سهمیه بندی بنزین
چرا دولت به بحران جیره بندی بنزین دامن زده است؟ این سؤال از آنجا بر می خیزد که تزریق اضطراب و نگرانی در جامعه ای که ناخشنودی در آن موج می زند آن هم در یک دوز فوق العاده بالا، در نگاه اول کاری غیرمنطقی و زیان آور به چشم می آید. آیا دولت به فکر بقای خود نیست؟ چه سودی عاید او می شود؟ دولت عواقب این اقدام خود را چگونه پیش بینی کرده است؟ در اصل چه عامل یا عواملی انگیزه دولت برای جیره بندی بنزین بوده است؟
اگر هنوز کسی در این که دولت کنونی به بحران آفرینی زنده است و بقای اقتدار خود را در پیگیری همین استراتژی می داند، تردید داشته باشد، من به او شک می کنم! منطق حکومت بر پایه بحران آفرینی آن است بکوشی پیوسته شرایطی را خلق کنی که جامعه خود را به تو وابسته احساس کند و ثبات و ادامه حیات خود را تابع ثبات و ادامه حیات تو بداند. مثلاً اینکه بعد از گذشت قریب سه دهه از عمر این دولت و قریب دو دهه از پایان جنگ، هنوز زندگی ما از حد معاش یعنی فراهم کردن حداقلهای لازم برای زنده ماندن نگذشته است. همه تلاش (= جان کندن ) مداوم ما به تأمین خوراک و سرپناه ختم می شود. چه شده که هرچه بیشتر می کوشیم حتی یک قدم به پیش نمی رویم. چه شده که سالها پس از پایان جنگ، همچنان حیات و ممات ما در گرو کالاهای کوپنی و سوبسیدهای مورد ادعای دولت است. فکر می کنید چرا از این مرحله نگذشته ایم؟ به عبارت دقیق تر چرا دولت نگذاشته، بگذریم؟
سیاهه دلمشغولیها و نگرانیهای ریز و درشت در زندگی ما بلندبالاست؛ پاکسازی سیاسی، گروگان گیری، جنگ هشت ساله، کنکور ورود به دانشگاهها، ثبت نام دانش آموزان در مدارس، حق مسلم ما، اصلاحات، مطبوعات، مناسبتهای عزا و تولد، خاطرات جبهه و جنگ به اصطلاح مقدس، کاروانهای چندصدتایی پیکر شهیدان که برای تشییع راهی شهرها می شوند، دشمنان فرضی و بیشماری که ظاهراً بیکارند و پیوسته مترصد گاز گرفتن ما هستند از استکبار و امپریالیسم جهانی گرفته تا جهانخواران و غاصبین و دشمنان منطقه ای و ایادی غرب و شرق، مبارزه تناوبی با بی حجابی و بدحجابی، شبیخون فرهنگی غرب، انفجار قطارها و سقوط هواپیماها و هلیکوپترها و…
آنچه در میان همه موارد فوق مشترک به نظر می رسد این است که در همه آنها دولت خود را در نقش مدافع حقوق مردم و دشمنان خارجی را مسبب بحران معرفی کرده است. پس طبیعی خواهد بود که دامن زدن به چنین موضوعاتی در میان عامه مردم جهان سوم، اقتدار دولتی را تحکیم بخشد. تجربه به ما آموخته است که گاه هدف این بحرانها نه تحکیم اقتدار بلکه به نوعی سرپوش گذاشتن بر یک جریان مهم جاری در پشت پرده بوده است.
اما در جیره بندی بنزین اوضاع چنین نیست و دولت آشکارا خود را تصمیم گیرنده معرفی می کند و به نظر می رسد انگیزه این بحران از نوع بحرانهای دیگر نیست. از جنبه های گوناگونی می توان به موضوع نگاه کرد:
دولت علت اصلی اقدام خود را مهار قاچاق سوخت اعلام کرده است.
حجم قاچاق بنزین روزانه حدود 10 تا 15 میلیون لیتر برآورد شده است. چه کسی این قاچاق را انجام می دهد؟ اگر فرض کنیم قاچاق توسط قاچاقچیان خرده پا صورت گیرد و ظرفیت حمل هر قاطر را 100 لیتر بگیریم که در به فرض 30 شهر مرزی کار کنند، این مستلزم وجود 3333 قاطر و قاچاقچی در هر شهر مرزی است. از طرفی اگر فرض کنیم قاچاق توسط وانت بارهایی به ظرفیت 1000 لیتر انجام شود، این مستلزم آن است که در هریک از 30 شهر مرزی فرضی حدود 333 قاچاقچی و وانت بار فعال باشند. هیچ یک از این دو فرض با منطق جور در نمی آید. پس دو حالت ممکن است؛ یکی آنکه قاچاق توسط تانکرهای حمل سوخت انجام می شود که با فرض ظرفیت 24000 لیتر برای هریک به معنای عبور روزانه 416 دستگاه تانکر قاچاق از مرزهای غربی و شرقی کشور است. دوم آنکه مقدار مورد ادعا بسیار غیرواقعی است. حالت اول آشکارا به معنای قاچاق سازمان یافته است که توسط عده ای محدود و با استفاده از فرصتها و تمهیدات خاص صورت می پذیرد. بدیهی است اگر هم اراده ای برای جلوگیری از آن وجود داشته باشد، روش مقابله، جیره بندی مصرف همگانی نیست زیرا آن تانکرها را در پمپهای بنزین پر نمی کنند. حالت دوم به معنای آن است که تکیه بر مسأله قاچاق تنها بهانه ای بی پایه برای اجرای تصمیم دولتی است که به دلایل دیگر اتخاذ شده است. البته باید این را هم در نظر داشت که منافع این قاچاق (در صورت وجود) نصیب کدام گروه یا جناح می شود و آیا جناح حاکم در آن سهمی دارد یا نه؟
دولت کنونی در زمان آغاز به کار خود ادعای مبارزه با مافیای نفتی را داشت.
البته در این که آیا منظور از مبارزه با مافیای نفتی، به دست گرفتن آن یا سهیم شده در آن است، جای تردید هست. برای من آشکار است که جناح حاکم در شروع کار خود امید زیادی داشت که وزارت نفت را به دست بگیرد اما نتوانست بر حریفان پیروز شود. حالا احتمالا صحبت از منافع و رانتهای واردات بنزین به عنوان بخشی از کل اقتصاد نفت است. حجم واردات بنزین، روزانه حدود 30 میلیون لیتر اعلام شده است. اگر قیمت بنزین وارداتی را 50 سنت برای هر لیتر بگیریم، با فرض پورسانت 1 سنت برای هر لیتر، مبلغ کل پورسانت، روزانه معادل 300 هزار دلار و سالانه برابر 110 میلیون دلار یا 110 میلیارد تومان خواهد شد. یک درآمد مفت بدون حتی یک سنت سرمایه گذاری؛ واضح است که جناح های درگیر قدرت از آن نخواهند گذشت. اما بهتر است درآمد فوق را با کل ارزش نفت خام تولیدی کشور بسنجیم. با احتساب تولید 3.7 میلیون بشکه در روز و قیمت هر بشکه 55 دلار، رقم 75 میلیارد دلار حاصل می شود. البته به این رقم باید ارزش افزوده نفت پالایش شده، ارزش تولیدات پتروشیمی، ارزش صنعت گاز و سرانجام ارزش قراردادهای مهندسی و اجرای پروژه های نفتی کشور را افزود؛ پس ارزش کل اقتصاد نفت کشور بسیار بیش از 75 میلیون دلار است. به هر حال مبلغ پورسانت فوق الذکر حدود 0.15 درصد ارزش نفت خام تولیدی است که ناچیز به نظر می رسد. باید دید جناح های رقیب برای به دست گرفتن آن حاضر به پرداخت چه بهایی هستند؟ آیا دامن زدن به بحران سهمیه بندی ارزش آن را داشته است؟ به طور مثال جناح حاکم بسادگی می تواند قرارداد همه پروژه های نفتی را از آن خود کند و به نظر می رسد میزان درآمد بی دردسری که از این راه بدست خواهد می آید، از پورسانت واردات بنزین بیشتر است.
سومین قطعنامه تحریم ایران در شورای امنیت در راه است.
بنا بر شنیده ها، احتمال آن هست که در قطعنامه اخیر تحریم فروش بنزین به ایران گنجانده شود. در نتیجه واردات روزانه 30 میلیون لیتر بنزین قطع خواهد شد و گفته می شود که دولت با هدف کنترل بحران اقدام به جیره بندی مصرف قبل از اعمال تحریمها کرده است. البته صحبت از سهمیه بندی مدتهاست که ادامه دارد. اما این جای سؤال دارد. به نظر من اگر مردم شاهد آن باشند که جیره بندی به دلیل قطع واردات انجام شده که مسبب آن دول خارجی بوده اند، نه تنها مقاومت چندانی در برابر سهمیه بندی نمی کردند بلکه به احتمال قریب به یقین تا حد امکان همکاری می کردند کما اینکه در دوره جنگ هشت ساله و حتی پس از آن بنزین بصورت کوپنی توزیع می گردید و جیره هر خودرو حتی از 3 لیتر روزانه کنونی هم کمتر بود. البته این واقعیت را هم باید در نظر داشت که در آن برهه زمانی تعداد خودروهای موجود در کشور و تعداد خودروداران بمراتب کمتر از اکنون بود. در مقابل مصرف سوخت در جبهه های جنگ را هم نباید نادیده انگاشت.
از طرفی اگر ایجاد بحران در اثر قطع واردات بنزین اجتناب ناپذیر باشد، به پیش کشاندن آن از نظر زمانی چه نفعی برای دولت دارد؟ به نظر من افکار عمومی جامعه امروز دیگر در شرایطی نیست که دولت بخواهد آن را در برابر حوادث آینده واکسینه کند. این بحران در هر حال به وجود می آمد و اثر آن بر دولت در شرایط کنونی بیگمان ضعیف تر که نیست، چه بسا شدیدتر باشد. پس فرضیه مقابله با تحریم به روش جیره بندی مصرف در این مقطع زمانی جای تردید دارد.
سرپوش یک جریان دیگر
فرضیه دیگر آن است که دولت تنها به این دلیل بحران بنزین را خلق کرده که در پس گردوغبار آن بر یک جریان دیگر سرپوش بگذارد و آن را از انظار و توجه عمومی دور نگاه دارد. در سه دهه گذشته اتفاقات پرشماری رخ داده که بوی آنها سالها پس از وقوع برخاسته و به مشام رسیده است و این امکانپذیر نبوده مگر به مدد بحرانهای سرگرم کننده حاشیه ای و گذرا. اما چه ماجرایی؟ برخی احتمال مذاکره پشت پرده با آمریکا را مطرح می کنند. پرسش این است که آیا دولت به این نتیجه رسیده که باید با آمریکا از در مذاکره وارد شود و تنها بخاطر شعارهای تندروانه پیشین خود از واکنش افکار عمومی واهمه دارد؟ چنین به نظر نمی رسد. اما از دید من افکار عمومی جامعه دربرابر مذاکره با آمریکا مقاومتی نمی کند. مقاومت از سوی جناح های فوق افراطی شریک در قدرت نشان داده نمی شود. اما مگر جناح حاکم کیست؟ تقریباً افراطی ترین سهامدار قدرت. از سوی دیگر آشکار است که جریان بنزین، توجه همگان را دست کم در داخل کشور از مسأله لاینحل مانده اتمی کشور منحرف کرده است. در رسانه های عمومی نیز بتازگی هیچ بازتابی از موضوع ارایه نمی شود.
به هر حال به نظر من قویترین فرضیه برای انگیزه دامن زدن به بحران بنزین، سرپوش گذاشتن بر یک جریان مرموز دیگر است که نمی توان آن را بروشنی حدس زد.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home