11 June, 2009

پیش از انتخابات دهم

پنج شنبه. 21 خرداد 1388.
فردا روز انتخابات دهمین دوره ریاست جمهور است و من امروز این را می نویسم تا پس از برگزاری و اعلام نتیجه انتخابات، تجزیه و تحلیل خود را از اتفاقات رویداده و پیش رو، محک بزنم.
پیشتر گفته بودم از اینکه در انتخابات دوره قبلی شرکت نکردم و به همراه دیگرانی مثل خودم که فکر کردیم رأی ندادن بهتر است یا گمان کردیم دادن یا ندادن رأی فرقی ندارد، بنحوی به انتخاب شدن احمدی نژاد کمک کردیم، کور و پشیمانم. کارمان نادرست بود و این دیگر امروز پس از چهار سال ثابت شده است. اکنون دیگر پرواضح است که خیلی فرق دارد چه کسانی زمام امور را در دست داشته باشند، حتی در جمهوری اسلامی، چه این حکومت را بپسندیم، چه نپسندیم؛ به حال همه ما که در این کشور زندگی می کنیم و حتی آنهایی که اینجا نیستند هم؛ چه در کوتاه مدت، در حیات روزمره ما و چه در درازمدت. اگر کسی از ما هنوز به این باور نرسیده باشد، حافظه تاریخی و درک درستی از اوضاع و احوال ندارد یا شاید لجاجت چشمانش را کور کرده باشد. برای فهمیدن این واقعیت لازم نیست انیشتین باشیم.
شاید آن زمان هنوز باور داشتم، که برای اصلاح و بهتر شدن امور راهی به جز دگرگونی نظام جمهوری اسلامی نیست. سرخوردگی پس از دوره خاتمی، ما را به این ذهنیت رسانده بود که راه اصلاحات بدون تغییر رژیم گشوده نخواهد شد. از سویی بخت انقلاب و قیام دوباره مردم را برای دگرگون کردن حکومت نزدیک به صفر دانسته و می دانم. دگر دهه 70-1960 نیست که گفتمان انقلابی جایگاهی در ذهن ملت ایران، بویژه جوانان، همانند دیگر کشورهای جهان داشته باشد. نه مردم چنان روحیاتی دارند و حاضرند چنان هزینه ای را برای دگرگونی بپردازند.
از سوی دیگر، امید عده ای، چه در میان ایرانیان داخل و خارج نشین و چه در میان امریکاییان، همواره تغییر از بیرون یعنی تهاجم خارجی بوده است و این بویژه همزمان با حمله امریکا به عراق به اوج خود رسید بنحوی که گفتگوی وسیعی در افواه عام درگرفته بود. به گمانم عده قلیلی بودند در داخل و خارج که علی رغم درک عواقب تهاجم خارجی، از فرط کینه نسبت به حکومت، حاضر به پرداخت چنان هزینه ای بودند. از دید من اما اینکه کسی بپندارد کشوری چون آمریکا یا اسرائیل پس از حمله برق آسا و سرنگون کردن جمهوری اسلامی، زمام امور را دودستی تقدیم او خواهد کرد و خود باروبنه اش را خواهد بست، خیال باطلی بیش نیست. علاوه براین و نخست، ایران، عراق یا افغانستان نیست که حمله و تصرف آن بسادگی قابل تصور و دسترس پذیر باشد. دوم، گرفتاری نیروهای ائتلاف و در رأس آنها، امریکا، در عراق و افعانستان، آنها به چنان صرافتی انداخت که بیگمان از این پس فکر چنین حملاتی را نخواهند کرد. سوم اینکه طبیعی ست، خارجی تنها در راستای تأمین منافع خود اقدام کند و نه برای تأمین خواستهای داخلی یک ملت دیگر، حال آنکه جمهوری اسلامی چه بسا برای خارجیان از فلسطینی گرفته تا اسرائیلی منفعت دربرداشته و بدیهای آن سهم ملت ما شده است. و چهارم، این کار آنقدر مضرات برای کشور دارد که اگر اوضاع را بدتر نکند، بی تردید بهتر نخواهد کرد. چنین خواستی به آشوب طلبی و دشمنی بیشتر نزدیک است تا به اصلاح طلبی. قولی از من در آن زمان این بود که حتی احمدی نژاد، هر چه باشد از جرج بوش، ایرانی تر است.
پس هر اصلاحی باید از درون و توسط خود ملت و طبعا با استفاده از راهکارهای مسالمت آمیز و بی‌زیان انجام پذیرد. اگرچه نقاط انتقادپذیر و منفی در ساختار نظام جمهوری اسلامی بسیار است، اما خوشبختانه در همین ساختار نیز عناصری وجود داشته و دارد که دست کم مانع از تبدیل شدن آن به دیکتاتوری مطلقه است و این شاید از بخت بلند ما یا حسن نظر طراحان و نویسندگان قانون اساسی بوده است. بر این باورم که طراحان نخستین قانون اساسی هرگز خواهان یک حکومت دیکتاتورمآبانه نبودند. چندگانگی ارکان قدرت و سازوکار اندرکنش آنها در ساختار جمهوری اسلامی، اغلب به عنوان یکی از علل نابسامانی اداره کشور قلمداد می شود. اما امروز به نظر می رسد همین چندگانگی راه کسانی را که بخواهند از قدرت خود سوءاستفاده کنند، تمام قدرت را قبضه کنند یا برای همیشه در قدرت بمانند را تا حدی بسته است. بنابراین با گذشت زمان، جابجایی و دگرگونی منافع و نیز تنوع در خواست و نگاه افراد، بخت اصلاح طلبی همچنان زنده بماند.
نخستین بار این فرصت در خرداد 76 و به دنبال آن ریاست جمهور آقای خاتمی پدید آمد. انتظار عمومی از دولت اصلاحات به دنبال رأی قاطع مردم به خاتمی بسیار بالا بود ولی عدم پیشرفت اساسی در تحقق اهداف اصلاح‌طلبانه، منجر به بروز دلسردی عمومی و روانه شدن سیل انتقادات به رئیس جمهور شد با این استدلال که از خواست عموم در برابر محافظه‌کاران دفاع کافی نکرده و حفظ پایه‌های نظام را بر پیشبرد اصلاحات ترجیح داده است. این دلسردی سبب تحریم انتخابات دور نهم توسط اکثر واجدان شرایط رأی دادن با این توجیه بود که به دلیل موانع ساختاری، اصلاح‌طلبی در چارچوب قانون اساسی کنونی راه به جایی نمی‌برد. بلندگوهای فارسی‌زبان برون‌مرز هم صدالبته این رویه را با آب و تاب تبلیغ می‌کرد. تحریم انتخابات بسادگی زمینه را برای پیروزی احمدی‌نژاد فراهم کرد و چندی نگذشت که با ابراز وجود مکرر و پرطمطراق وی، بسیاری گفتند احمدی‌نژاد جوهر اصلی نظام را نمایان کرده و افراط او بتدریج فاتحه نظام را خواهد خواند. اما همه اکنون شاهدند عملکرد چهارساله وی نه تنها به حساب نظام نوشته نمی‌شود بلکه او در راستای خواندن فاتحه بر قبر کشور حرکت می‌کند.
اشتباه کردیم؛ پرتوقع بودیم و راه را درست نشناختیم. امروز تفاوت مشارکت با تحریم و تفاوت خاتمی با احمدی‌نژاد اظهرمن‌الشمس است. قدر خاتمی را به جای خود نشناختیم اما امروز باید شناخته باشیم. شاید او آنقدر که باید قدرتمند و استوار نبود اما باز هم غنیمت بود. او در حد توان خود که براستی و به نسبت، کم هم نبود، اصلاحات را به پیش برد. در سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و وزارت امور اقتصادی، نخبگان اقتصاد ایران به کار گرفته شدند. سیاست خارجی بر تنش‌زدایی و تحکیم عزتمندانه روابط متمرکز بود. وجهه خاتمی در عرصه بین‌المللی، پیشاپیش حلال بسیاری مسایل بود. در وزارت علوم ضمن به کارگیری نیروهای توانا، جهشی در ارج‌گذاری و ارایه تسهیلات به دانشگاهیان و سرمایه‌گذاری و فعالیت پژوهشی رخ داد. در عرصه فرهنگی و به گواه هنرمندان و نویسندگان برتر کشور، علی‌رغم برآورده نشدن همه انتظارها در حد عالی، دوره‌ای درخشان در قیاس با دوره‌های دیگر و بویژه دوره نهم سپری شد. شاید پیشرفت اصلاحات کافی و در سطح مطلوب نبود اما بنوبه خود و بویژه در عرصه‌هایی که جنگ قدرت و سلطه‌جویی کمتر بود، در سطحی قابل قبول ارزیابی می‌شود.
انتخابات این دوره با دوره های قبل تفاوتهای اساسی دارد و بکلی قابل قیاس با نه دوره پیشین نیست. اینکه چرا این بار چنین شده، با اطمینان نمی توان گفت اما فکر می‌کنم مجموعه‌ای از شرایط، روند امور را، چه بسا ناخواسته به این سمت سوق داده است.
پس از آنکه تلاشها برای کشاندن میرحسین موسوی به عرصه انتخابات بی‌نتیجه و مبهم ماند، خاتمی اعلام کاندیداتوری کرد اما یک هفته نگذشته بود که موسوی نیز وارد میدان شد و بلافاصله به نفع وی اعلام انصراف کرد. این جریان گمانه‌زنیهای بسیاری به دنبال داشت اما بتدریج موسوی توانست مردم حامیان اصلاحات را راضی کند. رد گسترده صلاحیتها از سوی شورای نگهبان قابل انتظار بود. سخنان خامنه‌ای تا پیش از شروع تبلیغات به معنای حمایت از احمدی‌نزاد تفسیر می‌شد و البته لحن و فحوای کلام وی این تفسیر را توجیه می‌کرد.
پشیمانی مردم حامی اصلاحات از نتیجه انتخابات دور پیشین آشکار است. اذعان به اینکه تحریم راه به جایی نخواهد برد و اوج‌گیری سوء ریاست جمهور احمدی‌نژاد مردم را دوباره به شور انداخت. از سویی به جرأت می‌توان گفت رقابت انتخاباتی در این دوره بسیار داغ‌تر است. از یک سو چنته نامزدهای غیر از احمدی‌نژاد آنقدر از انتقاد نسبت به دولت نهم پر است که هر چه بگویند پایانی بر آن نیست؛ بخصوص آنکه چون دولت در این چهارساله متکلم وحده بوده، همه صداهای مخالف را منکوب کرده و هرگونه اعتراض حتی نظرات کارشناسی را در نقد یا مخالفت با برنامه‌ها و عملکرد خود را رد کرده، هر صدایی که از یک تریبون عمومی نسبت به وضع موجود اعتراض کند، شنوندگان را به خود جلب می‌کند.
راه‌اندازی مناظره تلویزیونی کاندیداها مهمترین تفاوت این دوره با سایر دوره‌ها از نظر مبارزه انتخاباتی بود. تا قبل از شروع برنامه مناظره‌ها، حرف و حدیث درباره حذف یا فرم مناظره‌ها بسیار بود اما بالاخره به اجرا رسید. درحالی که صدا و سیما در قبضه جانبداران دولت است، به تصور من واضعان این طرح، با تکیه بر قابلیت احمدی‌نژاد در برانگیختن احساسات عامه و سفسطه‌بازی، در ابتدا می‌پنداشتند مناظره‌ها به نتیجه‌ای یکجانبه آن هم به نفع احمدی‌نژاد منجر خواهد شد اما واقعیت غیر از این بود. احمدی‌نژاد که از یک سو نخستین بار پس از چهار سال آماج حملات و انتقادهای دیگر نامزدها قرار گرفته بود و از سوی دیگر شاهد شور انتخاباتی عامه مردم در مخالفت با خود بود، کوشید در مناظره‌ها به تخریب و هتک حیثیت حریفان بپردازد اما این رویه نه تنها کمکی به او نکرد بلکه وی را از چشم بسیاری از طرفداران خود او نیز انداخت. عوامفریبی پیاپی و اعلام آمارهای پوچ او در مناظره‌ها بهتر از پیش برملا شد. او به همه حمله کرد از هاشمی رفسنجانی و پسران و وزیران او گرفته تا ناطق نوری و روحانی و کروبی. همه را یا دزد و فاسد نامید یا خائن. حتی به طور ضمنی آیت‌الله خمینی را که جام زهر نوشید و رهبر را که در دوره نخست‌وزیری میرحسین موسوی، رئیس جمهور بود و بنا بر اقوال به قضیه شهرام جزایری مرتبط بوده، نیز زیر سؤال برد. البته به نظر می‌رسد گزافه‌گوییهای او به مذاق عشاق سینه‌چاک او خوش آمده است، چنانکه انتظار نیز می‌رفت.
اگرچه حضور محسن رضایی و مهدی کروبی کم‌وبیش صوری یا نمایشی قلمداد می‌شد اما روند تبلیغات جز این را اثبات کرد. محسن رضایی برنامه‌های اقتصادی نوین و جذاب و خلاقانه‌ای را مطرح کرد و با تکیه بر دولت ائتلافی، جوانگرایی، نخبه‌گرایی و ایده‌هایی مانند اتاق فکر یا دولت درسایه و احیای علایق ملی، توانسته نظرات بسیاری را به خود جلب کند. در مناظره با احمدی‌نژاد، او تنها کسی بود که اسیر لفاظی‌های وی نشد و در حقیقت توانست او را اداره کند. انتظار داشتم در آن مناظره، احمدی‌نژاد بحث نوشاندن جام زهر به امام و پایان دادن جنگ و فرار پسر رضایی به امریکا را بهانه تخریب او قرار دهد اما پس از دنبال کردن سیاست تخریب و هتک حیثیت در مناظره با موسوی و کروبی، او که نتیجه مثبتی نگرفته بود از راه دیگری وارد شد. ضمن آنکه با توجه با جایگاه و سابقه پیشین و کنونی محسن رضایی احتمالا او از حمله به وی ترسیده است هرچند در پایان مناظره وقتی پاسخی در برابر آرامش و تسلط و استدلال رضایی نداشت، کوشید به سفسطه‌بازی و لفاظی بچگانه‌ای روی آورد که با هوشمندی رضایی بی‌نتیجه ماند. بویژه بسیاری از پاسداران سپاه و اصولگرایان دیگر که از بنیادشکنی و افراط احمدی‌نژاد به تنگ آمده‌اند به سوی او گرایش پیدا کرده‌اند. حتی بسیاری از تحصیلکردگان و طبقه متوسط نیز به شایستگی و برتری برنامه‌های اقتصادی رضایی اذعان دارند اما با توجه به ضعف مبارزات (به اصطلاح کمپین) انتخاباتی او بخت بالایی را برای او قایل نیستند.
کروبی اما این‌بار با قوت وارد انتخابات شده است. او قبل از همه اعلام آمادگی کرد. نقطه قوت او حمایت عده زیادی از سران اصلاح‌طلبی دوره خاتمی از اوست مانند مهاجرانی، کدیور و ابطحی. علاوه بر این غلامحسین کرباسچی در کنار او قرار گرفته و بسرعت به عنوان معون اول کروبی معرفی شد که خود بتنهایی وزنه بسیار سنگینی‌ست و با توجه به سابقه درخشانش در شهرداری تهران و جلسات دفاعیات دادگاهش، جبهه کروبی را بشدت تقویت کرد. تأکید کروبی در مبارزاتش بیشتر بر ریش‌سفیدی و کدخدامنشی‌ست. او ادعا می‌کند که در پیشبرد برنامه‌هایی که اعلام می‌کند مصمم است و با روابط و نفوذی که در ارکان قدرت دارد از توان لازم برای تحقق بخشیدن به آنها برخوردار است. دکتر مهاجرانی وزیر ارشاد در دولت اول خاتمی، در مصاحبه اخیر خود با تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی گفت به خاطر جلوگیری از تضعیف خاتمی استعفا داد و اگر به جای خاتمی، کروبی رئیس جمهور بود، هرگز استعفا نمی‌داد. اگرچه کروبی در قضیه قانون مطبوعات یکی از مقصران اصلی شناخته شد که با تفسیر نامه رهبر به عنوان حکم حکومتی، آن را از دستور کار مجلس خارج کرد؛ اما الحق از هم‌اکنون در گفتارش شفاف و صریح است. او به صراحت از لزوم اصلاح در قانون اساسی یا نظارت استصوابی شورای نگهبان سخن گفت. به اصطلاح توانسته مردم را قانع کند که مرد عمل است و اگر حرفی زده پای آن ایستاده است. ضعف بزرگ او در بیان، سخنوری و لهجه است که نه تنها جذابیتی ندارد بلکه دافعه قدرتمندی‌ست که وجاهت ریاست جمهور را از او می‌گیرد.
اما کمپین سبز میرحسین موسوی با قدرت در سراسر کشور به راه افتاده است. او به مدد ذهنیت مثبت مردم از نخست‌وزیری در دوره جنگ، اعلام درک شرایط زمان، حمایت جدی سیدمحمد خاتمی، همراهی همسرش دکتر زهرا رهنورد و بسیاری از وزیران عملگرای دولتهای پیشین و با تأکید بر اصلاح‌طلبی اصولگرایانه، احیای اخلاق در سیاست، قانون‌گرایی و اعتدال و اصلاح اوضاع اقتصادی در کنار جذابیت ظاهر و بیان خود و استفاده از روشهای نوین و خلاقانه تبلیغاتی توانسته مجموعه‌ای از قابلیتها را عرضه نماید که قشر وسیع و متنوعی از مردم بیزار از دولت احمدی‌نژاد را به او جلب کند.
به دنبال اتهامات سنگین احمدی‌نژاد به رفسنجانی و رد تقاضای او برای پاسخگویی در تلویزیون و تداوم اتهام‌زنی احمدی‌نژاد، وی دو روز پیش نامه‌ای به رهبر فرستاد که حاوی مجموعه‌ای از گلایه‌ها، هشدارها و شاید اخطارهای ضمنی بود و از او خواست به جای سکوت، وارد معرکه شود و به قول او سرچشمه را با بیل بگیرد تا تبدیل آن به سیلابی خطرناک جلوگیری شود. به نظر من رهبر اکنون چوب دوسر طلا شده است. همواره از دوره انتخاب احمدی‌نژاد در دور نهم و پس از آن علت حمایت رهبر از وی را تقویت موضع خود در مقابل سایر جبهه‌های قدرت بویژه هاشمی رفسنجانی دانسته‌اند. اما به نظر می‌رسد احمدی‌نژاد دیگر چیزی برای دفاع کردن ندارد. در مناظره آخر با محسن رضایی، او بوضوح قافیه را حتی نزد خود باخته بود. رهبر دیگر نه راه پس دارد و نه راه پیش. وجود احمدی‌نژاد برای او به منزله دوست نادانی‌ست که زیان او بمراتب بیش از دشمن داناست. اگر رهبر تصور می‌کرد اصلاح‌طلبان، موضع او را تضعیف می‌کنند، احمدی‌نژاد با حماقتها و افراطی‌گری‌اش تیشه به ریشه او می‌زند. حال آنکه دولتهای اصلاح‌طلب پیشین نه تنها هرگز ضربه‌ای به او نزدند بلکه همواره جایگاه او را محترم داشتند. اعلام نظر او در تخطئه اتهام‌زنی و گزافه‌گویی احمدی‌نژاد موجب تضعیف موقعیت وی و زیر سؤال رفتن خود او در دفاع و حمایت از دولت نهم می‌شود. تداوم سکوت نیز از یک سو ممکن است در مجلس خبرگان رهبری که ریاست آن برعهده هاشمی رفسنجانی‌ست به معنای عدم کفایت رهبر در حل مسایل کشور تعبیر شود و از سوی دیگر به معنای تقویت موضع احمدی‌نژاد تفسیر خواهد شد که بیگمان دیگر سودی برای رهبر ندارد.
شاید بهترین کار این باشد که رهبر در این شرایط به جای هر گونه اظهار نظر علنی، در عمل با هشدار به دولت و جلوگیری از تقلب در انتخابات، موجبات صیانت از آرای مردم را فراهم آورد که دولت احمدی‌نژاد با تمام قوا در خلاف جهت آن حرکت کرده است از جمله تلاش ناموفق دولت برای کاهش حداقل سن قانونی رأی دهندگان، افزایش بی‌رویه تعداد صنوقهای سیار اخذ رأی، خبر اعلام غیرواقعی تعداد کل واجدان شرایط رأی گیری، چاپ شش میلیون تعرفه اضافی رأی‌گیری، محدود کردن اختیارات نمایندگان کاندیداها در حوزه‌های رأی‌گیری، خبر توزیع دو میلیون خودکار محوشونده، اخطار شورای نگهبان درباره ابطال صندوقها، تشکیل کمیته‌ای تحت عنوان تجمیع آرا با استفاده از نیروهای پیمانکاری در وزارت کشور و خبر به کار گیری تعدادی هکر (Hacker) مجرب در آن وزارتخانه.
چند روز پیش یکی از نظرسنجی‌ها که طبق ادعا به روش علمی انجام شده حاکی از مشارکت بیش از 80 درصد واجدان شرایط در رأی گیری و پیروزی قاطع میرحسین موسوی‌ست که چنین آماری در صورت وقوع بی‌سابقه است. امشب ساعت دوازده در یک خبر زیرنویس شبکه یک سیما، پاسخگویی رهبر به نامه هاشمی رفسنجانی بشدت تکذیب شد. از شدت این تکذیب می‌توان حدس زد که حتما خبری در میان هست درحالی که اخبار تأیید نشده حکایت از آن دارد که مقام رهبری دستوراتی را برای جلوگیری از تقلب در انتخابات صادر کرده است.

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: