است. کنترل اعصاب خود را از دست داده و از آن زمان عملاً محیط خانه ایشان در اثر این اتفاق بسیار متشنج شده است. این وضعیت ناراحت کننده بر مشکلات جاری آن خویشاوند بازنشسته دولت اضافه شده که با چند سر عایله مجبور است با مستمری نخور و بمیر بازنشستگی - حدود ماهی 120 هزار تومان یعنی حتی کمتر از نصف همان سطح خط فقری که آقایان محاسبه کرده‌اند!- سر کند و تازه باید داغ بیکاری سه پسرش را هم به دل بکشد.

آیا آنهایی که به اجرای احکامی مثل به دار آویختن (آن هم با جرثقیل و تا ارتفاعی که همه مردم دور و نزدیک از مشاهده آن مستفیض شوند و عبرت بگیرند!)، شلاق زدن و جز اینها در ملاء عام فرمان می دهند، هرگز به اینگونه عواقب وخیم فرمان خود اندیشیده‌اند؟ هرگز به آن کودک دانش‌آموزی که سر راه مدرسه چشمش به رقص جنازه یک انسان در نسیم صبحگاهی می‌افتد فکر کرده‌اند؟ آیا آن قاضی عالی‌جناب که به خیال خود عدالت را به موجب اجرا گذاشته، هیچگاه به آن ظلمی که به امثال خویشاوند ما کرده، فکر کرده است؟

مگر اساساً چند درصد مردم کوچه و بازار آنقدر جانی و خطاکارند و یا احتمال چنان جرمهایی از آنها می‌رود که می‌خواهید با نشان دادن چنین صحنه‌هایی، آنها را از ارتکاب چنان جرمهایی برحذر دارید؟

02 January, 2007

برکات سفرهای استانی احمدی نژاد

احمدی نژاد امروز، سه شنبه 12 دیماه، به خوزستان سفر کرده است و قرار است تا آخر هفته را در این استان بگذراند. از برکات این سفر آقای رئیس:

1. برکت اداری: از روز قبل به همه کارمندان ادارات دولتی (از جمله) شرکت نفت اعلام کرده اند که فردا (یعنی امروز) رأس ساعت 8:30 در محل کار خود حاضر باشند تا برای استقبال و استماع سخنان پرشور حضرات به مصلای اهواز اعزام گردند.

2. برکت اقتصادی: عملاً همه ادارات تا ظهر امروز تعطیل شد از جمله شرکت نفت جنوب که مثلاً متصدی شاهرگ اقتصاد کشور است. معلوم نیست روزهای بعد چطور باشد.

3. برکت خوراکی: رستوران شهرک نفت تعطیل شده چون قرار است رئیس جمهور و خدم و حشم همراه ناهار خود را درآنجا تناول کنند. غذای کارمندان را دم در پشتی تحویل می دهند!

4. برکت ترافیکی: از صبح امروز تاظهر مسیر فرودگاه تا مصلا دستخوش ترافیک سنگین شد.

5. برکت آموزشی: امروز صبح کلاس درس شمار زیادی از دانش آموزان را تعطیل و آنها را در فرودگاه جمع کرده بودند برای خوشامدگویی. لابد به هر شهری از استان هم که بروند همین منوال ادامه دارد.

6. برکت فرهنگی: جمع کردن تعداد زیادی از مردم با "لباسهای سنتی و محلی" در فرودگاه اهواز که نشان از توجه معظم له و دولتمردان به فرهنگ ملی دارد!

سالی که نکوست از بهارش پیداست.

یکی از خدمتکاران اداره با شادمانی می‌گفت که امروز توانسته است در یک فرصت استثنایی نامه اش را، آن هم مستقیماً، به دست مبارک آقای رئیس برساند. شاید آقای رئیس حاجتش را روا کرد؛ خدا را چه دیدی!


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: