این عصر لعنتی اطلاعات
در کشور رواندا در آوریل 1994 ظرف مدت 100 روز بیش از یک میلیون تن از قوم توتسی توسط اکثریت هوتو سلاخی شدند.
در طول دهه نود بیش از 60 هزار تن در الجزایر توسط ناراضیان سیاسی قتل عام شدند. شبه نظامیان شبانه به روستاهای دورافتاده حمله می کردند، به تک تک خانه ها وارد می شدند و سکنه را یک به یک با ضربات قمه و خنجر مثله می کردند و سر می بریدند. نوزاد و پیر و جوان مستثنی نشدند.
طبق اسناد سازمان ملل در جریان جنگ علیه طالبان در افغانستان، قریب 1000 تن از طالبان که در نبرد کُندوز به اسارت درآمده بودند، سوار بر کانتینرهایی به سوی زندان شبرگان در شمال اعزام شدند اما اکثر آنها در بین راه در اثر خفگی یا تشنگی یا جراحتهای وارده هلاک شدند. براساس شواهدی که در فیلم مستندی به نام "قافله مرگ" ساخته جمی دوران خبرنگار BBC ارایه شده، آمار تلفات تا 3000 تن ذکر می شود که توسط گروههای افغان هم پیمان آمریکا و با اطلاع و به کمک تسهیلات نیروهای آمریکایی انجام شد. در 1997 حاکمان اسلامی افغانستان به همین روش 1250 تن از طالبان را درون کانتینرهایی در بیابان رها کردند تا در آفتاب بریان شوند. طالبان پس از تصرف مزارشریف در 1998 همین بلا را بر سر صدها تن دیگر از هموطنان خود آوردند.
در سالهای نه چندان دور در عراق صدام حسین، مدفون کردن مخالفان از کودک و جوان و پیر، دسته دسته در گورهای دسته جمعی در مدت بیش از سی سال حکومت او امری رایج بود که شمار قربانیان تا یک میلیون تن برآورد شده است؛ گروه فداییان صدام به سرکردگی عدی پسر بزرگ صدام، گردن مخالفان را در میدانهای بزرگ شهر با شمشیر از تن جدا می کردند؛ و مگر نه اینکه در بسیاری دیگر از کشورهای جهان همین روال وجود داشته و دارد: حمام های خون خلخالی و امثال او در همین ایران که شاید آینده حقایق آن را آشکار کند؛ کشتار 20 میلیونی استالین و آن اردوگاههای مرگ شوروی؛ پاکسازیهای حزب کمونیست در چین و کشتارهای گاه و بیگاه در آن کشور در طول سالیان گذشته؛ طالبان در افغانستان و کشتارهایی که قصه آنها از فرط بی پردگی، به یک نمایش کمدی جنون آمیز می ماند؛ کشتار 500 تن تظاهرکننده در ماه مه سال 2005 در شهر اندیجان جمهوری ازبکستان از جمهوری های تازه استقلال یافته به دست نیروهای دولتی؛ جنایتهای آمریکاییان در ویتنام و کامبوج و افغانستان و عراق…نسل کشی هزاران نفر در سربرنیتسا و کوزوو، کشتار قومی در سودان و سومالی و کنگو،…
خدای من… این فهرست پایانی ندارد!
امروز را عصر اطلاعات و ارتباطات می نامند. براستی آیا این گسترش دامنه اطلاعات و ارتباطات جهانی توانسته است اوضاع جهان را در جهت بهتر شدن، سوق دهد؟ امروز عصر اطلاعات است اما همچنان در این دنیا ظلمها وجنایتهایی چه بسا هولناکتر از قرون وسطا اتفاق می افتد؛ هر گروهی یا قومی یا حکومتی دسته دسته مخالفانش را سربه نیست می کند و یا ملتی، ملت دیگر را چپاول می کند و زرق و برق زندگی پرنخوت خود را بر بنیاد خونهای ریخته شده، پیکر کودکان و جوانان جوانمرگ شده و جانهای فنا شده، استوار می کند؛ آنگاه در رسانه های همین عصر ارتباطات چنان صحنه پردازی می کنند که گویی هیچ اتفاق مهمی رخ نداده است.
تنها چیزی که در عصر اطلاعات نسبت به قرون گذشته عوض شده این بوده که زورمداران راه پاسخگویی به این رسانه های جدید را آموخته اند و خوب می دانند چگونه می توان هر کاری کرد و سپس قصه زیبا و دلنوازی هم ساخت و آن را خوراک آن رسانه های کذایی کرد. دروغپردازی و سیاست بازی…
دستاورد عصر ارتباطات برای انسانهای معمولی که در بازی قدرت حکم بازیچه ها را دارند چه بوده است؟ گسترش اطلاعات چه کمکی به بی قدرتها کرده است؟
سازمانهای حقوق بشری مگر تا به حال چه کرده اند به جز آنکه این و آن را محکوم کنند. دانستن چه فایده ای دارد وقتی نتوان کاری کرد؟ ارمغان عصر ارتباطات برای آدمهای معمولی و ساده چه بوده به جز اندوه و غمی که با خبردار شدن از این اوضاع مزخرف بیشتر نیز می شود و ناامیدی نیز افزایش می یابد وقتی بدانند اوضاع در همه جا یک جور است.
دنیای خوبی نیست… اصلا نیست.
آیا تقصیر از خود ماست؟ اگر از توزیع منابع طبیعی گرانبها در سطح دنیا نقشه ای تهیه کنیم و آن را بر نقشه توزیع تکنولوژی منطبق نماییم، خواهیم دید که بخش عمده آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی را کشورهایی تشکیل می دهند که از سویی برخوردار از بیشترین منابع طبیعی گرانبها و از سوی دیگر وابسته ترین کشورها از نظر تکنولوژی هستند. البته اگر نقشه توزیع فقر را به دو نقشه پیشین اضافه کنیم، دیگر شاهد انطباق منظمی نخواهیم بود و علت آن آشکارا آن است که منابع طبیعی گرانبها توزیع یکنواختی از نظر وسعت جغرافیایی و تراکم جمعیتی ندارند. تمرکز منابع طبیعی در برخی مناطق بسیار شدید است که باعث ثروت سرانه بسیار بزرگی در آنها شده مانند شیخ نشینهای حاشیه خلیج فارس و یا کشوری همچون برونئی. اما در سایر کشورها که درآمد سرانه حاصل از منابع طبیعی —عمدتاً بدلیل تراکم بالای جمعیت— به طور نسبی پایین است، همین درآمد اندک ملی هم عادلانه توزیع نمی شود بلکه اسیر فساد شدید اقتصادی در این مناطق شده و در دستان چند گروه یا باند فاسد انباشته شده است. همین مسأله نیز به نوبه خود باعث رقابتهای منفی و شدید گروهی در دستیابی به منابع ثروت شده و جنایتهای هولناکی را علیه مردم عادی با هدف وادار کردن گروههای رقیب بر سر تقسیم منافع به دنبال داشته و در ضمن هر گونه فعالیت اصلاح طلبانه اجتماعی و سیاسی را که توسط افراد یا گروههای مستقل انجام می پذیرد با شکست مواجه می کند.
هرچه باشد یک سوی این فساد موجود، خریداران خارجی و بیشتر از همان کشورهای پیشرفته و قانون مدار اروپایی یا آمریکایی هستند. به نظر می رسد که قانون مداری کشورهای —امروز— صاحب قدرت غرب تنها در حوزه داخلی معنادار است و آن دولتها نه تنها آنچنان به چندوچون منبع ثروتی که وارد حوزه جغرافیایی آنها می شود کاری ندارند بلکه چه بسا خود نیز در آن به نوعی سهیم باشند.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home