30 September, 2007

بخشی از شعر کاروان هوشنگ ابتهاج

ديرست گاليا
در گوش من فسانه دلدادگي مخوان
ديگر ز من ترانه شوريدگي مخواه

ديرست گاليا ! به ره افتاد كاروان

عشق من و تو ؟ ... آه
اين هم حكايتي است.
اما در اين زمانه كه درمانده هر كسي
از بهر نان شب ،
ديگر براي عشق و حكايت مجال نيست.

شاد و شكفته در شب جشن تولدت
تو بيست شمع خواهي افروخت تابناك
امشب ولي هزار دختر همسال تو
خوابيده اند گرسنه و لخت ، روي خاك

زيباست رقص و ناز سرانگشت هاي تو
بر پرده هاي ساز
اما هزار دختر بافنده اين زمان
با چرك و خون زخم سرانگشتهايشان
جان مي كنند در قفس تنگ كارگاه
از بهر دستمزد حقيري كه بيش از آن
پرتاب مي كني تو به دامان يك گدا.

... اينجا به خاك خفته هزار آرزوي پاك
اينجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار كودك شيرين بي گناه
چشم هزار دختر بيمار ناتوان

ديرست گاليا !
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نيست .

هر چيز رنگ آتش و خون دارد اين زمان
هنگامه رهايي لب ها و دست هاست
عصيان زندگي است .

هوشنگ ابتهاج ( ه.ا.سايه )
بخشي از شعر كاروان ، از كتاب شبگير
تهران ، اسفند 1331

26 September, 2007

Myanmar versus Iran

I think the situation in Myanmar is much like that in Iran; a military rule there and a religious clerical rule here. Both are totalitarian regimes. As I read a little earlier about the history of Myanmar, it seems that it has a long historical and cultural background relative to the neighbouring Southeast Asian countries. For example they have a relatively long history of central governments; they soon embraced Buddhism and there are many historical temples all around the country; before being dominated by British colonists they resisted for many years; In 1961, the Burma's Permanent Representative to the United Nations was elected Secretary-General of the United Nations and served for ten years.
By the way it seems that there has been a long dispute for development in Myanmar. They have tried and failed several times and it seems to be much thirst and will for freedom and welfare amongst Burmese nation as there is in Iran; they have paid many lives in this regard, for instance the well-known 8888 student unrest. Since a few days ago, Buddhist monks have started a widespread pro-democracy protest against military government. I think this is a great chance for Burmese nation versus Iranians. The monks are much popular in Myanmar and while they are leading the protest against government, the militants can not confront them as they are frightened of the supporting lay people.
In Iran, vice-versa, the power is in the dirty hands of corrupt clergymen. Most Iranians are somehow religious; religious believes amongst us are not rather radical but virtually softened by Persian old cultural heritage. At the same time we are really keen for freedom and development.
Since establishment of the religious government, it has constantly misused the nation's religious believes and their respect for clergies as a mean to continue tyranny, oppression, corruption and plundering national resources. Even they have created an independent military force in parallel to the national army which they call the Revolutionary Guards. This is actually not an army to defend the country but to guard the government itself. It is a network of forces distributed all over the country to repress any opposition.
Therefore I think now there is a significant opportunity for the Burmese people to stand for their rights; an opportunity we, the Iranians, can not enjoy of. They should not be frightened by threats of military crackdown.
Good luck for all Burmese! I hope you will succeed and I hope your victory will give us enough encourage and confidence to stand for our rights.

16 September, 2007

ترانه مادر

آلبوم دیوار – پینک فلوید

مادر، گمان می کنی آنها بمب را خواهند انداخت؟

مادر، گمان می کنی آنها این ترانه را خواهند پسندید؟

مادر، گمان می کنی آنها جسارتم را خرد خواهند کرد؟

مادر، نمی دانم دیوار را بسازم یا نه؟

مادر، نمی دانم نامزد ریاست جمهور بشوم یا نه؟

مادر، نمی دانم حرف دولت را باور کنم یا نه؟

مادر، آنها مرا به جوخه آتش نخواهند سپرد؟

مادر، براستی رو به مرگ می روم؟

آرام باش کودکم، گریه نکن کودکم.

مادر همه رؤیاهایت را با حقیقت پیوند خواهد داد.

مادر همه دلواپسی‌هایت را خواهد زدود.

مادر ترا زیر پر و بال خود خواهد گرفت.

ترا اجازه پرواز نخواهد داد اما شاید بگذارد آواز بخوانی.

مادر کودکش را گرم و راحت نگاه خواهد داشت.

مادر حتما ترا در ساختن دیوار یاری خواهد کرد.

مادر، گمان می کنی او برازنده من هست؟

مادر، گمان می کنی او برای من خطرناک نیست؟

مادر، او پسرک‌ات را از تو جدا نخواهد کرد؟

مادر، او قلب مرا نخواهد شکست؟

آرام باش کودکم، گریه نکن کودکم.

مادر همه دوستان دخترت را برایت خواهد آزمود.

مادر نخواهد گذاشت هر آشغالی با تو انس گیرد.

مادر بیدار خواهد ماند تا تو بازگردی.

مادر همیشه خواهد فهمید تو کجا رفته بودی.

مادر کودکش را تندرست و پاکیزه نگاه خواهد داشت.

تو همیشه کودک من خواهی بود.

مادر، لازم بود اینقدر بلند باشد؟

متن انگلیسی:

http://www.completealbumlyrics.com/lyric/30457/Pink+Floyd+-+Mother.html

11 September, 2007

ادای شهادت پتره یس درباره عراق

دیشب جلسه ادای شهادت فرمانده نیروهای امریکایی و سفیر امریکا در عراق در برابر کنگره برگزار شد و در آن دیوید پتره یس ادعا کرد ظرف سه ماه گذشته و بدنبال افزایش شمار سربازان امریکایی در عراق خشونت در عراق کمتر شده و آمار تلفات پایین آمده است.

آخر کدام خری این حرف ایشان را باور می کند؛ در دیزی باز است، حیای گربه کجا رفته؟ شهادت! واقعاً حالم از این دنیای کثیف و لجن سیاست به هم می خورد. خاندان و بوش و اذنابشان براستی در این دهه گذشته چنان گندی به دنیا زده اند که آن سرش ناپیداست. بخاطر یک حمله تروریستی که هرچند بی سابقه اما محدود و متمرکز بود و آن هم توسط کسانی انجام شده بود که خود امریکایی بودند، دیوانه وار و مثل قرون وسطی لشکرکشی کردند به خاور میانه و به یک کشور مستقل که تنها براساس گزارشهای اطلاعاتی مقر القاعده شناخته می شد حمله کردند. افغانستان را موشکباران کردند و طالبان را برانداختند و یک حکومت افغانی-امریکایی را به جای آن نشاندند اما القاعده چه شد؟ به نظر نمی رسد ضعیفتر شده باشد. البته این را هم باید کفت که تمام تصور ما از القاعده و رهبر افسانه ای آن محصول همان دستگاه خبری و اطلاعرسانی امریکایی ست که چه بسا اساساً وجود خارجی نداشته باشد. براستی آیا برای نابودی القاعده به افغانستان حمله شد؟

و حالا وضع در عراق؛ شروع جنگ بدون توجیه کافی و به بهانه واهی؛ ادامه جنگ (راستی با کی؟ صدام که مدتهاست گوربه گور شده) به طرزی مسخره و احمقانه که بیشتر به یک سلاخ خانه و قتل گاه می ماند تا جنگ معنادار؛ و اکنون انکار همان چیزهایی که جلوی چشم ما و همه جهانیان روزانه در عراق روی می دهد آن هم در روز روشن و پرنور تابستانی.

آمدند و در عراق حکومتی را برپایه تفرقه انگیزانه ترین موضوع ممکن در جهان بشری یعنی مذهب پایه گذاری کردند. تقسیم قدرت براساس درصد جمعیت فرقه های مذهبی! چطور ممکن است چنین کاری به تفرقه وسیع و این جنگ داخلی وحشتناک منجر نشود؟ این راه حل هوشمندانه (!؟) از کدام عقل ناقص امریکایی در این کشوری که خود را سرور دنیا می داند تراوش کرده است؟ لابد عقل سرکار دوشیزه رایس!

آه که دیگر دلم از این همه تعفن آشوب می شود. لعنت بر شما! لعنت بر شما قدرتمداران!

01 September, 2007

خودسانسوری فرهیختگان

چندی ست برنامه ای زنده تحت عنوان سیمای چهار از شبکه چهار پخش می شود و در آن مجری برنامه (دکتر بهرام کلهرنیا) با صاحبنظران و سازندگان برنامه های تلویزیونی به گفتگو و نقد برنامه ها می نشیند. در چند قسمتی که شاهد آن بوده ام به واقع افراد توانا و شایسته ای میهمان برنامه بوده اند که به خودی خود تحسین مرا برمی انگیزد مانند محمدرضا جعفری، طراح و سازنده برنامه فاخر و زیبای آوای ایرانی و اکبر زنجانپور بازیگر و کارگردان توانای تئاتر و تله تئاتر.

دیشب صدرالدین شجره گوینده صاحب سبک و گرانقدر رادیو و تلویزیون البته تحت عنوان مدرس دانشکده صدا و سیما میهمان برنامه بود و موضوع گفتگو فن بیان و زبان در تلویزیون. در جایی سخن از کلام عامیانه و کوچه بازاری شد. صدرالدین شجره در توضیح تفاوت زبان کوچه یا عامیانه با زبان سبک و بی مغز و پرغلط رایج در تلویزیون به نویسندگان معاصری اشارت کرد مانند عمران صلاحی و رضا شاپوری. مثالی که آورد که قطعاتی از شعر پریای احمد شاملو بود اما تنها نامی که بر زبان نیاورد نام شاملو بود.

تردید ندارم که او در آن لحظه درباره ذکر یا عدم ذکر نام شاملو با خود اندیشیده است و ناگزیر به این نتیجه رسیده که نگوید و این یعنی خودسانسوری آشکار یک فرهیخته.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: