28 July, 2010

درباره عشق

امروز وبلاگ زير را پيدا كردم. به نظرم خيلي جالب بود.

http://1anahid.blogfa.com/cat-2.aspx

21 July, 2010

موسيقي

آه اگر موسيقي نبود، تا به حال مرده بودم

20 July, 2010

آدميزاد

چه ساده يادمان مي رود كه ما هم آدميزاد هستيم.

بسادگي يادمان مي رود كه تنها به همين يك دليل ساده، آنقدر دست و پا بسته ايم و دچار چنان محدوديتهايي هستيم كه نبايد انتظارات بلندپروازانه از خود و ديگران داشته باشيم. وقتی به آدمیزاد بودن خود و اطرافیانمان فکر کنیم، راحت تر می شود خطاها و گناهان یکدیگر را درک کرد. در عين حال تنها به همين دليل ساده واجد خصوصيتهايي هستيم كه هيچ موجود ديگري ندارد اما بهره اي از آنها نمي گيريم. انسانیم و چه کارهایی که نمی توانیم تجربه کنیم.

شايد زندگي انسان بدوي يك امتياز نسبت به زندگي انسان مدرن داشته باشد و آن اينكه انسان بدوي، براستي زندگي را لحظه به لحظه لمس مي كرد. دم به دم به دنبال غريزه؛ بي ترديد اين سطحي ترين شكل زندگي ست اما كيست كه بداند كداميك به اصيل ترين شكل زندگي نزديك تر است: زندگي بدوي يا زندگي مدرن البته به آن شكل روزمره اي كه ما مي گذرانيم.

اما انسان مدرن بيش از آنكه زندگي كند، به بايد و نبايدها فكر مي كند و درگیر هست و نيستها می شود. بيش از آنكه با وجود خود زندگي را تجربه كند، زندگيهاي ديگر را تماشا مي كند. ساعتها پاي تلويزيون مي نشيند تا زندگي كردن ديگران را نظاره كند و شايد پيش خود فكر كند كه دارد زندگي مي كند. وارد دنياي مجازي فيلمها و بازيهاي كامپيوتري و كتابها مي شود و چه بسا از دنياي واقعي غافل شود.

اما زماني كه افكار پريشان ناشي از دردي و رنجي و گرهي، گريبان تو را را گرفته، دستت به هيچ كاري نمي رود و راهي نمي يابي كه در فراموش كردن درد ياري ات كند و به دنبال دستاويزي ميگردي كه لحظه‌اي آرام شوي، چه مرحمي بهتر از سر كشيدن و خود را غرق كردن در دنياي مجازي يك كتاب يا فيلم خوب.

باید بسیار کتاب خواند، فیلم تماشا کرد و تجربه های دیگران را به هر شکل دید و شنید اما این خواندن و دیدن و شنیدن نباید با اصل زندگی اشتباه شود. این تجربه ها باید به ما کمک کند تا بهتر زندگی کنیم. دیگران نمی توانند به جای ما زندگی کنند. این خود ما هستیم که باید زندگی کنیم. زندگی فرصتی ست که در اختیارمان قرار داده شده و نباید آن را از دست بدهیم. اینجا خبر از مسابقه نیست. زندگی هر یک از ما منحصربفرد و تنها و تنها مخصوص ماست، نه هیچکس دیگر. هرچه در این مسیر پیش آید چه موفقیت و چه شکست، از آن خود ماست.

مشاوری می گفت اینقدر نگو: باید اینطور… و نباید آنطور…. بلکه بگو: بهتر است اینطور… خوب نیست آنطور… و… یعنی اینکه نگاه جزمی و خط کشی شده نداشته باش. این حرف درستی ست و آن را قبول دارم و این نوشته شاید بنوعی به همان مضمون بازگردد. اما وقت نوشتن اینقدر راحت نیست که جمله ها را آنگونه مرتب کرد. به هر حال منظور من از باید ونبایدهایی که در این نوشته خواندید هرگز آن نیست که بخواهم خط مشی برای کسی ترسیم کنم. زندگی هر کس تمام و کمال مال خود اوست.

14 July, 2010

غربت

A lone white sail shows for an instant

Where gleams the sea, an azure streak.

What left it in its homeland distant?

In alien parts what does it seek?

——— Mikhail Lermontov

بادبانی سپید و تنها، یک لحظه پدیدار می شود

آنجا که باریکه ای لاجوردی، سطح دریا را روشن می کند.

در سرزمین دوردست خویش چه جا گذاشت؟

در غربت به دنبال چیست؟

——— میخائیل لرمونتوف

ترجمه: ايرج

07 July, 2010

علت حضور بي فروغ ستارگان بزرگ فوتبال در جام جهاني از نگاه مارادونا

براي مشاهده منبع اصلي، كليك كنيد.

نوشته: دان وتزل

ترجمه: ايرج

در جام جهانی اخیر فوق ستارگان فوتبال بی فروغ بودند. بازیکنانی همچون لیونل مسی، کریستیانو رونالدو ، کاکا، وین رونی و دیگران نتوانستند آنچنانکه سزاوار این مسابقات بود موجب موفقیت خود و تیمهای متبوعشان شوند.

علت این پدیده از نظر افکار عمومی: خودخواهی بیش از حد ستاره ها مانع از همراهی و مشارکت مؤثر آنها در کار تیمی شد.

و اما نظر دیه گو مارادونا: بر خلاف قدیم، ستاره ها به قدر کافی خودخواه نبودند. "امروزه بازیکنان اجتماعی تر و تیمی تر هستند." این گفته سرمربی آرژانتین است پس از آنکه تیم پرستاره اش از جام جهانی حذف شد.

این سخن با آنچه ما معمولابه آن اعتقاد یا انتظار داریم تضاد دارد. علت حضور اروگوئه و هلند در نیمه نهایی امسال، بازیهای تیمی و فارغ از تکروی آنهاست. همگان چنین روحیه ای را تحسین می کنند.

حرف مارادونا این است که چنین طرز تفکری آنچنان شایع شده که در واقع موجب نابود شدن ستاره ها شده است به گونه ای که دیگر مثل یک ستاره عمل نمی کنند.

اگر هر کس دیگری به جز مارادونا این حرف را زده بود، کمتر کسی آن را جدي مي گرفت. کسی نیست که بهتراز او بداند یک بازیکن پراستعداد به چه چیزی نیاز دارد تا به یک بازیکن خارق العاده تبدیل شود و جام جهانی را در قبضه خود درآورد. هیچکس نتوانسته این مسابقات را فتح کند آنگونه که مارادونا آرژانتین را به قهرمانی 1986 رساند.

استدلال او این است که یک ستاره باید مثل یک ستاره رفتار کند. اینکه او از هم تیمی هایش بهتر است باید مثل امری بدیهی باشد. به جای اینکه بخواهد از آن بابت عذرخواهی کند، باید آن را به دیگران یادآوری کند و آنها را وادار به پذیرفتن آن کند. او باید بقیه را نه به عنوان یکی از آنها بلکه به عنوان مافوق آنها، رهبری کند. اين مسأله، شخصیتي ست.

مارادونا می گوید: "ما خودخواه تر بودیم". این شاید نخستین بار است که یک بازیکن قدیمی چنین حرفی درباره یک دوران سپری شده بر زبان رانده باشد. "شاید در آن زمانها خودخواه بودن بازیکنان بود که بقیه تیم را وادار میکرد برای ما کار کند".

بازیکنان جدید مورد توجه زیادی هستند. تبلیغات تلویزیونی، بازیهای ویدیویی و پوشش رسانه ای. آنها شخصیتهای تک نامی در سراسر جهان هستند.

امروز شما نمی شنوید کسی بگوید که بقیه تیم برای آنها کار می کند كه در اینصورت آماج حمله و سرزنش خواهد شد. در عوض ستارکان امروزی از راه خود خارج می شوند تا از هم تیمی هایشان حمایت کنند و مدام اين گفته را تکرار می کنند که هیچ بازیکنی مهم تر از سایر بازیکنان نیست.

مارادونا می گوید، تنها بعضی بازیکنان مهمترند.

در ذهن خود حساس ترین مکانهای موجود روی زمین را تصور کنید: میدان جنگ، کابین خلبان یک هواپیمای مسافربر یا میز اتاق عمل. در این مکانها، هیچ خطایی پذیرفته نیست. در این مکانها، فاصله بین ستاره (فرمانده، خلبان) و دیگران (سربازان، مهماندار) کاملا روشن است. معاشرت بین طبقات ممنوع است – سربازان وظیفه با افسران ناهار نمی خورند – و دستور مافوق مطاع است.

براي هيچ مريضي تحت عمل جراحي قلب باز اهميت ندارد كه جراح با پرستار رابطه دوستي دارد يا به او كمك مي كند. اما اين ذهنيت را كه پرستار كاري نخواهد كرد كه موجب نارضايتي جراح شود و در همه حال از جراح اطاعت مي كند، احتمالا هم مثبت ارزيابي مي كنند. براي رهبر بودن بايد از همه بااستعدادتر بود.

در روزگار مارادونا، چنين روحيه اي در تيم حاكم بود. او مارادونا بود و ديگران نبودند. مارادونا مي گويد: "روزگار عوض مي شود."

امروز، بازيكن ستاره بايد سربه زير باشد و حمايت خود را از ديگران دريغ نكند. و نه تنها در ميدان بازي بلكه در همه جنبه هاي زندگي تيمي. همه بازيكنها مي دانند براي اينكه در بازي بهتر عمل كنند به كمك بقيه نياز دارند. بايد كسي توپ را به آنها پاس دهد يا پاسي را بگيرد. اما سؤال اين است كه آيا خارج از زمين هم، يكي براي همه، همه براي يكي، بهترين ايده است؟

جواب دادن به اين سؤال دشوار است. مارادونا تنها همان روحيه اي را مي شناسد كه سبب شد او كشوري را به شكوه جام جهاني رهنمون شود. اما مطمئنا اين تنها راه حل نيست. با اين وجود يكي از راه حلها هست و در شرايطي كه اكثر بازيكنان درجه يك دنيا در خانه به تماشاي بازيهاي نيمه نهايي خواهند نشست و سرزنش اطرافيان از بازيهاي خودخواهانه همچون زنگ در سرشان نواخته خواهد شد، چه بسا خلاف اين راه درست باشد. شايد آنها آنقدر كه بايد و شايد، خودخواه نبودند.

شايد حق با مارادونا باشد. شايد دنياي فوتبال قدرت و اراده خود را از دست داده است.

04 July, 2010

حذف آرژانتين از جام جهاني 2010

آرژانتين ما هم ديروز حذف شد و همه اميدهايي كه به اين جام بسته بوديم، چون دود در هوا ناپديد شد. لعنت به اين فوتبال كه ترا محو خود مي كند، به پرواز درمي آورد و يكباره بر زمين مي كوبد.

جاي گله گذاري نيست. فوتبال نامردي نكرده. ذات خود را همچون گذشته به نمايش درآورده: دگرديسي پيوسته.

من به فوتبال مديونم از آن رو كه در روزگاري نه چندان دور كه از فرط فشار و درد و رنج زندگي و تنهايي، مرا مأوايي نبود، مرحم دلم شد. شور و دگرگوني مدام و ماهيت تصادفي و رنگ به رنگ فوتبال كه به عينه شاهد آن بودم و هستيم، همچون مرحمي بود كه دل را خوش مي داشت و روزنه اي از اميد به فردايي شايد بهتر را نويد مي داد.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: