ضرورت تمرکززدایی
هر جامعه زمانی در آستانه اصلاح و پیشرفت قرار می گیرد که در آن فرصتها و تهدیدها بطور یکسان در برابر همگان قرار گیرد. پیاده سازی عدالت در جامعه را می توان در سه بخش تقسیم بندی کرد: عدالت در فرصتها و تهدیدها، عدالت در همه امور اجرایی و جاری جامعه، عدالت به عنوان آرمان و هدف. آیا عدالت وسیله است یا هدف؟ عدالتخواهی در قالب دوم به معنای نگاه وسیله نگر است و می کوشد برابری را (که مساوی عدالت قلمداد می شود) با صدور حکم و دستور در جامعه بسط دهد. تجربه نشان داده است نگاه وسیله نگرانه به عدالت عاقبتی جز بیعدالتی ندارد؛ بسیاری از نظامهای انقلابی و جمهوری رنگارنگ و قیم مآب سده گذشته در جای جای جهان از امریکای جنوبی تا افریقا و آسیا با تبلیغ همین دیدگاه در میان اقشار متوسط تا پایین جامعه به قدرت رسیدند. سرگذشت کوبا، شیلی، لیبی، کنگو، اوگاندا، زیمباوه، ایران، روسیه، کشورهای آسیای مرکزی، برمه، ویتنام، نپال و دیگران روند کم و بیش همسانی داشته اند. این رویه نتیجه ای جز فساد اقتصادی دربرنخواهد داشت چنانکه تاریخ چنین رژیمهایی همواره ثابت کرده است.
به نظر من عدالت را باید به منزله یک هدف قلمداد کرد. تنها برنامه ای که یک دولت، البته با این فرض که براستی و نه عوامفریبانه خواهان بسط عدالت باشد، باید در دستور کار خود قرار دهد، نه صدور دستورهای ظاهراً عدالتخواهانه بلکه تلاش برای ساختن زیربنای عدالت یعنی توزیع یکسان فرصتهاست. بهره مندی یکسان از فرصتها یعنی با هر دو فرد با تواناییهای شخصی برابر، بدون توجه به عقاید شخصی، موقعیت اجتماعی، ثروت، وابستگی فامیلی، زیستگاه جغرافیایی و… یکسان برخورد شود. به نظر می رسد تنها نظامی که تاکنون توانسته در این زمینه با موفقیت بلندمدت روبرو شود نظام بازار آزاد یا همان سرمایه داریست. در نظام بازار آزاد وجود فضای رقابتی برای کسب سود شخصی بیشتر زمینه را برای افزایش فعالیت و مبادلات اقتصادی فراهم می کند. اگر چه ممکن است در ابتدا چنین به نظر آید که نظام سرمایه داری در موجب افزایش فاصله فقیر و غنی می شود و ثروت در دستان سرمایه داران کلان انباشته می گردد، اما در عمل موجب برخورداری اکثریت جامعه از رفاه نسبی در زندگی می شود و بعلاوه فرصت رشد جهشی هیچگاه از طبقات پایین جامعه سلب نمی شود؛ هرآن این امکان وجود دارد که فرد تازه ای به فهرست ثروتمندان اضافه شود کما اینکه اگر به وب سایت Forbes سری بزنید خواهید دید که در سالیان گذشته تنها در کشورهای کاپیتالیستی و بویژه امریکا افراد جدیدی صاحب ثروتهای کلان (البته از راههی مشروع) شده اند که به اصطلاح از پر قنداق چیزی با خود نداشته اند و فقط به یمن ابتکار و خلاقیت و یا فرصتی ویژه رشد سریع پیدا کرده اند. اما در کشورهای جهان سومی (و پرمدعایی مثل ما) هر کس هرچه دارد از پر قنداق دارد؛ در غیر اینصورت به مشروعیت ثروت او باید شک کرد!
علاوه براین زمینه های رشد فردی باید توسط دولت و یکسان فراهم شود مانند نیازهای حیاتی اولیه، آموزش و پرورش، بهداشت و امنیت محیط جامعه. در شرایط کنونی کشور، قوا و فرصتهای موجود در زمینه های گوناگون نه تنها به هیچ وجه از توزیع برابر برخوردار نیست بلکه دچار تمرکز شدید است و به نظر می رسد این وضعیت یکی از معضلات اساسی جامعه امروز ایران است؛ در اغلب کشورهای فقیر جهان سوم همین اوضاع به چشم می خورد.
تمرکز قوا و فرصتها خطرات و عواقب وخیمی برای هر جامعه بدنبال خواهد داشت. نخستین نتیجه آن عدم بهره مندی از همه نیروهای خلاقه و امکانات بالقوه است که عاطل باقی می مانند. اگر کشورهای موفق در مسیر پیشرفت را با کشورهای عقب مانده مقایسه کنیم، یکی از خصوصیاتی که به چشم خواهد آمد، تمرکززدایی در کشورهای پیشرفته و تمرکزگرایی در کشورهای عقب مانده است. به عنوان مثال در هریک از کشورهای پیشرفته شهرهای متعددی مشاهده می شود که هر در یک زمینه، قطب یا پایتخت محسوب می شود: پایتخت هنری، پایتخت سیاسی، پایتخت اقتصادی، پایتخت تفریحی و…نمونه بازر ایالات متحده امریکاست: واشنگتن دی سی، پایتخت سیاسی؛ نیویورک، مرکز تجاری، لوس آنجلس و لاس وگاس، قطبهای تفریحی و هرکدام از شهرها و ایالتهای دیگر این کشور را که ببینید حایز امتیازاتی مخصوص به خود است.