24 September, 2011

هميشه منتظريم كس ديگري كارها را بكند

دو سه ماه هست كه در خيابان جلوي محل كارم، سرتاسر يك كانال كنده اند براي نصب لوله هاي جديد تأسيساتي. طبعا جلوي دروازه ورودي آنجا نيز كنده شد. البته لوله را بسرعت كار گذاشتند و كانال را پر كردند اما روكش آسفالت باقي ماند. احتمالا دلايل مختلفي براي تأخير داشتند مثل همه پروژه هاي مملكت، اما دست كم يك دليل كه مي شد به اش فكر كرد اين بود كه بايد صبر مي كردند تا خاكي كه ريختند پس از آبپاشي نشست كند و كوبيده شود. به هر حال اين تأخير دوسه ماهي به درازا كشيد.
اما نكته اينجاست. در اين مجتمع  بيش از سي چهل خودرو با راننده مشغول به كارند كه دست كم روزي يكبار و چه بسا بيشتر به آن وارد و خارج مي شوند. حساب كنيد هر بار كه خودرويي بخواهد از دروازه بگذرد بايد از روي يك كانال به عرض هفتاد-هشتاد سانتيمتر و عمق ده-بيست سانتيمتر  عبور كند. شايد تجربه كرده ايد كه وقتي آدم با خودروي خودش از يك همچين مانعي رد مي شود، انگار خودش هم همراه ماشينش درد ميكشد. هرچه نسبت به ماشين حساستر باشي، بيشتر.
در اين مدت، هر روز صبح و شب كه همراه يكي از اين راننده ها از دروازه رد مي شديم يا زبان به گلايه مي گشود يا اگر حرفي هم نمي زد، آن دردي را گفتم مي شد در صورتش خواند. فرض كنيد پروژه تعطيل شده بود. فرض كنيد آنهايي كه مسؤولند نمي دانند يا نمي توانند يا اصلا نمي خواهند كار كنند. اما در تمام اين مدت نشد كه يكي از اين راننده ها يا چندتا از اونها يا همه باهم همت كنند و به اندازه مسير عبور خودروهايشاون توي كانال را موقتا پركنند مثلا با ريختن يه ذره خاك يا چند تا بلوك يا دو تكه ورق و در عوض اين همه مدت، عذاب نكشند. حتما خيلي از راننده ها هربار كه از روي كانال رد مي شدند از خود ميپرسيدند چرا كسي اين كانال را درست نمي كند.
اين عادت، بدبختانه يكي از مشكلات فرهنگي ماست. اينكه هميشه منتظريم كس ديگري از راه برسد و مشكل ما را حل كند. هميشه انتظار داريم كس ديگري كار ما را بكند. در حالي كه بايد قبول كنيم اين خود ما هستيم كه از درست شدن يك كار  يا حل شدن يك مشكل سود مي بريم.

23 September, 2011

به چه حقي؟

دوتا كوهپيماي آمريكايي ديگر را هم ديشب بعد از دو سال آزاد كردند. در واقع آنها را چون برده فروختند در ازاي وثيقه. البته كدام وثيقه؟ تا آدم به چشم نبيند كه حرف اينها را نبايد باور كند. اصلا قرار وثيقه يعني چه؟ كسي كه از اين مملكت رفت، دوباره بازمي‌گردد تا به حكم حبس شما تن دهد! آخر شما يا براستي نمي‌فهميد يا سرتان را مثل كبك در برف فرو كرده‌ايد يا اينكه بقيه را نفهم و كور فرض كرده‌ايد! اگر راست مي‌گفتيد و آنها جاسوس بودند، چه حقي داريد آنها را ببخشيد؟ اصلا چرا حكم اعدام برايشان نبريديد. جرأتش را نداشتيد! تا حالا چندتا از جوانان اين مملكت را به اتهام واهي جاسوسي، چه بسا بي محاكمه سربنيست كرده‌ايد؟ خدا مي‌داند. اگر هم كه بيگناه بودند، اصلا غلط كرديد آنها را گرفتيد و اين نمايش مسخره دوساله را به راه انداختيد. چه حق داشتيد دو سال از زندگي آنها را تباه كنيد؟
چه كسي به شما اين حق را داده كه به جاي اين ملت چنين تصميمات ابلهانه‌اي بگيريد و احمقانه عمل كنيد و آنگاه همه مخارج و تبعات را به حساب ملت فلك‌زده بنويسيد؟ تا كي بايد اين خيانتهاي شما را ببينيم و دم هم نزنيم؟

همكاري داريوش و فرامرز

همكاري داريوش و فرامرز اصلاني در خواندن ترانه‌هايي مشترك به نظرم كار بسيار بجا و جالبي بوده و محصولات همكاري اين دو هنرمند خوب، مثل كارهاي انفرادي آن دو بسيار شنيدني هستند. ابتكار اين عمل از هر كه بوده، جاي تقدير و سپاس مخصوص دارد.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: