26 September, 2010

بهرام بيضايي هم رفت

حالا بنشينيد و دستپخت هنرمندان ملتزم الولايت را نوش جان كنيد و حتما بعدش استفراغ.

ديگر حتي حسرت ديدن يك فيلم در يك دهه را از بيضايي و همتايان او بايد در دل خفه كنيد. در مملكتي كه سينماي آن جولانگاه ده نمكي ها و شمقدري ها و شورجه ها و فرج الله سلحشورهاست ديگر چه جايي براي بهرام بيضايي ست. اين هم او بود كه همين قدر هم ماند و كشيد و تاب آورد، آن هم به خاطر دلبستگي او براي كار كردن به زبان فارسي.

بسادگي شما را مي كشند. لحظه لحظه عمرتان را براي يافتن روزنه اي براي نفس كشيدن صبر مي كنيد و جان مي كنيد و آخر هيچ. يك لحظه درمي يابيد كه عمر رفته و نگذاشتند حتي يك نفس بكشيد.

مگر اين عمر براي چيست؟ آيا فقط براي كشتن هر ساعت و هر روز و هر سال آن؟

پينوشه، ويكتور خارا را كشت و او هم مرد. به همين سادگي. تا ابد هم كه اين را بنويسند و بگويند چرا و چگونه؛ كيست كه او را زنده كند. فكرش را بكنيد اگر او همين دوران را به جاي خوابيدن در قبر، زندگي كرده بود در اين سي و هفت سال چه ترانه ها كه نخوانده بود، چه نمايش ها كه به صحنه نياورده بود و چه درسها كه به شاگردان نياموخته بود. اما او را كشتند و مگر جايگزيني يافت؟ زهي خيال باطل!

چه دردي مي كشيد بوعلي سينا آنجا كه گفت:

در همه دهر چو من يكي و آن هم كافر --- پس در همه دهر يك مسلمان نبود

12 September, 2010

همسر، مشابه یا متفاوت

می گویند برای هر کس در این دنیا جفتی هست که اگر به وحدت برسند مثل دو نیمه سیب یکدیگر را کامل می کنند. اگر چنین باشد هم با حساب وسعت دنیا و جمعیت انسانها احتمال اینکه کسی جفت رؤیایی خود را پیدا کند تقریبا صفر است. نمی دانم آن کسی که برای نخستین بار این فرضیه را مطرح کرده اصلا خود نمونه ای از جفت رؤیایی را مشاهده کرده یا فقط خواب و خیال دیده است.

در دنیای واقعی باید جست و برگزید. سؤالی در ذهن من این است که دو نفر باید به هم شبیه باشند یا متفاوت. آیا هر کس باید به دنبال کسی باشد که حتی المقدور مثل خود اوست یا با او متفاوت است. گاه می گویند هر کس ناخودآگاه به دنبال رفع نقایص خود است پس در جستجوی کسی ست که نقاط ضعفش در او نقطه قوت باشد. مثلا کسی که اعتماد به نفس ندارد احتمالا کسی را خواهد خواست که اعتماد به نفس بالا داشته باشد. اما شاید این طور هم نباشد مثلا چه بسا یک ضعیف النفس از قوی النفس ها بهراسد و برعکس به سمت امثال خود کشیده شود: کبوتر با کبوتر، باز با باز.

به نظرم آدمهایی که اولا خود را شناخته باشند و ثانیا بقدر کافی شخصیت خود را دوست داشته باشند (اما نه خودپرست) و به اصطلاح ازخودبیزار نباشند (این شاید معادل اعتماد به نفس باشد)، دنبال آدمهایی خواهند گشت که مثل خودشان باشند. این مثل خود بودن به معنای کپیه بودن یا تشابه در صفات معین نیست. شخصا آن روحیه عمومی ست که مد نظر من است. منظور اینکه یک آدم خودشناخته و قوی، اگر فرد دیگری را بشناسد که واجد همین خصوصیات باشد به او جذب خواهد شد؛ ممکن است الزاما او را دوست نداشته باشد اما فکر می کنم حتما به او احترام خواهد گذاشت. مثل دو دشمنی که به یکدیگر دست کم در نزد وجدان خود به واسطه همتا بودن و ممتاز بودن احترام می گذارند اما چه بسا بر سر منافعی با هم بجنگند. پس اگر منافع مشترکی وجود داشته باشند، پس از احترام به دوستی خواهند رسید.

فکر می کنم قاعده ثابتی از نظر تشابه یا اختلاف برای همه وجود ندارد بلکه بیشتر به خصوصیات آدمها بستگی دارد از نظر سطح شعور و درک جنبه های مادی و معنوی زندگی. به طور کلی شاید بتوان گفت در بعضی صفات تشابه و در بعضی دیگر تفاوت لازم باشد. مثلا از نظر تفریحات مورد علاقه باید تشابه وجود داشته باشد. قرار است دو نفر با هم زندگی مشترک داشته باشند پس برای آنکه بتوانند با هم وقت بگذرانند باید از موضوعات مشترک لذت ببرند. یا از نظر اهمیت بهداشت در زندگی، باید تشابه دیدگاه وجود داشته باشد. قرار نیست یکی مدام کثیف کاری کند و در عین حال تمیزکاری هم برایش بی اهمیت باشد و دیگری یا مدام حرص بخورد و یا پیوسته کثیف کاریهای او را جمع کند. این منصفانه نیست و منجر به آزردگی یا ناسازگاری خواهد شد.

در مقابل از نظر سلطه گری و سلطه پذیری باید بین دو نفر تفاوت وجود داشته باشد. اگر هر دو نفر سطه گر باشند، نمی توانند با هم به توافق برسند چون مدام یکی می کوشد نظر خود را به دیگری تحمیل کند و بلعکس. به نظر من، یک زوج باید در این صفات با هم متفاوت باشند اما نه بیش از حد. اگر تفاوت آنها در این صفت زیاد باشد منجر به زن ذلیل یا مرد ذلیل شدن یکی از طرفین خواهد شد که اصلا جالب نیست. به نظرم تفاوت باید در یک حد بهینه باشد طوری که زمینه برای به توافق رسیدنها فراهم باشد.

برای کسی که ارزش زندگی عاشقانه و دوستانه را در کنار یک همسر (و نه یک دون سر یا بالاسر) درک نکرده باشد، فکر می کنم حرجی بر او نیست و چه بسا خود نیز علاقه مند باشد به عرف نادرست جاری در جامعه ما یعنی ازدواجهای برنامه زیری شده تن بدهد اما اگر کسانی ارزش آنچنان زندگی را فهمیده باشند، به نظر من باید این فرصت برای آنها در جامعه فراهم شود تا جفت خود را بشناسند و بیابند اما بدبختانه از قانون گرفته تا عرف و مذهب، همه در برابر این حقیقت قد علم کرده اند.

The Book of Eli

در فیلم The Book of Eli دنیای سیاه و سفیدی تصویر شده که در آن همه چیز به انتها رسیده است. یک جور آخرت. آخر دنیا. انگار که در اثر چیزی مثل یک جنگ اتمی یا شبیه آن، همه چیز نابود شده باشد. از انسانها تنها گروههای اندکی باقی مانده اند که در جامعه هایی کوچک و محدود با هم سر می کنند. آب متاع گرانبهایی ست که در صفهای طولانی جرعه جرعه توزیع می شود و دست یافتن به یک جرعه آن ممکن است به بهای جانتان تمام شود. تصویر صف آب، شبیه آن چیزیست که امروز هم در برخی نقاط افریقا و آسیا تجربه می شود (در شرق) و مشاهده اینکه هر کس به اسلحه مختلف مجهز است و هر آن خطر درگیری وجود دارد خاطره غرب وحشی در فیلمهای وسترن را به یاد می آورد.

لابد آنجا که همه چیز مخروبه و سیاه است، شرق است. آسمان شرق تاریک است و پوشیده از ابرهای سیاه و همه زمینها خشک.

الای (یا الیاس- دنزل واشینگتن) آخرین نسخه بازمانده انجیل را با خود به غرب می برد و دختری نیز که از اوضاع شرق ناراضیست هم با او همراه می شود. در غرب همه چیز روبه راه است و تمیز. در غرب رنگ آبی آسمان پیداست. در موزه غرب گنجینه دانش و هنر و ادب قدیم را نگاه می دارند. شکسپیر، موتزارت،… و از او نیز به گرمی استقبال می کنند.

او آخرین نسخه انجیل را برای کاتب موزه تقریر می کند و همچون رسولی که رسالت خود را انجام داده و باری را بر زمین نهاده باشد، در حالی که با دشداشه سپید ظاهری خاورمیانه ای به خود گرفته، آخرین نفسهایش را می کشد و جان می دهد.

پس از مرگ الای، از دختر می خواهند که در غرب بماند و از همه چیز برخوردار شود اما او تصمیم می گیرد به خانه بازگردد، شاید بنا به نصیحت الای آنجا که وقتی با نارضایتی دختر و میل به مهاجرت او روبرو می شود، خطاب به او می گوید: اگر از جایی که در آن زندگی می کنی ناراضی هستی، آن را تغییر بده.

الای در جایی از فیلم می گوید: هر کاری که می کنی باید نفعش برای دیگران بیش از خودت باشد. این حرف به نظرم معیار بدی نیست برای تشخیص راه. این فیلم را در ژانر حادثه ای دسته بندی کرده اند و با این حساب نباید انتظار زیادی از مضمون آن داشت اما اشاراتی مثل این در متن فیلم هست که توجه به آنها خالی از لطف نیست.


Search Engine Optimization and SEO Tools
Blog Directory & Search engine اعتراض به تخلفات آشکار در انتخابات
ثبت ایمیل برای دریافت آخرین اخبار مربوط به میرحسین موسوی: