22 January, 2008

Memoirs of Mam's Surgery

Notice: A1, A2, N, H1, H2 stand for name of persons or places omitted for sake of anonymity.

Saturday, December 22 2007, 10:00
Me, A1 and Mam are getting ready for going to Kasra Hospital. Mam is too worried. We are afraid too but trying to make her calm. May God help us. In God we trust. H1 and N called.

13:00
Man hospitalized in ward 7, room 717. Kasra Hospital. She shed tears. N and H2 called. Mam was taken for medical tests.

Sunday, December 23 2007, 13:00
Man to be operated today round 13:00. Doctors visited her. I am not able do anything.

13:36
Mam yet not ready for operation.

14:25
Mam got in operations room. In God we trust.

17:00
Mam still in operations theatre as they call it here!

19:45
N is here now. Operation finished. Thank God. We talked to Surgeon. It's quite promising.

21:00
May I just die not to watch you aching and shivering…

Tuesday 25 December 2007 12:20
Mam just transferred to ward 6, room 623.

16:50
What is the rank of a mother? The holiest, the most wonderful creature in the world. How does Darwin justify such creature? Is it a random phenomenon?

21:45
Tonight N is with Mam in hospital. Today, we heard of former dean of Polytechnique University has died of colon cancer. Every time I hear this name my heart stops for a second.

Thursday 27 December 2007 21:35
I wish no one was hungry in this cold night as I'm not. I wish there was no one unsheltered. I wish there was no one shivering. I wish my Mam wasn't sick in this cold dark night.

Friday 28 December 2007 09:20
It's half an hour since me and A1 have arrived but Mam has been taken for sonography. This night I'll leave for A2.

20:42
I'm in Mehrabad airport heading back home. Mam's still hospitalized in Kasra; N's with her. A1's in Hotel. Now 5 days has passed since Mam was operated. Her conditions have improved considerably but still not so good. Clinical signs around the operation quite good; no internal bleeding and wounds being remedied but they are still too painful. The worst problem is that her morals are too bad.

21 January, 2008

نذری


14 January, 2008

تپه های شعله ور Burning Hills



شرح: این تپه های شعله ور که تصویر آنها را در اینجا می بینید در منطقه نفتخیز دره نی در حد فاصل شهرهای هفتگل و آغاجاری در استان خوزستان واقع شده است. گازهای طبیعی میدان نفتی به سطح زمین راه یافته اند و پیوسته در حال سوختن هستند. از مردم محلی نقل است که این پدیده دست کم در خاطره چند نسل ضبط شده است.



Description: These burning hills here are located in Dareh-Nay oil field on the outskirts of Haftguel and Aqajari cities, Khuzestan province, Iran. What is continuously burning there, is the oilfield natural gas reached to the surface. The phenomenon is cited to be remembered by several generations of local inhabitants.



12 January, 2008

فیلمی از بازی کودکان روستایی ایران

نام فایل ویدیو: playing of rural persian kids.wmv

نوع فایل: ویدیو wmv، اندازه تصویر 320x240 pixels، حجم 2.75 MB

محل: روستای کارتا، امامزاده سلطان ابراهیم در فاصله 30 کیلومتری شهر ایذه، استان خوزستان، منتهی الیه دریاچه سد شهید عباسپور

تاریخ فیلمبرداری: جمعه، 17 فروردین 1386

توضیح: این ویدیو جزء نخستین تصویرهایی بوده که برداشته ام و خامدستی و عدم تسلط بر کار با دوربین در آن هویداست اما اهمیت محتوا دلیل کافی برای انتشار آن بود. تصاویر به خودی خود گویاست و نیاز به توضیح ندارد. وسیله بازی که در دست کودکان دیده می شود بطری یکبار مصرف نوشیدنی ست که آن را تخت کرده اند و به عنوان سرسره یا سورتمه به کار می برند. صدایی که در زمینه شنیده می شود مال فروشنده دکه داریست که در آن حوالی انگشتر و مهر و تسبیح و آت و آشغالهای دیگر می فروشد. از ورودی روستای کارتا تا مقبره امامزاده راه سربالایی نسبتا درازیست که قدم به قدم در دو طرف آن از این دست دکه های آشغال فروش برپاست. درون مقبره امامزاده (که خدا می داند اصلا چیزی درون آن هست یا نه!) همیشه از انبوه زوار غلغله است و درون ضریح آکنده از زیورآلات و دسته های اسکناس ریز و درشت که نذر امامزاده شده است. به گفته برخی افراد محلی نذورات درون ضریح را روزی دوبار، صبح و شب خالی می کنند و احتمالا پربیراه هم نمی گویند چون این امامزاده از همه شهرهای دور و نزدیک و حتی استانهای دیگر هم مشتری دارد. شاید این مقدمه عمق فاجعه را بهتر نشان دهد.

سرما

کاش امشب دستان نازک دخترک از این سرما ترک نخورد

کاش امشب پاهای پسرک در چکمه های لاستیکی زردرنگ کوتاه، سیاه نشود

کاش امشب نوزادی در آغوشی برلب جاده سپیدپوش بی انتها بیجان نشود

کاش نفت چراغی نیمه شب تمام نشود

کاش امشب کبریتهای دخترک کبریت فروش تمام نشود

کاش کسی در این سرما نلرزد

کاش کسی از این سرما نمیرد

اما حیف…

01 January, 2008

میهن دوستی آری یا نه

این نوشته در مقابل نوشته ای تحت عنوان سم مهلک ناسیونالیسم در وبلاگ diasporan.blogspot.com آورده شده است.

انگار شما از آن انترناسیونالیستهایی هستید که خود را به همه جا متعلق می دانند و در عین حال به هیچ جایی تعلق ندارند. میهن دوستی برای ما سهم مهلک است؟ بله، آن گونه میهن دوستی که بدنبال تبلیغ برتری جویی پوچ و ابلهانه نسبت به سایر ملل باشد البته مسخره و تنها مانعی در برابر واقع بینی و تلاش برای پیشرفت است؛ مثل غرور کاذب است.

اما در شرایط رخوت و سستی و بدبختی چه چیز می تواند یک ملت را سرپا نگه دارد به جز افتخارات گذشته. مگر غیر از این است که امروز حتی همان کشورهایی که تاریخشان از چند سده بیشتر نیست، پیوسته می کوشند همان تاریخچه را مدام در بوق و کرنا کنند و با آب و لعاب فراوان قصه های آن را روایت کنند و قهرمانهای ملی صدمن یک غاز برای خود بتراشند و به آن بنازند؛ مگر غیر از این است که در روابط بین الملل امروز که به اصطلاح عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات است، هنوز سوابق تاریخی کشورها نقش تعیین کننده دارد.

پس چرا نباید میهن دوستی درست و عاقلانه را پاس داشت و آن را ترویج کرد؟ براستی ایرانیان امروز میهن دوست هستند؟ برعکس گمان من این است که میهن دوستی ایرانیان این روزها چه بسا نسبت به گذشته ضعیف هم شده است. نباید آنچه در بلندگوهای حکومتی جار می زنند به حساب مردم گذاشت. رژیم حاکم که خود زمانی دست به تخریب بناهای باستانی ایران به بهانه مظاهر طاغوت بودن زد امروز از راه تبلیغ گونه ای میهن پرستی سطحی و پوچ به دنبال حفظ یوغ خود به گردن ملت است.

میهن دوستی درست آن است که با نگاه به گذشته خود بیشتر بکوشیم تا در راه پیشرفت گام برداریم، نه برای آنکه از دیگر ملل برتر باشیم و فخر بفروشیم بلکه با این نیت که مثل آنها شویم و در این جامعه جهانی سرمان را بالا بگیریم و بگوییم ما هم هستیم، وجود داریم و سهمی درخور در اعتلای حیات بشریت داریم نه یک ملت ضعیف و عقب مانده و مصرف کننده با یک زندگی طفیلی که پیوسته نگاهی به برونمرز دارد تا چه چیز تازه ای برایش مهیا کرده است. بیگمان در این راه شناخت تاریخ پیشینیان ما برای حفظ اعتماد به نفس و اتحاد ملی ضروریست. برای بالا رفتن باید جای پایی محکم داشت و ما چنین پایگاهی داریم اما به جای آنکه روی آن بایستیم و بکوشیم از آن بالاتر رویم، روی آن چمباتمه زده ایم و چرت می زنیم!

شوربختی ما از این است که فکر می کنیم آنچه داریم باعث بدبختی ما شده است حال آنکه باید آنچه را داریم دریابیم و از برای به پیش رفتن بهره ببریم.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: