05 August, 2009

لباس خواب آقای ابطحی و هذیان های یک استاد دانشگاه معلوم الحال مرفه بی درد

نويسنده: گمنام

در مطالبی که این دفعه می خوانید ، من به بعضی چیزها کاری ندارم ولی به برخی چیزهای دیگر کار دارم :

1 – کاری ندارم که چه کسی جاسوس بوده یا نبوده

2 – کاری ندارم که چه کسی برانداز بوده یا نبوده

3 – کاری ندارم که چرا بعضی از بازداشت شدگان در جلسه ی روز شنبه 10 / 5 / 88 بودند و برخی نبودند

4 – کاری ندارم که اعتراف گرفتن از زندانی خوب است یا بد است

5 – کاری ندارم که زندانی اعتراف کرده آدم بهتری است یا زندانی اعتراف نکرده

6 – کاری ندارم که چرا این رسانه ی ملی پر افتخار و مهربان ما که در ظرف 24 ساعت ، ده ها بار " اعترافات " ابطحی و عطریان فر را نشان می دهد ، حاضر نیست به آن ها و امثال آن ها وقتی بیرون اند دو دقیقه وقت بدهد تا " اعتقادات " شان را بگویند ؟

7 – کاری ندارم که چرا شک کردن در درست یا غلط بودن نتیجه ی انتخابات می تواند جرم باشد یا نباید باشد .

8 - کاری هم ندارم که چرا به هفت مورد فوق الاشاره کاری ندارم ، اما به چند تا مورد ذیل الاشاره کمی تا قسمتی کار دارم و نمی توانم کاری نداشته باشم :

1 – من قبول ندارم که قرص روان گردان می تواند ظرف 48 روز ( از روز 23 / 3 / 88 - یعنی فردای روز انتخابات تا روز 10 / 5 88 - یعنی روز نمایش اعترافات آقایان ابطحی و عطریان فر ) از یک سیاستمدار با سابقه مثل عطریان فر ، یک هنر پیشه ی دکلمه چی بسازد که هر چی دیگران خواستند را با آب و تاب بگوید و چارتا هم بذاره روش

اگر چنین قرص هایی باشد و چنین اثراتی داشته باشد که من حداقل برای برخی اساتید و به خصوص برای دانشجویان دانشگاه ها تجویز می کنم . به خدا کلی وقت و هزینه و اعصاب و معصاب هم صرفه جویی می شود . با همه ی احوال فکر کنم آقای عطریان فر و تا حدودی هم آقای ابطحی ، های ( high ) بودند . دیدید عطریان فر چطوری دست ها و سر و گردن و سایر اعضاء بدنش را موقع حرف زدن ( ببخشید ، اعتراف کردن ) تکان تکان می داد ؟ اصلا کار دنیا مثل آب و هواش وارونه و دیوانه شده . من همیشه فکر می کردم متهم یا مجرمی که اعتراف می کند حتما باید با حالتی ناراحت و مغموم و پشیمان و سر افکنده و اخمو حرف بزند و اصولا باید خیلی کم حرف بزند . ولی خدائیش نه ابطحی این طوری بود و نه عطریان فر . خیلی هم اکتیو و پر حرف بودند .

2 - من نمی دانم چه خاصیتی توی هم نشینی با " دوستان " ( به قول آقای عطریان فر ) در سلول های انفرادی اوین با زندان های دیگر هست که چیز هایی را که نخبگان سیاسی این مملکت در طول سی سال نفهمیده اند ، اون داخل حد اکثر ظرف 18 روز می فهمن و فوت آب می شن ( آقای ابطحی گفت من از یک ماه پیش این اعتقادات جدید را پیدا کردم . پس 48 روز منهای یک ماه می شود 18 روز )

3 - من نمی دانم چرا این به قول آقای عطریان فر " دوستان " ، آدم را ، حتی آدم هایی مثل ابطحی و عطریان فر و تاج زاده را ، همین بیرون و پیش از این که با خائنان و جواسیس و اغتشاش گران و براندازان و اصولا خرده فرهنگ مخملی ، دست به یکی کنند و گول بخورند ، روشن نمی کنند و چرا این فرایند روشن کردن و روشن شدن حتما باید توی تنگی و تاریکی و ظلمات سلول انفرادی و پس از مرگ سهراب انجام بشود ؟

4 – من نمی دانم اصلا چرا دولت یا قوه ی قضائیه همه ی آدم های چیز فهم و درست حسابی را که میتوانند آدم هایی مثل عطریان فر و ابطحی را هیجده روزه از این رو به اون رو کنند ( آن هم با کمال محبت و احترام و استدلال ) ماموریت دادند توی زندان ، آن هم توی سلول انفرادی و با اسم ها و هویت های مستعار که آدم ها را ارشاد کنند ؟ مگر همین بیرون چه اشکالی دارد که این " دوستان " بیایند توی دانشگاهی ، استادیومی ، جایی یا مثلا در یک میز گردی ، مناظره ای چیزی در این رسانه ی افتخار انگیز و کاملا بی طرف ملی ، به صورت علنی حرف بزنند و آدم هایی مثل بهزاد نبوی ، تاج زاده ، رمضان زاده ، عطریان فر و ابطحی و حتی کروبی ، موسوی ، خاتمی و حتی حتی هاشمی رفسنجانی را از اشتباه در بیاورند بیرون تا این ها هم نتوانند آدم های عوامی مثل ما را گول بزنند که حالا نفهمیم بالاخره حرف های پیش از انتخابات و 30 سال گذشته ی این حضرات درسته یا حرف ها ی ( ببخشید ، اعترافات ) پس از انتخاباتشان ؟

5 – من نمی دانم چرا این هایی که توی سلول های انفرادی و با بحث با " دوستان " و با کمال محبت و احترام آن ها روشن می شوند و شجاعت بیان اعترافات علنی پیدا می کنند ، همین که پایشان به بیرون از زندان و به خصوص به بیرون از ایران برسد ، مثلا به آلمانی ، فرانسه ای ، آمریکایی جایی ، دو باره تاریک می شوند و یک حرف هایی راجع به همین " دوستان " می زنند که از ترس و وحشت مو به تن آدمی راست می شود . البته کاش یک کمی از این احترامات و محبت ها هم شامل حال بیچاره محسن روح الامینی و امثال او می شد .

6 – توی این هاگیر و واگیر ، ابطحی ناقلا بالاخره یک تیکه ی با حال به معاون دادستان که یک شال مخملی دور گردنش بود انداخت و دق دلی خالی کرد که مرد حسابی ، تو خودت شال مخملی انداختی به ما میگی مخملی ؟

7 – من البته اعتقاد دارم که دادگاه جای کشف حقیقت ، تفکیک و تشخیص و تمیزحق از باطل وگرفتن داد مظلوم از ظالم است و به همین دلیل مثل قرآن و مثل مسجد ( و در کشور های دیگر مثل کلیسا ) حرمت و احترام دارد . به همین دلیل هم هست که در ممالک مترقی حتی قاتلان و جانیان را با لباس رسمی ( در نوع فرنگی آن : کت و شلوار و کراوات و کفش و جوراب غیر اسپورت ) به محکمه می آورند . یادتان هست سر و وضع اسلو بودان میلوسویچ جنایت کار خون خوار مخوف صرب یا همین صدام کذا را در دادگاه ؟ خیال هم نکنید که این قاعده فقط مخصوص آدم های مهم است . نه . هر متهمی را همین طوری به دادگاه می برند .

اما من از غروب شنبه 10 / 5 / 88 ذهنم دائم مشغول این موضوع شده که چرا باید وزیران و وکیلان و انقلابیون و خط امامیون و جبهه رفتگان سابق ( که به هر حال بخشی از تاریخ سی چهل سال اخیر این مملکت اند ) را با لباس خواب و بدون جوراب و با دم پایی پلاستیکی حمام نشان بدهند ؟ این ها که فعلا متهم اند و جرمشان در هیچ دادگاه صالحه ای ثابت نشده . اولا که باید احترامشان را ( که خودشان اعتراف کرده اند که در زندان کاملا نگه داشته شده ) در سالن دادگاه هم نگه دارند . کجای دنیا توی پستو احترام کسی را نگه می دارند ولی جلوی دوربین تلویزیون او را با دم پایی و لباس خواب کهنه نمایش می دهند ؟ ثانیا حتی اگر نمی خواهند به این ها احترام بگذارند ، حد اقل باید به جایی که اسمش دادگاه است احترام کنند . مگر این که ....

یا حق

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: