26 January, 2011

Eccentricities of a nightingale

ديشب تله تئاتر Eccentricities of a nightingale نوشته تنسي ويليامز (Tennessee Williams) را از كانال يوناني BOYAH تماشا كردم كه حدس مي زنم در دهه 1950 يا 1960 ساخته شده بود [تحقيق: سال 1976].

اين كانال يوناني كه به نظر دولتي مي رسد در اغلب اوقات روز جلسات پارلمان يونان را پخش مي كند اما از دم غروب تا نيمه شب (به وقت ما) برنامه هاي مختلف ديگر نمايش مي دهد. اين برنامه ها شامل فيلمهاي مستند طبيعي يا تاريخي يا علمي، گزارش از موزه ها و مراسم هنري، كنسرتهاي موسيقي كلاسيك، اپرا و رقصهاي مدرن يا كلاسيك و بالاخره بعضي روزها در آخر شب يك تله تئاتر يا فيلم سينمايي است. برنامه هاي مستند اغلب مواقع به زبان انگليسي و با زيرنويس يوناني پخش مي شوند.

نكته اساسي و جالب براي من اين است كه آن تله تئاترها يا فيلمهاي سينمايي تقريبا بدون استثنا در زمره آثار كلاسيك و قديمي سينما هستند كه از يك سو شيفته آنها هستم و از سوي ديگر دسترسي به آنها تقريبا غيرممكن است. آثاري مربوط به سه يا چهار دهه قبل و يا حتي قديمي تر. و خوشبختانه اينها اغلب به زبان اصلي انگليسي و با زيرنويس يوناني نمايش داده مي شوند. يكي ديگر از برنامه هاي ديدني و جالب اين كانال، كليپهايي ست كه به صورت ميان پرده پخش مي شوند و موضوعات بشردوستانه دارند مثل پيامهايي ويديويي راجع به يونيسف (UNICEF) يا تقبيح خشونت اجتماعي يا خانوادگي يا تشويق همياري در رفع فقر يا گرسنگي در جهان و غيره. در كل اينچنين برنامه هايي در كانالهاي ديگر كمتر به چشمم خورده تا الان.

خوب، برگرديم به موضوع اصلي. اول اينكه نمي دانم عنوان Eccentricities of a nightingale را به فارسي چه بايد ترجمه كرد كه هم گويا باشد و هم معنادار. مثلا "بلبل خارج خوان" يا "رفتار نامتعارف يك بلبل" يا "بلبل غريب". براستي اين عنوان در انگليسي بسيار رسا و گوياست و با مضمون نمايشنامه، انطباق كامل دارد: داستان زني كه صدايي خوش اما شخصيت و رفتاري نامتعارف و متفاوت با عرف جاري در جامعه دارد. شايد بهتر باشد بگويم: "بلبل متفاوت".

دوم اينكه آدم وقتي فرصت ديدن چنين تئاترهايي را در اين سطح عالي از نظر متن و بازي و ساخت پيدا مي كند، تازه ارزش و معناي حقيقي تئاتر را مي فهمد و اينكه تئاتر ملي ما چقدر با دنياي غرب فاصله دارد. بازي بازيگران عاليست. خانم بريث دانر (Blythe Danner) در نقش "الما" كه ايشان را تا قبل از اين نمي شناختم اما كار او بسيار درخشان است. نقش مرد مقابل او "جاني" را فرانك لانگلا (Frank Langella) ايفا مي كند كه او را قبل از اين يكبار در فيلم كمدي "دوازده صندلي" مل بروكس ديده بودم.

"الما" دوشيزه جوانيست با طرز فكر و انديشه متفاوت با همگنان خود. روشنفكر است. مادري دارد كه دچار ناراحتي روانيست و پدري كه اندرزگوست. در محفلي از دوستان نزديك، به خواندن آثار شاعران و نويسندگان مي پردازند. والدين و اطرافيان او را متفاوت (eccentric) مي شمارند. او دوستي دارد كه با هم علايق و افكار مشترك بسيار دارند اما پيشنهاد ازدواج او را صادقانه رد مي كند چرا كه عاشق او نيست. به او مي گويد:

…we have no desire for each other. I want more…

"الما" از كودكي دلباخته "جاني" پسر همسايه بوده است. "جاني" اكنون از دانشگاه جانز هاپكينز با درجه عالي فارغ التحصيل شده و به عنوان يك پزشك مراجعت مي كند. در حالي كه مادر "جاني" مخالف است، "الما" مي كوشد "جاني" را بسوي خود جذب كند. او را به محفل دوستان خود دعوت مي كند. "جاني"، "الما" را به سينما دعوت مي كند تا به ديدن فيلمي از "مري پيكفورد" بروند. در حالي كه تابستان قبل، پيشنهاد "جاني" را رد كرده است، "الما" به "جاني" مي گويد كه اگر چه متفاوت محسوب مي شود اما آنقدر متفاوت نيست كه از عشق بي نياز باشد و عشق خود را به او ابراز مي كند اما "جاني" در عين حال كه "الما" را تحسين مي كند، پيشنهاد عشق او را رد مي كند. اما "الما" مصمم است از عشق خود كام بگيرد اگرچه يكبار براي هميشه…

22 January, 2011

ماليه همايوني

بعد از اينكه ماليات ناحقي به دلايلي از طرف اداره ماليات بر من بسته شد، به اين فكر افتادم تا به قانون ماليات مراجعه كنم بلكه بتوانم از حق خودم دفاع كنم. پس كتابي تحت عنوان مجموعه قوانين و مقررات مالياتهاي مستقيم خريدم و شروع كردم به مرور آن.

در همان ابتداي كتاب به نكته جالبي برخورد كردم. باب اول كتاب به تعريف اشخاص مشمول ماليات مي پردازد و دو ماده و سه تبصره دارد.

ماده اول، فهرست اشخاص مشمول در ماليات را بيان مي كند و ماده دوم فهرست دستگاههاي دولتي كه مشمول قانون مالياتهاي مستقيم نمي شوند.

اما نكته جالب به تبصره سوم ماده دوم برمي گردد كه مي گويد: "معافيت مالياتي اين ماده براي مواردي كه از طرف حضرت امام خميني (ره) يا مقام معظم رهبري داراي مجوز مي باشند براساس نظر مقام معظم رهبري است".

يكي از مهمترين قوانين مملكت حاوي نام دو شخص خاص است و صرفا براساس نظر اين دو تا آدم كه تازه يكي از آنها هم زنده نيست، منتفي مي شود. يك لحظه ديوانه شدم. آخر اين چه قانونيست كه به همين سادگي قابل نقض است. براساس نظر دو تا آدم. كه به هر كي ميلشان اراده كرد بذل و بخشش كنند. اقلا مجوز خاص از طرف يك مجلسي، يك شورايي، يك ارگاني، يك چيزي، باز يك حرفي. اما اينكه آقايان بتوانند چنين قانوني را براحتي دور بزنند واقعا آدم هاج و واج مي ماند. اين هم از قانون اساسي ما.

جهت اطلاع، اصل قانون در 3/12/1366 تصويب شده اما دوبار اصلاحاتي (!!!؟؟؟) در آن اعمال شده، يكي در مورخ 7/2/1371 و ديگري در مورخ 27/11/1380. قطعا اين تبصره بي بديل هم جزو همين اصلاحات بوده است. مرحبا!

11 January, 2011

عدالت علی

نمردیم و عدالت علی را هم خوب خوب درک کردیم.

نسرین ستوده را محکوم کرده اند به 11 سال حبس و 20 سال محرومیت از وکالت و 20 سال ممنوعیت از خروج از کشور. من مانده ام که در پرونده این وکیل دعاوی چه جرمی تراشیده اند و چه جوری و با چه رابطه ای از آن جرمها رسیده اند به این حکمهای بدیع و به یادماندنی.

این دستگاه دادگستر لاریجانی هم دیگر بوی تعفن اش عالم گیر شده.

دنیا همینطور نمی ماند. باشید تا عاقبت خود را ببینید.

الحکم یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم.

07 January, 2011

به بهانه مرگ علیرضا پهلوی

هر مرگی دردناک است و مرگ انسان دردناکتر و وقتی کسی خودکشی می کند، آدمی سایه سنگین مرگ را چه ناخواسته و چه خودخواسته بیشتر بر دوش خود احساس می کند. یک لحظه به این فکر می کند که اصلا برای چه زنده است. خود را به جای طرف می گذارد و در ذهن خود علت انتحار او را جویا می شود و شاید از خود بپرسد اگر به جای او بود همین کار را می کرد یا نه. تلخ است. تلخ. آنقدر که هیچ شکری احساس تلخی آن را پاک نمی کند به جز زمان و فراموشی.

آدم به حال شاه بدبخت غصه می خورد. چه سرنوشت تلخی گریبان او و خاندانش را گرفت. پدرش گرفتار تبعید شد. خود او هم در حال بیماری وخیم آواره و بیوطن شد. دختر جوانش چند سال پیش و اکنون پسر کوچکش اینگونه تلخ و غریبانه می میرند. مگر او چه کرده بود که این سرنوشت تلخ برای او و خاندانش رقم خورد. به نسبت همه حاکمان تاریخ ایران، کارهای خوب او و پدرش اگر بیشتر نبوده، بیگمان کمتر نیست.

یاد شعر "روی جاده نمناک" مهدی اخوان ثالث افتادم در رثای دردانه ادبیات معاصر فارسی صادق هدایت:

اگرچه حالیا دیرست کان بی کاروان کولی

از این دشت غبارآلود کوچیده ست

و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست

هنوز از خویش می پرسم گاه:

آه

چه می دیده ست آن غمناک روی جاده نمناک؟

***

زنی گم کرده بوئی آشنا، و آزار دلخواهی؟

سگی ناگاه دیگربار

وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او

چنان چون پار یا پیرار؟

سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟

اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر

بتلخی باخته دار و ندار زندگی را در قماری سرخ؟

و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش

هزاران قطره خون بر خاک روی جاده نمناک؟

چه نجوا داشته با خویش؟

پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده سودازده، کافکا؟

_(درفش قهر،

نمای انتقام ذلت عرق یهودی از نظام دهر،

لجن در لج، لج اندر خون و خون در زهر.)_

همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟

درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصیانی اعصار

ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟

چه نقشی می زده ست آن خوب

به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟

به شوق و شور یا حسرت؟

دگر بر خاک یا افلاک روی جاده نمناک؟

دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه

مگر آن نازنین عیار وش لوطی

شکایت می کند زآن عشق نافرجام دیرینه،

وز او پنهان، یخاطر می سپارد گفته اش طوطی؟

کدامسن شهسوار باستان می تاخته چالاک

فکنده صید بر فتراک روی جاده نمناک؟

***

هزاران سایه جنبد باغ را چون باد برخیزد

گهی چونان گهی چونین

که می داند چه می دیده ست آن غمگین؟

دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست.

و طرف دامن از این خاک برچیده ست،

ولی من نیک می دانم،

چو نقش روز روشن بر جبین غیب می خوانم،

که او هر نقش می بسته ست، یا هر روز جلوه می دیده ست،

نمی دیده ست چون خود پاک روی جاده نمناک.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: