سفر زندگي
زندگي مثل يك سفر است و از اين نظر براي همه انسانها يكسان است، خواه انسان نخستين، خواه انسان آخرين. مهم است كه بدانيم در جاده زندگي به كدام سمت و براي چه راه مي رويم. در نقطه شروع كجاييم و در آخر راه كجا.
اگرچه شرايط غيراختياري مثل والدين يا محيط ما را در بدو تولد در كنار يكي از جاده هاي زندگي پياده مي كنند اما هر كس در زندگي خود اين فرصت را دارد كه راهش را بشناسد و تغيير دهد.
مهم است كه بتوانيم همچون يك ناظر هوايي از بالا به صفحه زندگي و راههايي كه در آن هست و جايي خود ايستاده ايم يا جاده اي كه بر آن پيش مي رويم نگاه كنيم و بفهميم كه چه مي كنيم. به كجا، چگونه و براي چه مي رويم.
در اين جاده اكثر آدمها تنها به يك دليل ساده حركت مي كنند و آن اينكه ديگران هم همين كار مي كنند. عده اي زورمدار ضعيفاني ديگر را برده خود مي كنند. بعضي آدمها به اختيار يوغ بر گردن خود مي گذارند و كوركورانه به دنبال ديگراني راه مي افتند. برخي در اين راه بر دوش ديگران سوار مي شوند و عده اي از سروكول هم بالا مي روند به خيالات واهي، زودتر رسيدن يا بيشتر اندوختن. و گاه آدمهايي از ترس راهزنان و مقصد نامعلوم، نيمه راه، كنار مي كشند.
دستاورد آدمها در سفر زندگي به تناسب شعور و دركشان از تصوير بزرگ زندگيست.
من از اين راه نمي ترسم. از اين بيزارم كه راه يا ردپاي ديگران را دنبال كنم. دوست دارم راهم را خود برگزينم و از منظره هاي بين راه و چه بسا پايان راه لذت ببرم.
و چه خوب اگر همراهي عاشق در كنار تو باشد. زندگي بي عشق يعني هيچ، البته براي آنكه معنا و ارزش عشق حقيقي را فهميده باشد.
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home