شما فکر میکنید اغلب مردم، آدمهای بدی هستند یا اکثر آنها خوبند؟ اغلب آنها راستگو هستند یا دروغگو؟ درباره علم و جهل مردم چه فکر میکنید؟ حتماً شما هم تا به حال به کسانی برخوردهاید که که میگویند "همه مردم احمقاند! مردم همه بدجنساند! حتی یک آدم سالم پیدا نمیکنی!" و یا برعکس "ایرانیها همه آدمهای مهربانی هستند! یا "همه مهماننوازند!" حتی گاه خود ما هم در شرایط هیجانی مانند مواقع عصبانیت یا شادمانی ممکن است چنین عبارات فراگیری را ابراز کنیم. گاهی در قیاس یا وصف قوم به قوم یا شهر به شهر مردم نیز چنین بیانهایی (شوخی یا جدی) به کار میرود مثلاً اینکه همه اصفهانیها فلاناند یا اینکه همه آمریکاییها بهماناند.
شما درباره حوزه شمول یا فراگیری این به اصطلاح ریاضی "سورهای عمومی" چه فکر میکنید؟ بیگمان تصدیق میکنید که برای هرکدام از این گزارهها بسرعت میتوان مثالهای نقضی آورد و آن را ردّ کرد؛ اما سخن من بیشتر بر سر آن است که درباره کیفیت خلق و خو یا اوصاف یا قابلیتهای مردم یک جامعه چگونه میتوان قضاوت کرد.
روش علمی در شناخت و تجزیه و تحلیل و پیشبینی پدیدهها و کمیتهای غیرقطعی یعنی آن دسته از کمیتها یا متغیرهایی که با قطعیت قابل اندازهگیری و محاسبه نیستند استفاده از علم آمار و احتمال است. در آمار و احتمال به چنین پدیدههایی یک توزیع احتمال نسبت داده میشود. یکی از این توزیعها که با پدیدههای طبیعی همخوانی نزدیکی دارد توزیع نرمال یا زنگولهایست که شکل تابع چگالی احتمال آن چنین است:
[مرجع شکل www.itl.nist.gov/div898/handbook]. به طور خلاصه اگر بگوییم پدیده یا متغیری توزیع نرمال دارد یعنی اینکه احتمال آنکه متغیر مورد نظر مقداری نزدیک به حد وسط یا میانگین (x = 0) داشته باشد بسیار زیاد است و هر چه از میانگین دورتر شویم (در جهت مثبت یا منفی) ، احتمال آن کمتر و کمتر میشود. به بیان دیگر اغلب مواقع مقدار آن متغیر نزدیک به میانگین است و بندرت ممکن است مقدار آن از میانگین بسیار بیشتر یا بسیار کمتر شود.
به نظر من صفات و تواناییهای خوب یا بد (نه عادتها یا رسمها) بین مردم هر جامعه از یک توزیع "نرمال" برخوردار است. اغلب پدیدهها یا کمیتهای طبیعی از نظر احتمالی با این توزیع آماری همخوانی بسیار نزدیکی دارند. بر این اساس، اگر به عنوان مثال بخواهیم درباره راستگویی یا دروغگویی در میان مردم قضاوت کنیم – با این فرض که میدانیم در اصل، گفتن دروغ همیشه و همهجا مذموم است- ، میتوان گفت:
1. بخش کوچکی از مردم یک جامعه تا حد زیادی راستگو هستند یعنی میکوشند همیشه راست بگویند حتی اگر این راستگویی به زیان آنها تمام شود. این آدمها اگر در موقعیتی به هر دلیل دروغی بگویند پس آن بشدت دچار عذاب وجدان میشوند.
2. بخش کوچکی از مردم یک جامعه تا حد زیادی دروغگو هستند یعنی حاضرند برای تأمین منافعشان براحتی دروغ بگویند و پس از آن هم اصلاً دچار پشیمانی یا عذاب وجدان نمیشوند.
3. به جز دو بخش کوچک بالا، دیگر مردم نه آنقدرها راستگو هستند و نه آنقدرها دروغگو؛ یعنی دوست ندارند دروغ بگویند و در شرایط عادی که خیلی منافع آنها در خطر نیست، سعی میکنند دروغ نگویند اما در موقعیتی هم که احساس کنند گفتن دروغ نفع قابل توجهی دارد یا جلوی ضرری را میگیرد، دروغ هم میگویند و به اسم مصلحت و حساب و کتاب هم آن را توجیه میکنند و خیلی هم پشیمان یا معذب نمیشوند؛ تعداد این مواقع زیاد نیست.
به نظر من این طرز تجزیه وتحلیل و قضاوت را درباره سایر خصوصیات اجتماعی نیز میتوان به کار برد. فکر میکنم چنین دیدگاهی باعث پیشگیری از قضاوتهای "خیلی خوش بینانه" یا "خیلی بدبینانه" میشود. مثلاً این را بسیار میشنویم که برای تحریک احساسات ملی میگویند "ایرانیها همه مردم باهوشی هستند"؛ البته بیگمان اگر بخواهیم میانگین ضریب هوشی ایرانیان را با میانگین ضریب هوشی مردم یک کشور دیگر مثل انگلستان مقایسه کنیم، شاید به این نتیجه برسیم که ایرانیها باهوشتر از انگلیسیها یا کمهوشتر از آنها هستند و این مبحث جداگانهایست. اما وقتی فقط درباره مردم ایران بحث میکنیم، بیتردید دیگر نمیتوان گفت که "همه ایرانیها باهوشند". به مصداق توزیع نرمال، بخش کوچکی از مردم خیلی باهوش، بخش کوچکی خیلی کمهوش و اکثر مردم از هوشی متوسط برخوردار هستند و این چیزیست که بروشنی با مشاهده تعداد نوابغ، کمتوانان ذهنی و افراد معمولی که در اطراف شما هستند، قابل تشخیص است.