07 January, 2011

به بهانه مرگ علیرضا پهلوی

هر مرگی دردناک است و مرگ انسان دردناکتر و وقتی کسی خودکشی می کند، آدمی سایه سنگین مرگ را چه ناخواسته و چه خودخواسته بیشتر بر دوش خود احساس می کند. یک لحظه به این فکر می کند که اصلا برای چه زنده است. خود را به جای طرف می گذارد و در ذهن خود علت انتحار او را جویا می شود و شاید از خود بپرسد اگر به جای او بود همین کار را می کرد یا نه. تلخ است. تلخ. آنقدر که هیچ شکری احساس تلخی آن را پاک نمی کند به جز زمان و فراموشی.

آدم به حال شاه بدبخت غصه می خورد. چه سرنوشت تلخی گریبان او و خاندانش را گرفت. پدرش گرفتار تبعید شد. خود او هم در حال بیماری وخیم آواره و بیوطن شد. دختر جوانش چند سال پیش و اکنون پسر کوچکش اینگونه تلخ و غریبانه می میرند. مگر او چه کرده بود که این سرنوشت تلخ برای او و خاندانش رقم خورد. به نسبت همه حاکمان تاریخ ایران، کارهای خوب او و پدرش اگر بیشتر نبوده، بیگمان کمتر نیست.

یاد شعر "روی جاده نمناک" مهدی اخوان ثالث افتادم در رثای دردانه ادبیات معاصر فارسی صادق هدایت:

اگرچه حالیا دیرست کان بی کاروان کولی

از این دشت غبارآلود کوچیده ست

و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست

هنوز از خویش می پرسم گاه:

آه

چه می دیده ست آن غمناک روی جاده نمناک؟

***

زنی گم کرده بوئی آشنا، و آزار دلخواهی؟

سگی ناگاه دیگربار

وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او

چنان چون پار یا پیرار؟

سیه روزی خزیده در حصاری سرخ؟

اسیری از عبث بیزار و سیر از عمر

بتلخی باخته دار و ندار زندگی را در قماری سرخ؟

و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در زیرش

هزاران قطره خون بر خاک روی جاده نمناک؟

چه نجوا داشته با خویش؟

پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده سودازده، کافکا؟

_(درفش قهر،

نمای انتقام ذلت عرق یهودی از نظام دهر،

لجن در لج، لج اندر خون و خون در زهر.)_

همه خشم و همه نفرین، همه درد و همه دشنام؟

درود دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصیانی اعصار

ابر رند همه آفاق، مست راستین خیام؟

چه نقشی می زده ست آن خوب

به مهر و مردمی یا خشم یا نفرت؟

به شوق و شور یا حسرت؟

دگر بر خاک یا افلاک روی جاده نمناک؟

دگر ره مانده تنها با غمش در پیش آیینه

مگر آن نازنین عیار وش لوطی

شکایت می کند زآن عشق نافرجام دیرینه،

وز او پنهان، یخاطر می سپارد گفته اش طوطی؟

کدامسن شهسوار باستان می تاخته چالاک

فکنده صید بر فتراک روی جاده نمناک؟

***

هزاران سایه جنبد باغ را چون باد برخیزد

گهی چونان گهی چونین

که می داند چه می دیده ست آن غمگین؟

دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست.

و طرف دامن از این خاک برچیده ست،

ولی من نیک می دانم،

چو نقش روز روشن بر جبین غیب می خوانم،

که او هر نقش می بسته ست، یا هر روز جلوه می دیده ست،

نمی دیده ست چون خود پاک روی جاده نمناک.

5 Comments:

At 5:13 pm , Anonymous هانیه said...

سرنوشت تلخ؟پهلوی؟
متوجهی چی میگی؟
والا ما که سرنوشت تلخی تو خاندان پهلوی ندیدیم!
توی کتاب بازیگران عصر پهلوی نوشته خسرو معتضد جلد آخر(صفحه شو متاسفانه یادم رفته)
نوشته که خاندان پهلوی(به خصوص شمس پهلوی)هنگام فرار از ایران قریب به 600 چمدان پر از جواهرات-که سرمایه ملی همه ایرانیا بودن-دزدیدن وهمراه خودشون بردن.(اگر از ملکهای بینهابتشون که از پول مردم نادون خرفت ایران وفروختن ثروتهای ملی تو خارج داشتن بگذریم)اوناالانم که به قول یکی مث تو بدبخت شدن! دارن کیفشونو میکنن با پول مردم ابله نفهم......
پسرش خودکشی کرده؟خب بکنه!
مریض شده بود؟خب به درک!!!
چند نفر از مردم بدبخت پایین دست ایران این طوری خود کشی میکنن ویا مریض میشن؟
یکی مثل تو هست که سنگشونو به سینه بزنه؟
اونا خونشون از بقیه رنگین تره؟(البته کثیف تر وبی اصل ونسب تر هست ولی رنگین تر نه!)
بعدشم،شما اگه چار تا کتاب تاریخی بخونی دچار همچین توهماتی نمیشی....
برادر من،بابات خوب ننت خوب،این چه وضع شهید نماییه؟
خودتم نمیدونی پهلوی ها چیکار کردن(نمیگم الان خیلی اوضاع خوبه ها شخصا ....تو دهن همه الانیا!)
واااااقعا دوس دارم هرچی درباره این بی اصل ونسب ها خوندم برات بگم که حداقل از توهم دربیای ولی واقعا نمیشه(البته اگه دوست داشته باشی بعدها میذارم)
ببخشید که لحنم تند بود چون واقعا خونم رو با این شهید نمایی ات جوش آوردی ولی از من به تو نصیحت:
سنگ یه مشت مفت خور بالاسری مونو به سینه نزن(حالا میخواد خامنه ای قاتل باشه یا این
به خدا برا قاجار انقدر خودتو میکشتی ناراحت نمیشدم،اونا حداقل اصل ونسبشون به قراقویونلو های قفقاز میرسید......)

 
At 5:15 pm , Anonymous هانیه said...

راستی،از شعر ماث هم خیلی خوشم اومد....
عاشق صادق هدایتم....

 
At 6:38 pm , Blogger Iraj said...

هانیه خانم عزیز
تعجب نمی کنم از این طرز احساس و نظرات شما وقتی مرجع تان برای قضاوت درباره تاریخ، نوشته های کسی مثل خسرو معتضد باشد.
اما شگفت زده می شوم وقتی می بینم از نوشته کوتاه و ساده من چه قضاوتهایی درباره من کرده اید. لحن تند که چه عرض کنم. انبوهی از تهمتها و توهینها نسبت به من و مردم این سرزمین.
بماند. آنچه من نوشتم تنها بیان احساس یک انسان بود نسبت به مرگ یک انسان. همین. و اینکه ارج هیچ آدمی به اصل و نسبش نیست.

 
At 5:51 pm , Anonymous هانیه said...

راس میگی منم خدایی خیلی خشن بودم آخه واقعا حرص خوردم سر اینکه چرا باید دلمون واسه همچین کسایی بسوزه....
ببخشید !
بخشیدین؟
:دی
اگه کامنت قبلیام توهین به شما توش بود پس میگیرم!
:دی

 
At 5:53 pm , Anonymous هانیه said...

ولی خدایی قبول کن که ارج آدمی اگه به اصل ونسب نباشه بی تاثیر هم در اون نیس چون مثلا یه آدم با صل ونسب برای خوب موندن اسم نسبش هم که شده کارهای بد کمتر انجام میده یا حداقل در خفا....

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: