منشور کورش
آنگاه که بدون جنگ و پيکار وارد بابل شدم ، همه مردم گامهاي مرا با شادماني پذيرفتند ، در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت پادشاهي نشستم ، مردوک خداي بزرگ دلهاي پاک مردم بابل را متوجه من کرد . ... زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم .
ارتش بزرگ من به صلح و آرامي وارد بابل شد . نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و اين سرزمين وارد آيد . وضع داخلي بابل و جايگاه هاي مقدسش قلب مرا تکان داد . ... من براي صلح کوشيدم .
من بردهداري را برانداختم . به بدبختي آنان پايان بخشيدم . فرمان دادم که همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند . فرمان دادم که هيچ کس اهالي شهر را از هستي ساقط نکند .
من همه شهرهايي را که ويران شده بود از نو ساختم . ... همه مردماني را که پراکنده و آواره شده بودند را به جايگاههاي خود برگرداندم و خانههاي ويران آنان را آباد کردم . همه مردم را به همبستگي فراخواندم . ...
من براي همه مردم جامعهاي آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامي مردم اعطا کردم .
من اعلام مي کنم هرکس آزاد است هر دين و آييني که ميل دارد برگزيند و هرجا که ميخواهد سکونت گزيند و به هر که معتقد است عبادت کند و معتقدات خود را به جا آورد و هر کسب و کاري را که ميخواهد انتخاب کند تنها به شرط اينکه حق کسي را پايمال نکند و زياني به حقوق ديگران وارد نسازد .
من اعلام مي کنم هرکس پاسخگوي اعمال خود است و هيچ کسي را نبايد به انگيزه اينکه يکي از بستگانش خطا کرده است مجازات کرد ... تا روزي که زندهام نخواهم گذاشت مردان و زنان را به نام برده و کنيز و نامهاي ديگر بفروشند و اين رسم زندگي بايد از گيتي رخت بندد . از مزدا ميخواهم که مرا در تعهداتي که نسبت به ملتهاي ايران و ممالک چهارگانه گرفتهام پيروز گرداند .
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home