19 December, 2007

سنگسار Stoning Images


خانم ها و آقایان لطفا

نوشته زیر خطاب به تلویزیون صدای امریکا و در زمانی نوشته شد که دولت مهرورزی اسلامی (!!؟؟) تازه بر سرکار آمده بود؛ شاید قریب دوسال قبل. در آن زمان میهمانان صدای امریکا پیاپی می آمدند و درباره عملکرد آتی دولت نورسیده افاضات می کردند. امروز که آن را در اینجا پست می کنم، بی ارزش بودن حرفهای صدمن یک غاز بیش از پیش روشن شده است.

ما برای خارجیها و اسماً ایرانیهای مقیم خارج حکم یک سرگرمی را پیدا کرده ایم. بعضی از میهمانان شما چنان دمکراتیک و منطقی درباره حاکمان ایران گفتگو می کنند انگار نه انگار که مردم ایران قریب سه دهه است یوغ این حکومت را به دوش می کشند. برای همه مردم اصطلاحاً بشردوست غرب توجه به مشکلات جهان سومیهایی چون ما از سر دلسوزی انساندوستانه است و طبیعی ست که برای آنهایی که زبان فارسی هم بدانند مطالعه احوال ایران ساده تر است و اولویت می یابد. گمان می کنم تنها دانستن زبان فارسی است که باعث شده مثلاً ایرانی-امریکاییها مسایل ایران را مایه سرگرمی یا حتی شغل خود قرار دهند و به حال مردم شوربخت داخل نشین اظهار دلسوزی کنند.

خانمها. آقایان! لطفاً بجای بمباران ما با آرمانهای آزادی خواهانه تان که تنها مایه دل بستن عده ای به دست یاری خارجی و گریختن عده ای دیگر از کشور می شود، دست از سر ما بردارید.

خانمها. آقایان! لطفاً ما را با دردهایمان و این حاکمان جاهلی که برای خود برگزیده ایم تنها بگذارید. اینها همه زاییده افکار خود ماست. احساس همدردی خارجیها چه ریشه ایرانی داشته باشند یا نه دردی از ما دوا نکرده و نخواهد کرد. دول خارجی هم بطور طبیعی تا منافع شان اقتضا نکند یک دولت جهان سومی را عوض نمی کنند؛ دولتی که تأسیس آن قطعاً با پشتیبانی و یا عدم مخالفت برخی دول غربی همراه بوده است.

سه دهه فرصتی ست که امروزه برای پیشرفت جهشی یک کشور کفایت می کند و نمونه های متعددی از این کشورها مثلاً در خاور دورسراغ داریم. اما ایران در این مدت تنها درجا زده است. باز هم می گویند باید به دولت جدید فرصت داد. بله باید فرصت داد بر سر ملت ایران که حکم موش آزمایشگاهی را پیدا کرده اند هر آزمایش دیگری را پیاده کنند. آنگاه کارشناسان امریکانشین پشت میز خود می نشینند و در کمال آرامش به تجزیه و تحلیل عملکرد دولت جدید می پردازند. آیا آنها ذره ای از درد ما را لمس می کنند؛ قطعاً نه.

پس لطفاً خانمها اقایان! بگذارید با درد خود بسوزیم شاید در رهگذر زمان به درجه ای از رشد فکری برسیم که شایسته حاکمانی شایسته تر از خود باشیم.

18 December, 2007

آه

دنيا را بد ساخته اند......... كسي را كه دوست داري،تورادوست نمي دارد. كسي كه تورا دوست دارد ،تو دوستش نمي داري اما كسي كه تو دوستش داري و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسید و اين رنج است

دکتر علی شریعتی

فکر پریدن

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت اما به فکر پریدن بود

شعر از حسین منزوی (1383-1325)

What a sorrowful destiny for the little caterpillar;

Weaving a cage all her lifetime, yet always longed for flying.

Poem by Hossain Monzavi (1946-2004)

Translation into Persian by me.

17 December, 2007

بهترین عکس برنده جایزه پولیتزر 2007


2007 Pulitzer Prizes Winner for FEATURE PHOTOGRAPHY
Title: The Sacramento Bee by Renée C. Byer
Description: Racing barefooted after kicking off her flip-flops, Cyndie pushes her son Derek Madsen, 10, up and down hallways in the UC Davis Medical Center in Sacramento on June 21, 2005, successfully distracting him during the dreaded wait before his bone marrow extraction. Doctors want to determine whether he is eligible for a blood stem cell transplant, his best hope for beating neuroblastoma, a rare childhood cancer, which was diagnosed in November 2004.

بهترین عکس برنده جایزه پولیتزر سال 2007
اثر رنه بایر
سیندی مادر درک مدسن ده ساله پابرهنه پسرش را در راهروهای مرکز پزشکی دانشگاه دیویس کالیفرنیا در بیست و یکم ژوئن سال دوهزار و پنج این طرف و آن طرف می برد تا در شرایط وحشتناک پیش از جداسازی مغز استخوان او را سرگرم کند.
پزشکان در حال بررسی امکان پیوند مغز استخوان روی وی هستند که تنها امید او برای ایستادگی در برابر نوروبلاستوما یک نوع سرطان نادر در کودکان است که در نوامبر دوهزار و چهار تشخیص داده شد.

05 December, 2007

سايه

تو يه سايه بودي
هم قد خواب نيمروز من
تو يه سايه بودي
تو ظهر داغ تنسوز من

تو هرم داغ بي رحم آفتاب
تو سايه بودي يه سايه ي ناب
من مسافر تن تشنه ي خواب
حريص فتح يه جرعه ي آب

پاي پر تاول من تو بهت راه
تن گرما زده مو نمي کشيد
بي رمق بودم و گيج و تبزده
جلو پامو ديگه چشمام نمي ديد

تا تو جلوه کردي اي سايه ي خوب
مهربون با يه بغل سبزه و آب
باورم نمي شد اين معجزه بود
به گمانم تو سرابي ، يه سراب

تو يه سايه بودي
هم قد خواب نيمروز من
تو يه سايه بودي
تو ظهر داغ تنسوز من

من گنگ و خسته ، لب تشنه و داغ
تو سايه ي سبز ميراث يک باغ
تو مرهم اين زخم عميقي
لبريز ايثار پاک و شفيقي

رخت خستگيمو از تنم بگير
با تنت برهنگيمو بپوشون
منو تا مهموني عشق ببر
کتاب در به دريمو بسوزون

بذار اين سايه هميشگي باشه
سايه اي که جاي خوب موندنه
سايه باش و سايبون تا بدونم
سايه اي رو سر بودنه منه

صدا : ابي
کلام : ايرج جنتي عطايي
آهنگ : بابک بيات

04 December, 2007

من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام

این متن از تاربرگ زیر نقل شده است. اگرچه درجه غلظت مذهبی آن بیش از باور شخصی امروز من است، اما جان کلام آن با ذهنیات من همخوان است. پس به رسم امانتداری آن را بی کم و کاست بازگو می کنم.

http://www.professorsoltanzadeh.com/food/payam.htm

پروردگارا
پروردگارا

اي هستي بخش وجود ‎‎ مرا بر نعمات بي كرانت توان شكر نيست ذره ذره وجودم براي تو
و نزديك شدن به تو ميتپد

الهي مرا مدد كن تا دانش اندكم نه نردباني باشد براي فزوني تكبر و غرور نه حلقه اي براي اسارت و نه دست مايه اي براي تجارت بلكه گامي باشد براي تجليل از تو و متعالي ساختن زندگي خود و ديگران

... در هر حرفه اي كه هستيد نه اجازه دهيد كه به بد بينيهاي بيحاصل آلوده شويد و نه بگذاريد كه بعضي لحظات تاسف بار كه براي هر ملتي پيش ميايد شما را به ياس و نا اميدي بكشاند . درآرامش حاكم بر آزمايشگاهها و كتابخانه هايتان زندگي كنيد

نخست از خود بپرسيد

((براي يادگيري و خودآموزي چه كرده ام؟))

سپس همچنان كه بيشتر ميرويد بپرسيد

((من براي كشورم چه كرده ام ؟))

و اين پرسش شادي بخش را آنقدر ادامه دهيد تا به اين احساس شاديبخش و هيجان انگيز برسيد كه شايد سهم كوچكي در پيشرفت و اعتلاي
بشريت داشته ايد

اما هر پاداشي كه زندگي به تلاشهايما ن بدهد يا ندهد هنگامي كه به پايان تلاشهايمان نزديك ميشويم هر كداممان بايد حق آن را داشته باشيم كه
با صداي بلند بگوييم

((من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام))

لوئي پاستور

( 1895-1822 )

" براي چيزي كمتر از بهترين بودن نبايد تلاش كرد"

ارزش انسانها به چیزهایی نیست که بدست می آورند بلکه به دلهایی است که تسخیر می کنند

تونی بلر و گوردون براون

از زمانی که تونی بلر جای خود را به گوردون براون داده، در ظاهر صحنه سیاست انگلیس تغییرات محسوسی رخ داده است. تونی بلر یک چهره رسانه ای بود؛ پیوسته در کنار جرج بوش ایستاده بود طوری که به نظر می رسید بیشتر وقت او درون هواپیما در مسیر لندن- واشنگتن می گذرد. در دوره زمامداری بلر مرافقت نزدیک او با جرج بوش آشکارا به چشم می خورد که مهمترین جلوه های آن مشارکت نزدیک با امریکا در جنگهای افغانستان وعراق بود. انگار او دلش می خواست همانقدر که رئیس جمهور امریکا را در بوق و کرنا می کنند، نخست وزیر انگلیس هم نقل محافل رسانه ای باشد. انگار که یک حس حسادت عمیقی نسبت به بوش و آن دبدبه و کبکبه ظاهری داشت. حتی یادم هست که در مقاطعی هم به دنباله روی صرف از سیاستهای بوش متهم شد.

برعکس تونی بلر، عملکرد گوردون براون است. هرچقدر بلر را می دیدید، براون را نمی بینید. در عمل تصویر او در این چند ماه حکومت، بندرت روی صفحه تلویزیون دیده شده است که شاید به تعداد انگشتان دست هم نرسد؛ دست کم من ندیده ام! براون نیروهای انگلیسی را تقریبا از عراق بیرون کشید. در مجموع اینطور به نظر می رسد که براون آن بیرون گرایی بلر را ندارد و شاید خود هم نسبت به آن منتقد بوده که امروز تا این حد کم پیداست.

همزمان و درست عکس این جریان در فرانسه با رفتن ژاک شیراک و آمدن سارکوزی روی داده است. ژاک شیراک در برابر سیاستهای امریکا، موافق محض نبود و دست کم درباره جنگ عراق ایستادگی کرد و حاضر به مشارکت در آن نشد. اما سارکوزی از روز به دست گرفتن قدرت صریحا اعلام کرد که در جهت نزدیک شدن به امریکا حرکت خواهد کرد؛ سفر گردشی بلندمدتی به امریکا کرد از آن پس هم در صحنه سیاست داخلی فرانسه جنجال آفرینی کرده است.

03 December, 2007

Looking for Luck

Endless queues of applicants behind doors of European embassies are not new in recent years. Black-haired guys heading to the so-called first-world blonde countries dreaming of a better life or perhaps, at least to get rid of the mess here. Actually, yet by theory, every body has the right to choose his/her place of living as stipulated in article No.13 of the Universal Declaration of Human Rights. No one is authorized to inhibit emigration or immigration nationwide or worldwide.
But let's see what happens when it comes to the real stage. At first immigration door has never been opened to all within several past decades. Especially during recent years, hosting countries have gradually intensified provisions for granting citizenship visa in terms of knowledge and property of the applicants. Actually only the elites are allowed to enter; young fresh strong labours readily available!
On the one hand the elites are not welcomed in their own community; while they are ambitiously keen on making progress both in their own life and the community and need strongly to be supported, the governments are disgustingly corrupt, repelling and neutralising all the capabilities of its true forces. Such condition has caused the majority of the distinguished university graduates to be keen on just leaving the cesspool! Complete despair! Is there any choice other than leaving? The answer heard from most of those already left or on the waiting list is: practically not! just to stay and give up; what all those staying seem to be carrying on. This seems fair in view of personal welfare.
On the other hand there are the benefits gained by the hosting country. It is undeniable that brain force is the major and most influential inventory in any progressive society. So while the origin nations are brain-drained, the target countries already rich in brain, receive more. While the target country pays nothing to train the brains, it may even charge to grant entrance permit. This causes the gap between north and south keeps widening.
What is the solution? As long as the process runs as now, there could be no promising future. I think the only hope is twofold. First is on the side of the elites; unless there is no resistance, noting will improve. I think there is an alternative to leave: to stay and resist not give-up. Helping to make a difference in a non-developed part of the world is much worthier than helping a developed country to develop more. I accept this seems unaffordable, even to me! On the side of developed world, I think they should facilitate rather than intensify the provisions for the young generations to visit, work and study in their countries, yet at the same time motivate them to return to their native countries and help in making progress. Until moving abroad is a sheer wish for the youth in countries like us, harder immigration provisions will only harden the situation.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: