ناخشنودي از حکومت دینی
ترجمه از مقاله اي نوشته فرید ذکریا / نیوزویک، 20 ژوئن 2009
عنوان اصلي:
"Theocracy and its Discontents"
By Fareed Zakaria NEWSWEEK, Published Jun 20, 2009
From the magazine issue dated Jun 29, 2009
ما امروز شاهد سقوط حکومت دینی اسلامی در ایران هستیم. منظور من از این گفته آن نیست که رژیم ایران در حال فروپاشیست. البته چنین احتمالی هست – و البته امیدوارم چنین شود – اما رژیمهای خودکامه ممکن است تا مدت طولانی به حیات خود ادامه دهند. بلکه ما شاهد شکست آن ایدئولوژی هستیم که حکومت ایران بر آن پیریزی شده است. بنیانگذار این حکومت، آیت الله روح الله خمینی، تفسیر ویژه خود را از اسلام سیاسی در مجموعه ای از سخنرانی ها در 1970 مطرح کرد. طبق این تفسیر از اسلام شیعی، فقهای اسلام از قدرت الهی برای حکومت به عنوان نگهبانان جامعه و ولی امر برخوردار هستند نه تنها در امور معنوی بلکه در امور سیاسی. هنگامی که خمینی، جمهوری اسلامی ایران را پایهگذاری کرد، ایده ولایت فقیه در مرکز آن قرار داشت. در هفته گذشته به این ایدئولوژی ضربه سهمگینی وارد شد.
وقتی رهبر کنونی، آیت الله علی خامنه ای، انتخاب محمود احمدی نژاد را «ارزیابی الهی» دانست، در حقیقت از سلاح اصلی ولایت فقیه یعنی تقدس آسمانی بهره گیری کرد. اما این سخن در میان میلیونها ایرانی که معتقدند رأی آنها – یکی از معدود حقوق دنیوی که نظام مذهبی ایران برای آنها قائل شده است - دزدیده شده، خریداری نداشت. طولی نکشید که خامنه ای مجبور شد به ضرورت تحقیق درباره صحت انتخابات تن دهد. شورای نگهبان، متعهد شد ضمن تحقیق، با کاندیداها ملاقات و بخشی از آراء را بازشماری کند. خامنه ای فهمیده است که نظام در معرض خطر قرار گرفته و اکنون موضع خود را سخت تر کرده اما این راهکار اوضاع را بهبود نخواهد بخشد. امروز آشکار شده است که در ایران، مشروعیت حکومت نه از آسمان بلکه از اراده ملت نشأت می گیرد. در طول سه دهه، رژیم ایران قدرت خود را با توسل به مذهب، اعمال و مخالفان خود را منکوب کرده است؛ این روش دیگر کارایی ندارد و ملاها این را بخوبی میدانند. برای میلیونها تن و احتمالا اکثریت جامعه ایرانی، رژیم، مشروعیت خود را از دست داده است.
علت این اتفاق چیست؟ چنین اعتراضاتی پیش از این نیز در ایران رخ داده و در آنها همواره خیابان (street) در مقابل دولت (state) قرار گرفته و معممین همیشه جانب دولت را گرفتهاند. وقتی رئیس جمهور اصلاح طلب، محمد خاتمی در قدرت بود، در جریان قیامهای دانشجویی 1999 و 2003 نشان داد که امکان جانبداری از «خیابان» هم وجود دارد اما در نهایت حفظ نظام را ترجیح داد. خیابان و دولت دوباره در برابر هم قرار گرفته اند؛ تفاوتی که این بار وجود دارد این است که طبقه روحانیت دچار انشقاق شده است. خاتمی و روحانی اصلاح طلب، آیت الله حسینعلی منتظری صریحا از میرحسین موسوی حمایت کردهاند. حتی رئیس مجلس، علی لاریجانی که خود آخوند نیست اما ارتباطات نزدیکی با طبقه روحانیون برجسته دارد، نتایج انتخابات را به دیده شک نگریسته است. گزارش میشود، در پس پرده، رئیس جمهور سابق، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان، یکی دیگر از نهادهای حکومتی، مبارزه ای را علیه احمدی نژاد و حتی احتمالا مقام معظم رهبری به راه انداخته است. اگر روحانیون برجسته، "ارزیابی الهی" خامنه ای را به چالش بکشند و نظر شورای نگهبان را نادرست بدانند، این نشان از ضربه ای مرگبار به مبانی جمهوری اسلامی ایران دارد. این وضعیت مشابه زمانی ست که یکی از مقامات ارشد شوروی سابق در 1980 گفته بود کارل مارکس پیشوای مناسبی در زمینه سیاست اقتصادی نیست.
جمهوری اسلامی ممکن است به حیات خود ادامه دهد اما مشروعیت نخواهد داشت. رژیم مطمئنا در این غائله، غالب خواهد شد؛ در حقیقت این محتملترین نتیجه است. اما چنین نتیجه ای با استفاده شدت عمل حاصل خواهد شد مثلا ممنوعیت هرگونه اعتراض، دستگیر کردن دانشجویان، مجازات رهبران اصلی و خاموش کردن جامعه مدنی. مستقل از اینکه جریان امور چگونه پیش رود- سرکوب یا مصالحه – آشکار است که میلیونها ایرانی ایمان خود را به ایدئولوژی رژیم حاکم از دست خواهند داد. ماندن رژیم در قدرت تنها به روشهایی مشابه اتحاد شوروی در دوره برژنف امکانپذیر خواهد بود یعنی ارعاب نظامی. به گفته رضا اسلان، اندیشمند ایرانی تبار، ایران تبدیل به مصر خواهد شد یعنی رژیمی که در آن اسلحه و نه اندیشه، در پس پرده ای از سیاست، یکپارچگی را حفظ می کند.
جمهوری اسلامی در طول دهه گذشته شاهد از بین رفتن مشروعیت خود بوده است. ابتدا نوبت خاتمی اصلاح طلب بود که با پیروزی قاطع به قدرت برسد و قبل از آنکه توسط شورای نگهبان متوقف شود، دست به یک رشته اصلاحات بزند. آن تجربه، ملاها را واداشت تصمیم تازه ای درباره تنها عنصر دموکراسی که در ایران مجاز دانسته شده یعنی انتخابات نسبتا آزاد، بگیرند. روش کنترلی رژیم آن بود که نامزدهای واجد صلاحیت را خود، تعیین و از یک یا دو نفر از آنها جانبداری کند اما رأی گیری، به شکل واقعی و مخفیانه انجام شود. ولی در انتخابات نمایندگی مجلس در 2004، شورای نگهبان به این نتیجه رسید که روش جاری منجر به نتایج قابل قبول نخواهد شد، لذا 3000 کاندیدا را که شامل تعداد زیادی از نمایندگان دوره قبل مجلس بودند، بدون ذکر دلیل قانع کننده، رد صلاحیت کرد. این بار چون جلب حمایت عمومی باز هم بیشتر مورد تردید بود، رژیم پیشتر رفت و نتایج انتخابات را ظرف دو ساعت اعلام و احمدی نژاد را با اختلاف آرای زیاد بنحوی که جای هیچ شک و شبهه ای باقی نگذارد، به عنوان برنده معرفی کرد. خامنه ای این استراتژی را در خطبه خود در جمعه گذشته فاش کرد؛ او پرسید: "یک اختلاف 11 میلیونی- چگونه تقلب ممکن است؟"
ایالات متحده چطور باید با نسبت به این موضوع در ایران واکنش دهد؟ باید دانست واشنگتن پیش از این واکنش خود را آغاز کرده است. پرزیدنت اوباما به طور علنی و مکرر تمایل خود را نسبت به رابطه با ایران مطرح کرده است و این کار مانع از آن شده که رژیم ایران بتواند بسادگی ادعا کند در مقابل آمریکایی ایستاده که قصد حمله به ایران را دارد. در سالهای قبل، چنین ادعایی قابل قبول بود. جرج بوش مکررا ایران را یک دشمن جدی و بخشی از محور شرارت معرفی کرده بود و اینکه راهکار حمله نظامی را هم مد نظر دارد. اوباما به عکس عمل کرده است. او بوضوح نشان داده که به ایرانیان احترام می گذارد و حاضر است با هر رهبری که مردم ایران به عنوان نماینده خود برگزینند مذاکره کند. در سخنرانی مراسم تحلیف، در تبریک سال نوی ایرانی و سخنرانی قاهره، او تلاش مداومی را به عمل آورده تا نسبت به ایرانیان ابراز احترام و دوستی کند. به همین دلیل است که خامنه ای با خشم بسیار به تبریک سال نوی او واکنش نشان داد. این رفتار، تصویر شیطان بزرگ را که او همواره در سخنان خود ترسیم می کند، تخریب کرد. (البته او مثل هر مصلحتگرای ظالم دیگر، با زیرکی درهای مذاکره با ایالات متحده را باز گذاشت.)
در خطبه نماز جمعه، خامنه ای، دستهای امریکا، اسرائیل و بويژه انگلیس را در پس پرده اعتراضهای خیابانی دانست که تهران را به آشوب کشانده اند؛ اتهامی که مطمئنا از نظر بسیاری از ایرانیان مضحک خواهد بود. اما نه همه: بدگمانی نسبت به دخالت قدرتهای خارجی در عمق وجود هر ایرانی حتی غربزده ترین آنها رسوخ کرده است. این واقعیت که اوباما در واکنش خود بسیار محتاطانه عمل کرده است، کار خامنه ای و احمدی نژاد را برای پنهان شده در پس لوای ملیگرایی دشوار خواهد کرد.
نومحافظه کاران از هم اکنون تخطئه اوباما را به خاطر این رفتار محتاطانه آغاز کرده اند. پال ولفوویتز، معاون دانالد رامسفلد، وزیر دفاع، واکنش کاخ سفید را با سکوت رانلد ریگان زمانی که رژیم فردیناند مارکوس در فیلیپین با اعتراضات خیابانی روبرو شد مقایسه کرده اند. اما این تشبیه، معنادار نیست. مارکوس، عامل امریکا بود؛ او صرفا با حمایت امریکا به قدرت رسیده بود. اعتراض کنندگان خواهان آن بودند که ریگان دست از پشتیبانی مارکوس بردارد و مانع جریان طبیعی امور نشود. اما برعکس، ایران یک کشور مستقل و بشدت ناسیونالیستی با سابقه دخالت انگلیس و امریکا در اقتصاد و سیاست است. انگلیس در 1901 عملا صنعت نفت ایران را تصاحب و امریکا کودتای 1953 را طراحی کرد. مهمترین انتقاد نسبت به شاه ایران این بود که بازیچه دست امریکایی هاست. در اینجا همانند بسیاری از اینگونه کشورها – هند مثال دیگریست – احساسات ضدامپریالیستی بسیار قویست. ایرانیها بخوبی آگاهند این مبارزه متعلق به خود آنهاست و تمایل دارند اینچنین هم باشد.
در واقع مثال مناسبی برای این رفتار، پاسخ محتاطانه جرج بوش پدر به شکافهایی ست که در امپراطوری شوروی ظاهر شده بود. در آن زمان نیز مثل امروز در مقابل اوباما، نومحافظه کاران با خشم بسیار نسبت به بوش واکنش نشان دادند که با صدای بلند از مردمی که تلاش می کردند رژیمهای کمونیستی اروپای شرقی را سرنگون کنند، حمایت نکرده است. اما استدلال بوش این بود که آن وضعیت شکننده بود. احتمال زیادی وجود داشت که رژیمهای حاکم بسرعت به سرکوب معترضان بپردارند و اتحاد شوروی تانکهای خود را روانه آن کشورها کند. دادن بهانه به کمونیستها که شدت عمل به خرج دهند به کسی کمک نخواهد کرد، حداقل به معترضان. روشی که بوش در پیش گرفت، صحیح بود و تاریخ این را ثابت کرد.
اما اوباما حرفی زد که ای کاش نمی زد. ضمن اظهار نظر درباره حوادث ایران، او گفت تفاوت قابل توجهی میان احمدی نژاد و موسوی نمی بیند، زیرا هر دو از سیاستهای کلیدی جمهوری اسلامی از زیاده خواهی های هسته ای گرفته تا حمایت از سازمانهایی مثل حماس و حزب الله، دفاع می کنند. در حقیقت چنین دیدگاهی از سوی عده ای در جناح نومحافظهکار ابراز شده که آشکارا احمدی نژاد را ترجیح می دهند: یک دشمن تهدیدگر، خطرات رژیم را برای جهان آشکارتر خواهد کرد. اما اگر این نظرات تا پیش از انتخابات، درست به نظر می رسید، از این به بعد چنین نیست. امروز موسوی به سمبل تغییر، احساسات ضداحمدی نژاد و حتی خواستهای ضدرژیم تبدیل شده است. او آشکارا از این موقعیت خود آگاه است و از این حمایت استقبال می کند. پیروزی او، ایران متفاوتی را به دنبال خواهد داشت.
حتی در مبارزات انتخاباتی، موسوی چه گفت که سبب برانگیخته شدن خیل عظیم رأی دهندگان شد؟ این که او اقتصاد را بهتر خواهد کرد؟ این که فساد سر به فلک زده است؟ شاید، اما هر چالشگری اینگونه حرفها را می زند اما موسوی حقیقتا ایده های تازه زیادی مطرح نکرد یا آنکه سابقه ای در سالهای اخیر نداشت که چنین ادعاهایی را باورپذیر کند. موضوعی که موسوی پیوسته بر آن تأکید می کرد آن بود که احمدی نژاد کشور را منزوی کرده، سیاست خارجی خصمانه ای را در پیش گرفته و ایران به یک کشور بشدت منفور تبدیل کرده است. برای بسیاری از حامیان او، این مسأله اصلی بود. آنها به دنبال ارتباط بیشتر با دنیا بودند، نه کمتر. تقابل خودسرانه احمدی نژاد با غرب و دم زدن مداوم از سقوط امریکا، به منزله اهانتی به آنان بود که خواهان حضور دوباره در صحنه جهانی بودند.
پرزیدنت اوباما می توانست پس از مشاهده این وقایع، خیلی ساده بگوید، "ایران از سابقه ای درخشان و طولانی به عنوان عضوی فعال از جامعه جهانی و نه منزوی از آن برخوردار است. جهان همواره خواهان ارتباط با ایرانیان بوده است. مشاهده انتخابات و تظاهرات دیدنی و آرام جاری، نشانه آن است که مردم ایران نیز خواستار ارتباط با جهان هستند. ما صدای شما را می شنویم و برایتان آرزوی موفقیت می کنیم." در این صورت، اوباما می توانست با هشیاری ملیگرایی مردم ایران را علیه رژیم برانگیزاند.
اما مسأله اصلی در اینجا نه حرفهای اوباما بلکه حوادثی ست که در ایران جریان دارد. تزلزل جمهوری اسلامی، بازتابهایی در سراسر جهان اسلام خواهد داشت. اگرچه ایران شیعه است و اکثریت جهان اسلام سنی، اما به قدرت رسیدن خمینی به منزله هشداری به همه کشورهای اسلامی بود؛ نشانه ای از اینکه بنیادگرایی اسلامی به یک عامل درخور توجه تبدیل شده است. برخی کشورها مانند عربستان سعودی کوشیدند با این نیرو همراه شوند. بعضی دیگر مثل مصر، آن را با بیرحمی سرکوب کردند. اما همه جا، ایران، سمبل ظهور اسلام سیاسی بود که اگر امروز شکست بخورد، یک موج سی ساله فروخواهد نشست.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home