23 August, 2009

Foreign Reaction to State Crime in Iran

Reza, one among many victims of torture and s.e.x.u.a.l abuse by government forces has spoken out of how he and others were brutally raped to death by Basiji militias, police officers and even the judiciary officers, to British TIME newspaper http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/middle_east/article6805885.ece

I see everybody expresses sorrow or sympathy toward this ruined boy and those with such terrific unbearable experiences in Iran within the last two months. International organizations made utmost a statement to condemn Iranian government suppression of the peaceful protests.

Would any sympathy make any sense to Reza and many of those that are not even as lucky as Reza to be heard by a reporter?

Sorry. But outside world, governments I mean, has done nothing worth enough, while they well can, to make Iranian government change its behavior. They just think of their own economic interests.

16 August, 2009

Foreign Players in National Teams

25th FIBA Asia Championship is currently being held in Tianjin, China.

One of the most significant issues widely seen and noticed in this sport event is that in most of the teams, a major number of players are not nationals of their respective countries such as Qatar, Lebanon, Jordan, etc.

We see that most of such foreign players not only do not speak the language of their respective countries but also do not live or rehearse there. If so, they could not be considered nationals of those countries by any reasonable means.

In such conditions, such sport events could not be considered as fair competitions between the nations. There should be a difference between club sport and competitions among nations. Obviously only few wealthy countries could buy players and take advantage of them while many others can not. It is far from the true spirit of sport.

I believe no team should have such merits because it is a sort of doping. They inject human bodies into the whole team instead of drugs into the bodies.

I reckon there should be specific and meticulous but non-discriminative rules for taking advantage of foreign players. I am not a sport sociologist but certainly there could be regulations in place to make the conditions fairer. For example, such players shall have got the nationality of and taken residence in a prospective country for a minimum period of time (say 10 years) before joining the national team.

As a native of Iran, I am proud that both teams at the final game of the current tournament, Iran and China, are relying only on their national players.

I sent this writing as a letter to President of FIBA.

05 August, 2009

لباس خواب آقای ابطحی و هذیان های یک استاد دانشگاه معلوم الحال مرفه بی درد

نويسنده: گمنام

در مطالبی که این دفعه می خوانید ، من به بعضی چیزها کاری ندارم ولی به برخی چیزهای دیگر کار دارم :

1 – کاری ندارم که چه کسی جاسوس بوده یا نبوده

2 – کاری ندارم که چه کسی برانداز بوده یا نبوده

3 – کاری ندارم که چرا بعضی از بازداشت شدگان در جلسه ی روز شنبه 10 / 5 / 88 بودند و برخی نبودند

4 – کاری ندارم که اعتراف گرفتن از زندانی خوب است یا بد است

5 – کاری ندارم که زندانی اعتراف کرده آدم بهتری است یا زندانی اعتراف نکرده

6 – کاری ندارم که چرا این رسانه ی ملی پر افتخار و مهربان ما که در ظرف 24 ساعت ، ده ها بار " اعترافات " ابطحی و عطریان فر را نشان می دهد ، حاضر نیست به آن ها و امثال آن ها وقتی بیرون اند دو دقیقه وقت بدهد تا " اعتقادات " شان را بگویند ؟

7 – کاری ندارم که چرا شک کردن در درست یا غلط بودن نتیجه ی انتخابات می تواند جرم باشد یا نباید باشد .

8 - کاری هم ندارم که چرا به هفت مورد فوق الاشاره کاری ندارم ، اما به چند تا مورد ذیل الاشاره کمی تا قسمتی کار دارم و نمی توانم کاری نداشته باشم :

1 – من قبول ندارم که قرص روان گردان می تواند ظرف 48 روز ( از روز 23 / 3 / 88 - یعنی فردای روز انتخابات تا روز 10 / 5 88 - یعنی روز نمایش اعترافات آقایان ابطحی و عطریان فر ) از یک سیاستمدار با سابقه مثل عطریان فر ، یک هنر پیشه ی دکلمه چی بسازد که هر چی دیگران خواستند را با آب و تاب بگوید و چارتا هم بذاره روش

اگر چنین قرص هایی باشد و چنین اثراتی داشته باشد که من حداقل برای برخی اساتید و به خصوص برای دانشجویان دانشگاه ها تجویز می کنم . به خدا کلی وقت و هزینه و اعصاب و معصاب هم صرفه جویی می شود . با همه ی احوال فکر کنم آقای عطریان فر و تا حدودی هم آقای ابطحی ، های ( high ) بودند . دیدید عطریان فر چطوری دست ها و سر و گردن و سایر اعضاء بدنش را موقع حرف زدن ( ببخشید ، اعتراف کردن ) تکان تکان می داد ؟ اصلا کار دنیا مثل آب و هواش وارونه و دیوانه شده . من همیشه فکر می کردم متهم یا مجرمی که اعتراف می کند حتما باید با حالتی ناراحت و مغموم و پشیمان و سر افکنده و اخمو حرف بزند و اصولا باید خیلی کم حرف بزند . ولی خدائیش نه ابطحی این طوری بود و نه عطریان فر . خیلی هم اکتیو و پر حرف بودند .

2 - من نمی دانم چه خاصیتی توی هم نشینی با " دوستان " ( به قول آقای عطریان فر ) در سلول های انفرادی اوین با زندان های دیگر هست که چیز هایی را که نخبگان سیاسی این مملکت در طول سی سال نفهمیده اند ، اون داخل حد اکثر ظرف 18 روز می فهمن و فوت آب می شن ( آقای ابطحی گفت من از یک ماه پیش این اعتقادات جدید را پیدا کردم . پس 48 روز منهای یک ماه می شود 18 روز )

3 - من نمی دانم چرا این به قول آقای عطریان فر " دوستان " ، آدم را ، حتی آدم هایی مثل ابطحی و عطریان فر و تاج زاده را ، همین بیرون و پیش از این که با خائنان و جواسیس و اغتشاش گران و براندازان و اصولا خرده فرهنگ مخملی ، دست به یکی کنند و گول بخورند ، روشن نمی کنند و چرا این فرایند روشن کردن و روشن شدن حتما باید توی تنگی و تاریکی و ظلمات سلول انفرادی و پس از مرگ سهراب انجام بشود ؟

4 – من نمی دانم اصلا چرا دولت یا قوه ی قضائیه همه ی آدم های چیز فهم و درست حسابی را که میتوانند آدم هایی مثل عطریان فر و ابطحی را هیجده روزه از این رو به اون رو کنند ( آن هم با کمال محبت و احترام و استدلال ) ماموریت دادند توی زندان ، آن هم توی سلول انفرادی و با اسم ها و هویت های مستعار که آدم ها را ارشاد کنند ؟ مگر همین بیرون چه اشکالی دارد که این " دوستان " بیایند توی دانشگاهی ، استادیومی ، جایی یا مثلا در یک میز گردی ، مناظره ای چیزی در این رسانه ی افتخار انگیز و کاملا بی طرف ملی ، به صورت علنی حرف بزنند و آدم هایی مثل بهزاد نبوی ، تاج زاده ، رمضان زاده ، عطریان فر و ابطحی و حتی کروبی ، موسوی ، خاتمی و حتی حتی هاشمی رفسنجانی را از اشتباه در بیاورند بیرون تا این ها هم نتوانند آدم های عوامی مثل ما را گول بزنند که حالا نفهمیم بالاخره حرف های پیش از انتخابات و 30 سال گذشته ی این حضرات درسته یا حرف ها ی ( ببخشید ، اعترافات ) پس از انتخاباتشان ؟

5 – من نمی دانم چرا این هایی که توی سلول های انفرادی و با بحث با " دوستان " و با کمال محبت و احترام آن ها روشن می شوند و شجاعت بیان اعترافات علنی پیدا می کنند ، همین که پایشان به بیرون از زندان و به خصوص به بیرون از ایران برسد ، مثلا به آلمانی ، فرانسه ای ، آمریکایی جایی ، دو باره تاریک می شوند و یک حرف هایی راجع به همین " دوستان " می زنند که از ترس و وحشت مو به تن آدمی راست می شود . البته کاش یک کمی از این احترامات و محبت ها هم شامل حال بیچاره محسن روح الامینی و امثال او می شد .

6 – توی این هاگیر و واگیر ، ابطحی ناقلا بالاخره یک تیکه ی با حال به معاون دادستان که یک شال مخملی دور گردنش بود انداخت و دق دلی خالی کرد که مرد حسابی ، تو خودت شال مخملی انداختی به ما میگی مخملی ؟

7 – من البته اعتقاد دارم که دادگاه جای کشف حقیقت ، تفکیک و تشخیص و تمیزحق از باطل وگرفتن داد مظلوم از ظالم است و به همین دلیل مثل قرآن و مثل مسجد ( و در کشور های دیگر مثل کلیسا ) حرمت و احترام دارد . به همین دلیل هم هست که در ممالک مترقی حتی قاتلان و جانیان را با لباس رسمی ( در نوع فرنگی آن : کت و شلوار و کراوات و کفش و جوراب غیر اسپورت ) به محکمه می آورند . یادتان هست سر و وضع اسلو بودان میلوسویچ جنایت کار خون خوار مخوف صرب یا همین صدام کذا را در دادگاه ؟ خیال هم نکنید که این قاعده فقط مخصوص آدم های مهم است . نه . هر متهمی را همین طوری به دادگاه می برند .

اما من از غروب شنبه 10 / 5 / 88 ذهنم دائم مشغول این موضوع شده که چرا باید وزیران و وکیلان و انقلابیون و خط امامیون و جبهه رفتگان سابق ( که به هر حال بخشی از تاریخ سی چهل سال اخیر این مملکت اند ) را با لباس خواب و بدون جوراب و با دم پایی پلاستیکی حمام نشان بدهند ؟ این ها که فعلا متهم اند و جرمشان در هیچ دادگاه صالحه ای ثابت نشده . اولا که باید احترامشان را ( که خودشان اعتراف کرده اند که در زندان کاملا نگه داشته شده ) در سالن دادگاه هم نگه دارند . کجای دنیا توی پستو احترام کسی را نگه می دارند ولی جلوی دوربین تلویزیون او را با دم پایی و لباس خواب کهنه نمایش می دهند ؟ ثانیا حتی اگر نمی خواهند به این ها احترام بگذارند ، حد اقل باید به جایی که اسمش دادگاه است احترام کنند . مگر این که ....

یا حق

04 August, 2009

معرفي محمود احمدي نژاد در روزنامه هشت صبح چاپ افغانستان

احمدی‌نژاد پدیده‌ی غریب و همهنگام آشنایی است. رفتار او در چشم بسیار کسان
یادآور برخورد خشن و توهین‌آمیز یک جوانک بسیجی تفنگ به دست در برابر شهروندان
محترمی است که چنان تحقیر می‌شوند که دیگر جهان را نمی‌فهمند. شان اجتماعی‌شان،
ارج فرهنگی‌شان و منش و سلیقه‌ی‌شان لگدکوب می‌شود، به زندگی خصوصی‌شان تجاوز
می‌شود، و دستگاه تبلیغاتی مدام از در و دیوار جار می‌زند که باید شکرگزار
باشند که در کشورشان این «معجزه‌ی هزاره‌ی سوم» رخ داده است. احمدی‌نژاد حاشیه
را بسیج می‌کند تا مرکز قدرت را تقویت کند، مردم مستمند را به دنبال ماشین خود
می‌دواند و آنان می‌دوند، در حالی که به عابران دیگر تنه می‌زنند و هیاهو و گرد
و خاک می‌کنند. محمود احمدی‌نژاد از تبار آن سلاطینی است که مدام در حال جهاد
بوده‌اند. او خزانه‌ی مرکز را تهی می‌کند، تا سرحدات را نه آباد، بلکه از نو
تصرف کند و به حلقه‌ی ارادت درآورد. او مهندس نظام است، اما نه از آن مهندسانی
که در ابتدای حکومت اسلامی در خدمت ملاها درآمدند تا سازندگی کنند و معجزه‌ی
پیوند ایمان و تکنیک را به نمایش بگذارند. در ابتدا تکنیک در خدمت ایمان بود.
در مورد احمدی‌نژاد، ایمان خود امری تکنیکی است. او رمالی است که داکتر-مهندس
شده است. در ذهن او جن و اتوم، معجزه و سانتریفوژ، معراج و موشک در کنار هم
ردیف شده‌اند. احمدی‌نژاد به همه درس می‌دهد. او ختم روزگار است. در مجلس
آخوندی هم درس دین می‌دهد. پیش لوطی هم عنتربازی می‌کند.
احمدی‌نژاد ترکیبی از رذالت و ساده‌لوحی است. او مجموعه‌ای از بدترین خصلت‌های
فرهنگی ما را در خود جمع کرده، به این جهت بسی خودمانی جلوه می‌کند: دروغ
می‌گوید و ای بسا صادقانه. غلو می‌کند، زرنگ است و تصور می‌کند هر جا کم آوردی،
می‌توانی از زرنگی‌ات مایه بگذاری و جبران کنی. در وجود همه‌ی ما قدری
احمدی‌نژاد وجود دارد و درست این آن بخشی است که وقتی با آزردگی از
عقب‌ماند‌گی‌مان حرف می‌زنیم، از آن ابراز نفرت می‌کنیم. اما آن هنگام نیز که
لاف می‌زنیم و خودشیفته‌ایم، باز این وجه احمدی‌نژادی وجود ماست که نمود
می‌یابد. احمدی‌نژاد تحقیر شد‌ه‌ای است که خود تحقیر می‌کند. سرشار از نفرت
است، اما کرامت دارد. به موضوع نفرت اش که می‌نگرد، می‌پندارد مبعوث شده است تا
او را از ضلالت نجات دهد.
احمدی‌نژاد نماینده‌ی سنتی است جهش‌کرده به مدرنیت. او مظهر عقب‌ماندگی مدرن ما
و مدرنیت عقب‌مانده‌ی ماست. او اعلام ورشکستگی فرهنگ است.
احمدی‌نژاد نشان فقدان جدیت ماست. آن زمان که در قم گفت، هاله‌ی نور او را
دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام این حجت را جدی گیرند، عمامه بر زمین کوبند،
سینه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکه‌ای به قصد تبرک به چنگ آورند.

آن زمان که از دستیابی به انرژی هسته‌ای در آشپزخانه سخن گفت، حق بود مكتب ‌ها و
دانشگاه‌ها تعطیل می‌شدند، حق بود بر سر در آموزش و پرورش می‌نوشتند «این
خراب‌شده تا اطلاع ثانوی تعطیل است» و آموزگاران از شرم رو نهان می‌کردند.
احمدی‌نژاد از ماست. طرفداران او نیز همولایتی‌های ما هستند. میان احمدی‌نژاد
با گروهی از رهبران اپوزیسیون فرق چندانی نیست. در روشنفکری ایرانی هم نوعی
احمدی‌نژادیسم وجود دارد، آن جایی که یاوه می‌گوید و در عین غیر جدی بودن، سخت
جدی می‌شود. در وجود چپ افراطی ایران، از دیرباز احمدی‌نژادی رخنه کرده است
منهای مذهب، یا با مذهبی که گفتار و مناسک دیگری دارد. احمدی‌نژاد رضاشاهی است
با تعصب مذهبی، البته رضاشاهی در اوایل کارش.

احمدی‌نژاد نشان‌دهنده‌ی جنبه‌ی «مردمی» جمهوری اسلامی ايران است، جنبه‌ای که
اکثر منتقدان آن نمی‌بینند، زیرا هنوز از انتقاد از دولت به انتقاد از جامعه
نرسیده‌اند و از همدستی‌ها و همسویی‌های دولت و جامعه غافل‌اند. اکنون همه چیز
با تقلب و کودتا توضیح داده می‌شود. تقلبی صورت گرفته، که ابعاد آن را
نمی‌دانیم. برای این که نیروی پوپولیسم فاشیستی دینی را نادیده نگیریم، لازم
است همه‌ی تحلیل‌ها را بر تقلب و کودتا بنا نکنیم. رای احمدی‌نژاد یک میلیون هم
باشد، بایستی ریشه‌ی اجتماعی فاشیسم دینی را جدی بگیریم

بیانیه شماره 10 مهندس میرحسین موسوی در مورد دادگاه گروهی از فعالان نهضت سبز

بسم الله الرحمن الرحیم

می‌گویند فرزندان انقلاب در دادگاهی که دیروز تشکیل شده بود به ارتباط با بیگانه و برنامه‌ریزی برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی اعتراف کرده‌اند. اینجانب در سخنان آنان دقیق شدم و در حقیقت آن چنین چیزی نیافتم، بلکه شنیدم که با ناله‌ای عمیق از سرگذشت دردناک خود در این پنجاه روز می گفتند؛ انسان‌هایی له شده که ممکن بود به هرچیز دیگری هم که به آن الزام شود اقرار کنند به راستی چه چیز دیگری جز داستان رنج‌هایی که کشیده‌اند ممکن است بگویند. می‌گفتند محسن روح‌الامینی حق داشت که شهید شد. می گفتند که اگر 50 روز ایستادگی نکرده بودیم این نمایش هفته‌ها پیش برگزار می‌شد. می‌‌گفتند هرچه را که به آنان می‌گفتند تا گفته باشند که اینها حرف‌های ما نیست.

دندان شکنجه‌گران واعتراف‌گیران دیگر به استخوان مردم رسیده است تا جایی که اینک از میان کسانی قربانی می‌گیرند که خدمات بزرگ به کشور و نظام در کارنامه دارند و به تهدید دیگرانی سرگرمند که در نشو و نمای این نهضت و تاسیس نظام برخاسته‌ از آن برجسته‌ترین نقش‌ها را بر عهده داشته‌اند. آیا کسانی را که آرزوی شهادت در راه نورانی انقلاب اسلامی داشته‌اند به چیزی کمتر از آن تهدید می‌کنید؟ یا پس از به مسلخ بردن جمهوریت نظام، اسلامیت و آبروی آن را هم با این بی‌آبرویی‌ها هدف گرفته‌اید؟ تنها داوری قطعی وجدان بشری از مشاهدة دادگاه‌هایی اینچنین فرمایشی سقوط اخلاقی و بی‌اعتباری صحنه‌گردانان آن است.

صحنه‌هایی که دیدیم و دیدید جز تدارکی ناشیانه برای شروع به کار دولت دهم نیست. از دادگاهی که همه چیزش تقلبی است انتظار دارند عدم وقوع تقلب در انتخابات را اثبات کند. اگر شما اهل تقلب نیستید آن را در رعایت ظواهر اولیه یک دادرسی قضایی به نمایش بگذارید. با دادخواستی سخیف با طرح مطالبی بی‌ربط، با استناد به کتاب‌هایی که به خروار خمیر می‌شوند، با تکیه بر گزارش خبرنگارانی که نامشان را هم کسی نشنیده است و با استناد به اعتراف‌هایی که رنگ شکنجه‌های قرون وسطایی از آن هویداست انتظار دارند ملت را به چه چیز قانع کنند؟ آیا نخوانده‌اند که پیامبر اکرم (ص) فرمود برای کسی که بعد از شکنجه اقرار کند حدی نیست یا کسی که در زندان یا قید و بند باشد و او را تهدید کرده باشند اقراری برای او نیست (الغدیر جلد ششم).

مردم ما با فرزندان خود که دیشب پس از 50 روز بی‌خبری چهرةشان را دیدند احساس همدردی می‌کنند. برادران ما! غمگین نباشید. بدانید که مردم وضعیت شما را درک می‌کنند و می‌دانند که حفظ جان شما واجب‌تر از هر چیز دیگر است. زود خواهد بود که ملت محاکمه مرتکبین این فجایع را شاهد باشد و بازجویان و شکنجه‌گرانی که این‌گونه با جان و آبروی او بازی می‌کنند بشناسد.

وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ

و اگر خداوند مردم را به [سزاى] ستمشان مؤاخذه مى‏کرد جنبنده‏اى بر روى زمین باقى نمى‏گذاشت لیکن [کیفر] آنان را تا وقتى معین بازپس مى‏اندازد و چون اجلشان فرا رسد ساعتى آن را پس و پیش نمى‏توانند افکنند.

میرحسین موسوی


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: