20 June, 2009

پس از انتخابات دهم

انگشتانم را به زحمت روی صفحه‌کلید جابجا می‌کنم. این چند روز مدام حالم همین بوده؛ گویی عضلاتم از هر قوه‌ای تهی شده‌اند. چه بر سر ما آمده؟ در بهتی عجیب فرو رفته‌ایم. در اوج امید، چنان ضربه‌ای خوردیم که پس از چند روز هنوز گنجشکها دور سرم جیک‌جیک می‌کنند و در گوشهایم زنگی مدام می‌پیچد.

چه پرامید و خوش‌خیال و ساده‌دل بودم آن روز که مطلب «پیش از انتخابات دهم» را می‌نوشتم. اگرچه همه نشانه‌ها حاکی از آمادگی رقیب برای قتل عام ما با تیغه‌‌های پنبه‌ای بود، چه کسی باور می‌کرد تقلب تا این درجه از شدت، صورت واقع پیدا کند. باید اقرار کنم که در آزمون تجزیه وتحلیل خود از جریان انتخابات، مردود شده‌ام. ساده و سطحی نگاه کردم. اما نه! چرا مردود؟ من که منطقی و از روی حساب و کتاب اظهار نظر کردم. گمان ندارم هیچ کس دیگری هم فکر چنین چیزی را می‌کرد. چرا چنین شد؟ بی‌تردید آنچه روی داده، بدبینانه‌ترین و غیرمنطقی‌ترین پدیده‌ای بود که انتظار می‌رفت.

من در تقلب آشکار در اعلام نتایج انتخابات هیچ تردیدی ندارم. حداکثر تقلبی که ما انتظار آن را داشتیم و با توجه به حفره‌های موجود در سازوکار انتخاباتی کنونی ایران امکان آن وجود دارد در حد یک تا دو میلیون و حداکثر سه میلیون رأی بود. پس امید ما بحق این بود که با حضور حداکثری مردم در انتخابات و جلب رأی‌های خاموش، حتی اثر آن چند میلیون تقلب را خنثی خواهد کرد. اما این درصورتی بود که اساسا رأی‌های ریخته شده به صندوقها و رأی‌های خوانده شده ملاک اعلام نتیجه باشد. شخصا فکر می‌کردم در جمهوری اسلامی که اقدامات متعدد مانند نظارت استصوابی شورای نگهبان و گزینش بسیار محدود نامزدهای انتخاباتی و توزیع غیریکنواخت امکانات تبلیغاتی و بالاخره استفاده از ابزار فشار و ارعاب برای هدایت آرای مردم، برای رقم زدن نتیجه انتخابات به کار گرفته می‌شود، دست کم برای اثبات مشروعیت نظام، کاغذهای ریخته شده به صندوقها را، هرچه باشند، ملاک اعلام برنده انتخابات قرار می‌دهند؛ به عبارت دیگر هر کار می‌کنند تا قبل از وارد شدن برگه رأی به درون صندوق می‌کنند. اما حال شاهد هستیم که اقتدارگرایی از این مرحله گذشته و به جایی رسیده که اساسا نتیجه رأی‌گیری با استقلال کامل نسبت به رأی‌های گرفته شده، نوشته یا به عبارتی مهندسی می‌شود. پس مراسم رأی‌گیری صرفا یک نمایش مضحک و مسخره بوده است.

ما باید برای استیفای حق‌مان بایستیم. اما براستی برای احقاق حق زایل شده ملت در مقابل سرکوب بیرحمانه، بی‌تناسب و غیرمنتظره جاری تا کجا می‌توان پیش رفت؟ در همین چند روز گذشته آمار رسمی تلفات به هشت تن رسیده و با توجه به تجربه اینگونه اعداد و ارقام، آمار واقعی احتمالا چندین برابر است. گاه گفته می‌شود، گرفتن حق، هزینه دارد که باید آن را پرداخت. بله! درست است. اما هزینه را باید از جیب خود پرداخت، نه از جیب دیگران یا به اصطلاح از کیسه خلیفه. کسی می‌تواند در دفاع از آزادی و دیگر حقوق مدنی از پرداختن هزینه دم بزند که خود در خط مقدم ایستاده و سینه‌اش را سپر گلوله‌ها کرده باشد نه آنکه در آن سوی آبها در امن و امان یا در این سو اما پشت میز کارش نشسته باشد و مردم بویژه جوانان را به ایستادگی فراخواند.

تلفات جانی از نگاه من به هیچ عنوان قابل هضم نیست. آخر چگونه می‌شود خونی را که ریخت جبران کرد؟ هر اقدامی که به هر نحو، اگرچه ناشی از واکنش بی‌تناسب طرف مقابل باشد، منجر به تلفات شود از نظر من اعتبار ندارد و تحت هیچ شرایطی طاقت تحمل آن را ندارم. واضح است که اعتراض خیابانی کنترل نشده، این فرصت را به طرف مقابل می‌دهد که از آن سوءاستفاده کند. به نظر من سران این اعتراض‌، آقای موسوی و آقای کروبی، باید با علم به این موضوع و با دوراندیشی، اعتراضها را منحصراً به نحوی سازماندهی کنند که از هرگونه تلفات جانی احتراز شود.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: